۲۲ پاسخ

اتفاقا هیچ ب مامانت یا ب خواهرش نگو
بذار یکی دوبار پوشک عوض کنه بچه شبا گریه کنه نذار بخوابه غذا واست بپزه استرس بند ناف داشته باشه اونموقع میفته ب دست و پا یکی ک بیاد کمکش
بچه روز سوم باید بره بهداشت با کی میخاد ببره

دوشب که نخوابه بچه نزاره اونوقت می افته ب پای مامانت

شب اول پشیمون میشه نگران نباش

چقدر منی🥲😓

بخوای زایمان کنی یا زنگ میزنه مامانت یا خواهر ش بیاد از الان این جوری میگه حرصت در بیاد منم شوهرم میگفت حق نداری بری خونه مامانت به دنیا امد خودش برد اونجا تا 20 روز اونجا بودم😂😂😅

دو شب بی خوابی بکشه و گشنگی به غلط کردن......

یه چیزی میدونه که حتما حاضره سختیشو به جون بخره

والا عزیزم همه نظراشون محترمه ولی اتفاقا هیچی به امدازه یه مرد اینجوری خوب نیست من سر پسرم فقط خودم و همسرم بودیم بچه اول بی تجربه همه چی هم خوب بود از پسش هن بر اومدیم و کلی خاطره داریم ولی ما ناچار بودیم شما قانعش کنبگو مادرت بیاد پیشت

واقعا متاسفم برای همچین دامادایی که حرمت واحترام مادرزن و بزرگتراشون راندارن

شوهر منم دوست نداره سرباره کسی باشه ولی مامانم بزور میاد 🤣🤣محل نمیده

چقدر حس بدیه من اگه یه روزی حس کنم شوهرم از خانوادم بدش میاد کلا ولش میکنم میرم آنقدر بهم حس بدی میده زندگیمو خراب میکنم البته داشتم تجربه اشو و اینکارم کردم ولی همسرم الان خیلی رابطش خوبه با خانوادم پنج شنبه جمعه ها همیشه خونه مادرم اینا هستیم

قهر کن باهاش ی مدت

از دست این‌مردا ک ادمو دیوونه میکنن...

بزار نگهداره دو روز نخابه میفهمه بچه داری چقدر سخته کلافه میشه کار مرد نیست

مادرشوهرت نیس کمک کنه؟

نترس الان فکر میکنه خیلی راحته
دوشب که مجبور شد تا صبح بیدار باشه و پوشک موشک مدام عوض کنه و....خودش با زبون خودش میگه زنگ بزن مامانت بیاد

کسی رو میشناسی که بتونه راضیش کنه شوهرت رو که مامانت بیاد پیشت یا تو بری اونجا

شوهر منم 😂اینجوریه
بچه بدنیا اومد نگران نباش خودشون دنبال کمک میگردن

چقدر شوهرت مثل شوهر منه .البته وقتی بدی های مادرشو میگم

فکر میکنم مسخره بازیه
آخه چطوری میتونه یک نوزاد دو روزه رو حموم بده وجدانن؟؟

خدا بزرگه بسپار بخدا

ازالان استرس گرفتم😔

سوال های مرتبط

مامان طهورا مامان طهورا ۳ ماهگی
من برا زایمانم تصمیم به سزارین دارم ،و تو خونه خودمون ۴ تا پله داریم تا بریم آشپزخونه و دسشویی، مامانمم مریضه پاهاش درد میکنه،اذیت میشه از پله ها..
میگه برا زایمان بیا خونه من،و عروسمونم میگه برو خونه مادرت.. اونجا راحت تره.. و میگه اگه خونه خودت بمونی از پله ها اذیت میشی و مادرشوهرت اینا میگن مادرت و عروستون همش شام و ناهار خونه پسر ماعن..(درصورتی اونا همیشه الانم میگن مامانت بیاد کنارت کمکت باشه ،شوهرمم اصلا حرفی نمیزنه ک چرا مادرت میاد،میگه مامانت باید کنارت باشه جدای از بحث بارداری)
ولی خودم خونه خودم آرامشم بیشتره ،اونجا برم خاله و زندایی فوضولم ب بهانه کمک ب مامانم میان اونجا و هرروز میخوان نظر بدن،تیکه ب شوهرم میگن ک اینو بخر اونو بخر(تو یه هفته استراحت مطلقی ک خونه مامانم بودم اینکارو کردن) و برم خونه مامانم شوهرم میگه مامانت اینا میخرن (حالا چیزای مقوی و چیزایی ک من باید بخورم) پدرمادرمم میگن شوهرت باید بخره،یا خاله ها تیکه بهش میگن.. منم واقعا دیگه کشش ندارم بخوام وسط بحث باشم..
ادامشو تو کامنت میذارم
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۵ ماهگی
خانوما نمیدونم چرا دو روزه اینجوری شدم😭همش گریه میکنم حتی وقتی میخوابم بیدار میشم میبینم اشک از چشمام اومده انگار افسردگی گرفتم😭همش میگم چرا شوهر کردم در حالی ک شوهرم ی ساعت نباشه میمیرم بعدش میگم چرا حامله شدم بچه چیه در حالیکه برای هرتکوناش جونمم میدم اگ از دستش بدم میمیرم😭😭حتی اوایل با عشق واسش وسایل میخریدم الان حتی حس ندارم ی جوراب واس بگیرم😭😭😭دلم میخواد فقط مجرد بودم نمیدونم چم شده😭😭😭تورخدا قضاوت نکنین بخدا عاشق همسر و زندگیمم همسرم هیچی برام کم نمیزاره الان ک استراحت مطلقم بخاطر سرویکسم همه ی کارارو میکنه خونه تمیز میکنه غذا میپزه حتی میوه رو پوست میکنه واسم🥲🥲فقط دوهفتس بخاطر آبله مرغان داداشم مامانم اینارو ندیدم خیلییییی دلتنگشونم چون ی ماه خونه ی ما بودن ب خاطر استراحتم الان من خونه ی مادرشوهرمم فقط میخوام برم خونه ی خودم یا خونه ی مامانم فقط میخوام مامانم پیشم باشه😞بخدا هیچکی مادر نمیشه درسته مادرشوهرمم خوبه حتی آبم نمیزاره پاشم بخورم خودش میاره ولی اینجا دیگ دلم داره میترکه همسرم میگه خونه بری تنها میمونی نمیزاره ولی امشب میریم خونمون چون فردا تعطیله تورخدا چیکار کنم راضی بشه بمونم خونه مامانم یکی دو هفته دیگ میاد پیشم میگه خدایی نکرده میایم تو آبله مرغان میگیری😭😭😭
بارداری