۱۴ پاسخ

شایدافسردگی بعداززایمان گرفتی،وگرنه مگه میشه آدم ب بچش پاره تنش حسی نداشه باشع من توطول بارداریم خعلی افسرده شدم گریه کردم رنجیدم ولی بااینکه بچه سوممه ولی حس بدی بهش نداشتم

عزیزم همه اولش اینجورین نگران نباش

عزیزم اولش به خاطر تغییرات هورمونی و افسردگی بعد از زایمانه تا میتونی چیزای گرم بخور مثل کاچی و ماهیچه .. و مطمين با گذر زمان بهتر میشی و میشه وصله جونت

بخاطر حالته عزیزم فشار زیادی روی بدنته و هورمون هات بهم خورده منم تا حدودی همین حس رو داشتم بعدش خوب میشی و جونت میره برای بچت همین الان هم به ته قلبت نگاه کنی میبینی همین نگرانی که براش داره از عشقه
من همین الانم گاهی اوقات از خستگی از خدامه یکی بچمو بگیره بعد میگم نکنه حس مادرانه ندارم و از این فکرا😅 ولی بعد میبینم خودم باید حالم خوب باشه که بتونم خوب به بچم برسم

بیاین. روبیکا گروه داریم. مامان هایه گل از تجربه ها تون به ماهم ‌زگین

عزیزم من بچه نداشتم ولی خیلیی شنیدم که میگن بعد زایمان حسی ب بچت نداری عادیه کم کم بهتر میشی
یکی نوشته بود من هیچ حسی ب بچم نداشتم ی روز که پیشش بودم ی لحظه احساس کردم نفس نمیکشه میگف قلبم داشت وایمیستاد چک کرده بوده دیده ک سالمه اونموقع تازه فهمیده بوده که چقدددرر دوستش داره

منم اولش همین حسوداشتم ولی نفسم شده

اولش اینجوریه

عزیزم افسردگی بعد از از زایمانه یه مدت بگذره خوب میشی ولی من چون بعد زایمان وقت نمیکنم افسردگی بگیرم الان گرفتم

منم دقیقا همین حسو داشتم، نگران نباش کم کم بهتر میشی

سعی کن اگر کسی داری که کمکت کنه استراحتت رو بیش تر کن و ی تایم بزن بیرون برو برای خودت خرید با پباده روی و اینکه اگر دیدی شرایطت روبه بدتر شدن هست با ب مشاور کمک بگیر که خدایی نکرده ب سمت افسردگی پس از زایمان نری ، درکت میکنم بدخوابی ، خیتگی و گریه کودک و ناتوان بودنش و کولیک مادر رو خسته میکنه ، ب تغذیه ات برس و سعی کن هر وقت فرصت کردی بخوابی

عزیزم تو الان هورمون های بدنیت بهم ریخته هست یکم بگذره بهتر میشی

ببین عشقم اینجوری فکر‌نکن. تو لیاقت شو داشتی. که خدا بهت. بچه خوشگل داده.
بهدشم. قربونت ‌برم چرت فک. میکنی‌ لیاقت شو نداری

منم فکرای پلیدی ب ذهنم میزنه داغونم

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۱ ماهگی
ی سوال دارم ازتون
خواهشا قضاوت نکنید
شما ها از بدو تولد حس مادرانه دارین؟
من الان ۱۳ روزه زایمان کردم ولی هنوز ب بچه هیچ عادت نکردم
دوسش دارم بخدا دلم میره براش برای خنده های خوابش ،شیر خوردنش
ولی چجور بگم اون حس عمیق مادرانه رو هنوز نتونستم درک کنم 😔
مثلا وقتی گریه میکنه دست و پامو گم نمیکنم
ب مادرم یا مادرشوهرم میسپارم میگم آرومش کنید من بخوابم
خیلی عذاب وجدان دارم بخاطر این کارم
ولی بخدا از زور اول زایمان همه کاراشو خودم میکنم
زیرشو همش خودم عوض میکنم لباس هاشو خودم عوض میکنم
شیرمو میدم
میدونم اینا وظیفه مادرانه س
ولی چجور بگم هنوز درکی از اون حس ندارم من
اون روز رفتم بیرون برای کشیدن بخیه ولی حسی نداشتم بهش مثلا بگم زود برگردم. فکرم پیششه
خیلی عذاب میکشم خیلی دوسش دارم ولی انگار بچه مادرمه و من خواهرش و عاشقش هستم
من ینی خیلی مادر بی مسولیت و بدی هستم؟
همیشه اینجوری میمونم یا با مرور زمان درست میشم
خیلی عذاب وجدان دارم خیلی ...