حالم خیلی بده با گریه تایپ میکنم نمیدونم چرا اینقد زود کم میارم
مادر شوهر و خواهرشور گرااامی میان بچمو میبرن میگن میخوایم ببینیمش میگم نخوابیده دیشب شکمش درد میکرد میخوام بخوابونمش انگار ن انگار. دلم میترکه با کسی هم نمیتونم حرف بزنم بچم پیشم نیس خوابمم نمیبره اوف عجب گیری کردیم
یجوری میشم انگار حس میکنم واسه همیشه میبرنش 😕

من پسرهام ده سالشونه هنوزم نمیتونم جایی بزارمشون دلشوره بدی میگیرم همش باید پیش خودم باشن حالا بچه ی یک ماهه که کلا فرق میکنه چرا میزاری ببرن حرفتو بزن چرا حرف نمیزنی سعی کن رک حرفتو بزنی چون خودت اذیت میشی بچه رو بگیر بغلت بگو نمیزارم ببرین وقتی میبرینش تنهامیشم دلم میگیره و فلان

ای وای نوزاد رو ک نباید از مادر جدا کنن
خونتون پیش همه؟

وا ینی چی ! وسیله ی خونه نیس که!

اومدن بغل کن بگو نبرش ، این یه تیکه از وجودمه ، میبریش من دیوونه میشم ... میخای ببینیش خوش اومدی بشین ببینش


داشتیم از بیمارستان مرخص میشدیم خاهر شوهرم هی میگف بذار من بغلش کنم تو راحت بشین من گفتم من اصلا نمیتونم دست خودم نیس ببخشید

عزیزم اینجور ادما فقط باید تو روشون وایسی هیچ راهی نداره دو بار ک قاطع اجازه ندی خودشونو جمع میکنن

مادر شوهر من چند بار خواست این کار بکنه یه بار جلو شوهرم در گیری راه انداختم دیک تکرار نکردن الان اجازه میگیرن

الهی خدا ازشون‌نگذره.من کاملا درکت میکنم‌.منم سر بچه اولم شوهرم خیلی احمق بود.نوزاد منو ازم میگرف میبرد پیش مامانشو خواهراش که ب من ثابت کنه بچه تو نیست.بعد اونا هم شلوار پی پی ایشو میذاشتن تو پلاستیک واسه من میفرستادن.بعد شوهر من انقد احمق بود میدید من افسردگی شدید دارم ولی بازم میبرد.از الان هزار بار بهش گفتم تورو قران این سری مث اون سری نکن منو درک کن.

چه بیشعور واقعا به نطر من مرگ یبار شیونم یکبار.بدون دعوا بهشون بگو دوسندارم بچم بی خودم جایی بمونه .
سر بچت با هیچکس رودربایسی نکن

تو خونه خودت نمیتونن ببیننش مگه

عزیزم حساس شدی چون تازه زایمان کردی میتونی از این فرصت استفاده کنی یکم استراحت کنی یا اگه خیلی اذیت میشی به همسرت بگو باهاشون حرف بزنه که بگه بچه خیلی کوچیکه و نباید از الان از مادرش دور بمونه الان توشرایط حساسی هستی هرچیزی که اذیتت میکنه رو دور کن از خودت

خب نده چرا میدی اون بچه به مادرش نیاز داره نه کس دیگه

نی نی یک ماهه رو کجا میبرن 🥹