(پارت هفتم)


كيسه ابو پاره كردو رفتم اون دانشجوعاام ٥تا بودن هم سن خودم ديه اونا موندن پيشم ساعتم نزديكاي ٨ ٩بود مامانم پول داده بود ب اون خدمه هي از حال من خبر ميبرد براشون گوشيشو يواشكي ميداد با مامانم ي بار حرف زدم شوهرم پول ميداد ميومد هي ميبپرسيد ميرف ميگف گفتن حالا بيا برو ورزش كن رو اين توپا رفتم رو اون توپا ورزش كردم ورزشاي ديگه گفت بخاب معاينه دوباره معاينه كرد گفت ٤سانتي 😑بچه رفت بالا ديه نرو رو توپ بيا اين ورزشو كن خدايي اون دانشجوعاام كلي كمك كردن بهم دلداري ميدادن منم دردادم كم بود ورزش كردم هي دردام داشت زياد در حدي كه ديه جيغ ميكشيدم وقتي ميگرفت جيغ ميكشيدم از اينورم خيلي طولاني شده بود گفتم برام امپول بي دردي بزنيد نميتونم ديه گفتن بايد از قبل هماهنگ ميكردي نميشه الان وااي دنيا رو سرم خراب شد دانشجوعاام هي با خودشون ميگفتن اره اين زايمانم تموم شه نفري چارنفره گرفتيم از استاد منم تو اوج درد گفتم كي بچرو ب دنيا مياره يكيشون گفت من گفت كي بخيه ميزنه اون يكي گفت من منو ميگي داغوننن شدم

۱۳ پاسخ

لایکم کن بقیشو بخونم

لایک کن ببینم

بقیشم بزار عزیزم‌

وای عزیزم خداروشکر که به سلامتی گذشت و ان شالله برای زایمان بعدی دور این بیمارستان که الان رفتی رو خط بکش

خیلی وحشتناکه از همه بدتر این دانشجوهان

عزیزم ادامشم بذار منتظرم

یا علییییییی

من 7تومون دادم ماما یعنی دانشجوم میاد بالاسرم اگه میاد نرم الکی

کدوم بیمارستان دولتی بود

کدوم بیمارستان بودی؟

بیمارستانایی که دانشجو دارن اصلا واسه طبیعی خوب نیستن
منو یه بار معاینه کردن مردممم

وای خدا وحشت کردم من

عزیزم بیمارستانت دولتی بود؟

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان آلپای🫀 مامان آلپای🫀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان

پارت:2

مام روستا🥴البته یه شهرستان کوچیک ک هیچ امکاناتی نداره نع متخصص اینا دکتراش کارآموز هسن😅برا هر روستا ماما مخصوص میزارن و... با مادرشوهرم رفتیم شهر ۱ونیم ساعت فاصله داشتیم تو اون فاصله ۲ سانت شده بودم دکترم‌گفت برو ۲هفته دیگ بیا یعنی ۳۹ هفته بین اون ۲ هفته پیاده روی کردم ورزش کردم🥴شبا از خستگی جنازه میشدم😂🤭۲ هفته شد نرفتم پیش دکترم مستقیم رفتم بیمارستان اونا معاینه کردن باز ۲ سانت بودم هیچ پیشرفتی نکردم😑گفت برو ۲ روز دیگ بیا پیاده روی کن باز برگشتم روستا نه خونع مامانم🫠دیه اون۲ روز جدی تر شدم روزی ۵ یا ۶ ساعت پیاده روی کردم ورزش کردم🥴۲ روز شد رفتم معاینه‌کرد گفت بازم ۲سانتی من این ۲سانت گیر کرده بودم🤣🤣دیه تکون نخوردم از بیمارستان گفتم امشب باید به دنیا بیاد😆دیه اسکان کردن حتی بستری هم نکردن دیه توپ دادن توپ زدم ورزش کردم یعنی ساعت ۱ونیم اسکان کردن تاا ۷ونیم ۴سانت شدم به زورررر🥴دیه ۷ونیم بستری کردن ساعت ۹ اومدن امپول فشار زدن🧟‍♀️دیه ۱ساعت بعدش درد شروع یعنی جونتو میگرفتااا🥴🧟‍♀️ اول از همه بگم گوشیم همرام بود🫠همش به شوهرم پیام میدادم به مامانم زنگ میزدم گریه میکردم به شوهرم زنگ زدم‌گریه کردم شوهرمو نذاشتن بیاد شوهرمم باهام گریه میکرد دیدن اوضاع خیلی خیطه گوشیمو گرفتن😂🤣
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت ششم)


ديگه اونم دوباره معاينه كردو رفت چند ديقه بعد يكي ديگه ك دومين بارش بود اونم اومد معاينه كرد همشونم ميگفتن همون س چار سانته بعد انقباضم همچنان داشتم شكمم سفت ميشددد يني سنگ ميشدااا ولي درد نداشتم اصلن بعد موندم همونجوري ديدم دوتا دانشجو اومدن ازم سوال اينا پرسيدن كه چند هفته اي اين داستانا رفتن اينم بگم من تولدم ١٤مهره گذاشتم بشه ١٤ابان رفتم بيمارستان حداقل با تولد شوهرم ك نشد اين ١٤تولدش مث من باشه😂بعد ديدم س تا پرستارو ماما اومدن با ٥تا دانشجووو وايسادن نفري ي دور معاينه كردن😐بعد معاينه منم خيلي سخت بود كانال رحمم بلند بودو تنگ ب خاطر همين تا ارنج ميرفتن تو تا معاينه كنن اذيت ميشدمم بعد معاينه اين داستانا شيفتو تحويل گرفت ماما همراهمم اومد انگار فرشته اسموني بود يني هرچي از خوبيش بگم كم گفتم خيلي خوب بود اومد ابميوه اينا بهم داد خرما داد گفت غذا ميخوري بيارم برات گفتم نه نميخورم منم از شبش غذا كم خودم ناهارم نخوردم همون خرما ابميوه اينا خودتون ميدونيد ديه ب خاطر چي …😂بعد ي خورده گفت درد داري ي خورده درد داشتم ديگه گفتم خيلي كم گفت باشه رفت ي خورده بعد اومد بعد ٨نفر پشت سرش اومدن گفتن ميخام كيسه ابتو پاره كنيم واي من قبضه روح شدم از اينورم خجالت ميكشيدم دستشو كرد تو با ي چيزي هي تكون ميداد ميگفت كيسه اب چسبيده به سرش نميشه اون هي تلاش ميكرد منم معذب بودم اون همه ادم اونجا منم تواون وضعيت زدم زير گريه كيسه ابم پاره شد خيلي صحنه بدي بود برام
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت هشتم)

ديه ماما همراهم اومد گفتم توروخدااا خودتون بچرو ب دنيا بيارين من ميترسم اولين بارمه اون استادشونم اومد گفتم دستم ب دامنت خودت بچرو بيار توروخداا التماس ميكردم از اينورم دوس نداشتم اون دانشجوعا بفهمن اخه انصافن خيلي كمكم ميكردن دوس نداشتم ناراحت بشن ولي خب ميترسيدم ديه خودمو بدم دست اونا بعد اونجاام هركي اومد رفتن سزارين همشون سزارين اورژانسي يني فق من تنها اونجا بودم ك طبيعي ميخاسم بيارم ساعت ١١اينا گفتن تا ١٢زاييدي منم تو اوج درد بودم يهو ديدم مامانم با هزار ترفند اومد پيشم واي مامانم ديدم گفتم برووو چرا اومدي دوس نداشتم تواون وضع منو ببينه اونم هي قربون صدقم رفت دلداري داد رفت منم همچنان درد ميكشم اونايي كه ميگن ترسيديم فلان نترسيد هركسي فرق ميكنه بدنش با اون يكي من اولن با امپول فشارو كيسه اب پاره كردن دردادم شرو شد رحمم خيلي كانالش بلند بود ك اذيت شدم وگرنه زنداداشم ابجيم اينجوري نبودن هركدومم دوتا بچه دارن
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان آنیسا مامان آنیسا ۸ ماهگی
ب نام خدا مامان پرنسا هستم و امدم از تجربیاتم بگم
من 8اسفند شب بستری شدم با رضایت خودم برام سرم اینا زدن
اورد یه قرص زیر زبونی دادن ک دهانه ی رحمم بازشه چون کیپ کیپ بودم
تا صبح هی امدن فشارمو گرفتن و بهم نوار وصل کردن تا صبح شد
بعد صبح معاینه کردن دیدن حدود یه فینگر باز شدم
برام قرص گل مغربی زدن ت رحمم 2 تا بعد روی توپ ورزش اینا کردم
شدم 4 سانت ک کیسه ابم موقع معاینه پارشد و ولی اینم بگم ک از صبح زیر امپول فشار بودم سرم فشار
بعد بازم روی توپ ورزش اینا کردیم خیلی بد بود بعد منم ک خوابم میومد ب کنار دیه ساعت 9 شب معاینه کرد شده بودم 8 فینگر هی راه دستشویی رو رفتم امدم رفتم امدم ادرار یعنی پدرمو دراورد
دیه واقعا استانه ی تحملم تموم شده بود سردم بود هی داد میزدم ک دارم میمیرم اوناهم کی هیچ انگار ن انگار
بعد یکی از ماما هم امد معاینه کرد گفت 10 فینگر و بازی و زور برن تا سر بچه بیاد بیرون دیه انقدر زور زدم ک سربچه معلوم بود
رفتیم اتاق زایمان ، 10 تا بخیه خوردم حالا هم جای بخیه هام درد میکنه
اگه کسی نظر منو میخواد بهش توصیه میکنم بره سزارین چون اون حداقل پمپ اینا داره ولی طبیعی نه
من که خیلی اذیت شدم
مامان دو فرشته مامان دو فرشته ۵ ماهگی
معاینه کرد گفت ۵ سانت باز شدی برو نیم ساعت راه برو بیا بعدش بستری میشی منم رفتم خونه پیش دخترم چون گریه میکرد بعد دوباره از بیمارستان زنگ زدن گفتن بیا منم دوباره رفتم معاینه کرد آن اس تی گرفت بعدش بهش گفتم احساس مدفوع کردن دارم گفت سریع ببرینش بستریش کنید تقریبا ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه بستریم کردن تا بستریم کردن کیسه ابو پاره کردن بعدش برام توپ اوردن منم قشنگ رو توپ رفتم ورزش کردم که این کار خیلی کمکم کرد بعد دیگه دوباره اومد معاینه گفت ۸ سانت باز شدی منم با هر دردی که میمود قشنگ زور میزدم که یهو حس کردم بچه داره درمیاد دکتر هم بهم گفت برو تو اون اتاق زایمان بزور راه رفتم تو اون اتاق و ساعت ۴ و ۲۰ زایمان کردم فقط زور میزدم دکتر اصلا کمکم نکرد خیلیم درد کشیدم فقط جیغ میزدم حین زایمانم بچه که دراومد به خودم گفتم راحت شدم ولی اینطور نبود جفت هنوز مونده بود به دکتر گفتم زور بزنم جفتم بیاد بیرون گفت نه خودش از بند ناف داشت کم کم جفتو میکشید بیرون که متاسفانه جفت داخل رحم تیکه تیکه شد اون موقع بود که دوباره صدای جیغم درمیومد چون دکتر دستشو کامل گذاشت داخل واژنم تا تیکه های جفتو بکشونه خیلی دردناک بود این کارو چند بار تکرار کرد ینی این بدترین قسمت زایمانم بود
ولی خدارو شکر همه چی بخیر گذشت و الان نشستم تو خونه بچمم سالم بغلمه 🩷🌹 امیدوارم تجربم براتون مفید باشه
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان دختری🥰 مامان دختری🥰 ۲ ماهگی
یکی رو اوردن کنارم تو اتاق اونم زایمان طبیعی داشت و اولین بچش بود مثل من یه دختر درشت هیکل قد بلند منم قدم بلنده ولی ورزشکاری حسابم کنید
اون تا اومد دراز کشید معاینش کردن کیسه آبش رو پاره کردن اینو یادم رفت بگم کیسه آب منو هم پاره کرده بودن نگم از افتضاح بازاری که زیر ادم راه میوفته 🤢
آقا جان این دختر یه اپاراتی بود که نگو مغز منو خورد از اول بسم الله شروع کرد دادو بیداد اییییییی بیاین مردم ایییی مادر اییییی من غلط کردم حالا کلا سه سانت بود 😸
منم درد داشتم هی بهم میگفت کجات درد میکنه هی سوال من زیر دلم فقط درد داشت اون کمرش بچه اون پسر بود
خلاصه که دردای ما هی جلوتر میرفت شدت میگرفت اونجا بود که گفتم به قول اون نوحه که میخونن این چه بلاییی بود برسر ما امددد😅
آقا اون دختر جیغ من ساکت فقط نفس میکشیدم فقط ورزش میکردم اخرش بمن گفت بخدا تو حرص منو در اوردی چرا صدات درنمیاد بابا توام یه چیزی بگو گریه کن 🤣
گفت چقدر تو صبوری چرا درد نداری گفتم آروم بابا من درد دارم نمیخوام الکی انرژی مصرف کنم بعدشم باید دردو بکشیم دیگ الکی دادو بیداد چرا
اینم بگم برام یه سرم اوردن توش یه آمپول زدن شیش هفت سانت بودم یکم دردام رو آروم کرد بعدش برام یه مایع ژلی اوردن دهانه رحمم رو تحریک کردن هی میگفتن افرین به دختره میگفتن خجالت بکش نصف توعه ببین چه خانومه
بزن بعدی
مامان قلب مادر🩷 مامان قلب مادر🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
کم کم دردام شروع شد ازجایی ک تنها بودم تو اتاق دلم گرفته بود...بابام فوت کرده همش یاد اون میوفتادم و میزدم زیر گریه ازش خواستم برام دعا کنه ک راحت زایمان کنم ...کم‌کم ناله هام تند تند شد ...احساس دسشویی داشتم ب ماما گفتم گفت برو دسشویی دیگه با سرم رفتم شکمم و خالی کردم دوباره اومدم ی خورده دیگه دراز کشیدم این وسطا چن بار اومد معاینه کرد منو...دوباره احساس مدفوع کردم ساعت خیلی زود می‌گذاشت برام خداروشکر دوباره گفتم خانوم من دسشویی دارم گفت سر بچه اس فشار میاره گفتم ن دسشویی بزرگ دارم گفت خب برو ولی زود نیا همونجا بمون آب گرم بگیر رو پاهات و ران و اینا...رفتم دسشویی کردم و در حد ۳،۴ دقیقه آب گرفتم رو خودم و اومدم دراز کشیدم و دردا شدید شده بود و ناله هام بلندو تازه اون دوتا خانوم و درک کردم معاینه کرد گفت 8سانتی گفتم کی میتونم ورزش کنم ماما گفت من دقیقه دیگه میام باهم بریم ورزش کنم گفتم باشه یهو دیگه وحشتناک درد داشتم و احساس فشار ب مقعد و واژن دردای زیاد می‌گرفت و ول میکرد وقتی درد داشتم و دردا می‌گرفت تنفس های عمیق میکردم خییییییلی آروم می‌کنه آدم و...از ی جایی ک‌ دردا شدید شد ماما ی کپوسول گاز بی دردی آورد و یه لوله داشت گفت هروقت درد داشتی اینو با دهن بکش تو اونم ی حالت گیج و منگی و داغی میداد ب آدم و تا حدودی کمک می‌کرد خلاصه وقتی گفت برم و بیام بریم ورزش یهو من دردم شدید شد صداش کردم اومد معاینه کرد گفت عه پاشو داره میاد بریم رو تخت زایمان دیگه با ویلچر بردنم رو تخت زایمان بریم پارت بعد
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت پنجم)


رگو گرفتن با هزار بدبختي اون دانشجوعا اون مامايي كه زايمان اون تخت روبروييو انجام دادن رفتن كلن اين پرستاره ك بهم گفت هركاري داشتي بگو اومد بهم ي سرم وصل كرد ي امپولم زد منم اصلن درد نداشتم اون زنه كه تازه زايمان كرده بود اومد شكمش فشار داد اونم ميگفت واي دردم مياد نكنن پرستاره ام سرش داد زد بس كن ديگه يني چي انق اذيت كردي ميميري خون لخته ميشه بايد شكمتو فشار بدم لخته ها بياد منم گفتم اوه اوه اخلاق نداره خدا ب دادم برسه با اين اون رفت بيرون ب زنه گفتم راضي بودي گفت بد نبود نميخام بترسونمت ديه اون رفت بخش منم دراز كشيدم سروم داشت اروم اروم ميرفت پرستاره هي اومد بهم سر ميزد ابميوه بهم داد ديدم نه با من بد رفتاري نميكنه خوب بود ان اس تي ام بهم وصل بود ديدم گفت اهاا انقباضات داره شرو ميشه درد داري نه؟گفتم نه😐🤣گفت واقعننن گفتم والااا معاينه كرد گفت همون س سانتي ولي انقباض داري دست بزن رو شكمت چقدر سفت شدههه گفتم ولي من درد ندارم گفت خيليي خوبه درد زايمانه اينجوريه چجوري تو درد نداري اخه ديه چپ راست ميومدن معاينه ميكرد نوار قلب ميگرفتم تند تند ام ميكفت نفس بكش منم اين كارو ميكردم دردم نداشتم ديه ساعت داشت ميشد ٦ ٧غروب من درد نداشتم دختره اومد گفت داره شيفت عوض ميشه دارم ميرم من
مامان هاكان🤱 مامان هاكان🤱 روزهای ابتدایی تولد
(پارت چهارم)


رسيديم رفتم تو ساعت١ظهر بود دكترم داشت ميرفت من ديه اخرين نفر بودم شانس اوردم نرفت معاينه كرد گفت اره ٣ سانتي بستريت ميكنيم واي منو ميگي ي استرس كل وجودموو گرفت از اينورم خوشحال شدم چون واقعن اين هفته هاي اخر خيلييي زياد اذيت شدم كل بدن جوشاي قرمز ريخت همش ميخاريددد دكتر گفت حساسيت بارداريه جوري بود از قرمزي پوست شكمم كبود شده بود ديگه يني عذاب كشيدم خيلي خلاصه گفت بستري بشي بايد اين وسيله هارو داشته باشي پذيرش برو كاراتو انجام بده بيا با شوهرم رفتيم پايين از ماشين وسيله هامو برداشتمو كاراي پذيرشم كرديمو من وسيله هاي بچرو نياورده بودم ساكشو گفتم اگ بستري كردن شوهرم مياد مياره چون هنوزم اميد نداشتم 😂 ديه رفتم تو لباسامو عوض كردم وسيله ي اتاق دادن بهم گفتن بايد بري اينجا زايمانتم همينجاست ي نفرم اومد گف مامات منم كاري داشتي ب من ميگي رفتم تو اتاق ديدم يا خدااا يكي تازه زايمان كرده دارن بخيه ميكنن از ترسم نگاام نكردم رفتم رو تخت از اين دانشجوعا پر بود اومدن انژيوكت بهم وصل كنن رگم پيدانميشد كلي سوراخ سوراخم كردن تا ي رگ گرفتن