سلام مامانا خیلی خسته شدم ازدست دخترم با همه چی کار داره ازدست آروم قرار ندارم تو مهدم صداشونو دراورده مدیر ومربی اونجا میگفت یه مدت بیار بزار دلتنگ شه شاید بچه هارو اذیت نکنه هفته پیش بچه ها نقاشی میکشیدن این از رو پشت صندلی اوتا میپریده بعد یه مربی دیگه بالا سرشون بوده دستشو گرفته گفته باید بشینی این گوشه توخیلی اذیت میکنی دخترم میگه دستمو محکم گرفته من رفتم گفتم گفت محکم نگرفتم آروم گرفتم نمیدونم دیگه چیکارکنم میگم مهد نبرم بدتر میشه الان امروزم نبردم میگه ببر اذیت نمیکنم .الان دیروز دوستم با دخترش اومده بود خونمون اینقدر اذیتم کرد اونارو هم کلافه کرد همه میگن توچطوری تحمل میکنی بخدا دیشب راهی بیمارستان شدم از اعصاب سر درد شدید گرفتم وحالت تهوع شدید فشارمم رو ۱۳ بود دکتر آمپول ارامبخش زد ومسکن دوتام قرص آرامبخش داده دیشب در حد مرگ درد داشتم دکتره تا دید گفت عصبی شدی گفت خیلی بخدا دیروز فقط دلم میخواست بلند داد بزنم دلم داشت میترکید بلندبلند گریه کردم گفتم اخه خدا گناه من چیه این بچه روگیر من انداختی اخه چثدر اذیت شم دیونه شدم

۸ پاسخ

پیش یه مشاور ببرید

بیش فعالی و عدم توجه دلیلشه عزیزم ببرش بازی درمانی درس میشه😍

سلام یه مهد دیکه ببر

وای دختر منم اینجوریه. نه تو خیابون آبرو برام گذاشته نه تو مهمونی. بخدا از ترس دخترم دیگه مهمونی نمیرم بعد مدتها اونشب رفتیم خونه برادرم فقط روی مبلها بود. اصلا نمیتونه حتی یک دقیقه بشینه. تابستون چن جلسه بردم کلاس نقاشی فقط بیس دیقه مینشست بعد میگفت بریم. توخیابون فقط میدوئه نگا نمیکنه من میام نمیام. منم از ترس ماشین و سگ ولگرد و دزد اینا فقط دنبالش میدوئم ولی این هیچی براش مهم نیست. میریم فروشگاه یه چیزی برمیداره میگم نمیتونم بخرم ینی با صدای ۱۰۰ درجه چنان جیغ و داد میکنه آبرو برام نمیزاره.چنباری زدمش،چنباری بهش تذکر دادم یا بامهربونی باهاش حرف زدم اصلا انگار ن انگار‌. الان هرجا بگن بیاین بریم مثلا دورهمی یا مثلا چشم روشنی بچه ای چیزی. من تنم میلرزه که بااین دخترم چجوری برم خونه مردم. تو خونه صدبار قول میده شلوغی نکنه تامیریم فقط یک دیقه میشینه بعد پامیشه. پارسال رفتیم خونه مادر دوستم. دوستم زایمان کرده بود خب اولین باربود رفته بودیم.این دخترم پاشده بود توپ بازی میکرد روی مبلا میپرید هی پامیشدم دستشو میگرفتم میگفتم بیابشین هرجی آروم صداش میکردم انگار ن انگار. بعد که میومد مینشست گریه میکرد بریم خونه. 😭😭😭😭😭بخدا دلم خونه ازدستش.روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنم. اصلا هیجوقت خودش تنهایی بازی نمیکنه عین کنه چسبیده به من.غذا اینام نمیخوره واقعا حالم از هرچی بچست به هم میخوره

ببرش روانشناس کودک اگه بیش‌فعاله ک دارو میگه اگه نه هم با بازیهایی ک باهاش میکنه بهش اموزش میده هیجاناتشو کنترل کنه

دخترت بیش فعال عزیزم
حتما ببر مشاور وگرنه خودت داغون میشی

دخترت اگه خودش دوست داره بره بزار بره دیگه این همه پول هزینه میکنی وظیفشون نگه دارن مثلا درس خوندن بلد نیستن با بچه چطوری رفتار کنن کم کم آروم میشه

بنظرم تو این سن اینجورین بخدا پسر منم اینجوریه دیونم کرده

سوال های مرتبط

مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
مامانا بدبخت شدم🤪
دخترم همیشه تو حرفهاش میگفت میخوام برم مدرسه کی میرم مدرسه... از این مدل حرفا خیلی علاقه نشون میداد
منم یکشنبه هفته پیش بردمش مهدکودک ثبتنامش کردم از ساعت ۷ میره تا ۱۱:۳۰
هفته اول خوب بود خیلی دوست داشت
دیروز برگشت گفت مامان من امروز گریه کردم اخه دام برات تنگ شده بود😩 امروز صبح بیدارش کردم گریه کرد که من نمیرم دلم برات تنگ میشه
دیگه کلی حرف زدم و قانعش کردم گفت نمیرم امروزنبردمش گفتم استراحت کنه!
چون همه چیزم بهم میگه میدونم اتفاق خاصی نیفتاده با شناختی که از دخترم دا م، فکر میکردت مهد کودک چی هست رفته دیده باب میلش نیست
بازم با شناختی که ازش دارم میگم بخاطر این موارد نمیخواد بره
۱ - تو کارهای من خیلی دخالت میکنه دو خونه همش دنبالمه ببینه من چیکار میکنم ، فکرش اینجاستکه نمیتونه سر از کار من در بیاره
۲ فکر میکنه من با آراد تو خونه چیکار میکنم اون رفته مهد من با آراد تنهام که برای این موضوع اعلام کردم از فردا آراد هم میخوام ببرم مهدکودک برو آدرینارو بذارم مهد، بعد آراد و ببرم، بعد برم دنبال آراد بیام دنیال تو
اینو گفتم مقاومتش یکم کمتر شد بهش گفتم زود میام دنبالت
۳- از اونجای یکه بچه ای هست کهآذوم و قرار ندا ه یه جا نمیتونه بشینه، چند روز پیش هی بلند میشده تو کلاس، مربی میگه بچه ها بدون اجازه من بلند نشید
حالا چون نمیتونه جولان بده نمیخواد بره
امروزم الکی به گوشیم زنگ زدم که انگار از مهد زنگ زدن برای آدرینا جایزه گرفتیم نمیاد؟
حالا چیکار کنم بره بدون دردسر؟ خونه بودنی انقدر اذیت میکنه که بخاطر اذیت هاش فرستادم مهد
مامان آدرینا 💕 آراد مامان آدرینا 💕 آراد ۵ سالگی
دخترم دو هفته شت میره مهد، از این هفته میگه الا و بلا نمیرم دیگه دیروز و نذاشتم بره که مثلا دل زده نشه (که اشتباه کردم) امروژ دیر تر بردم با این بهونه که آراد رو هم میخوام ببرم مهد امروز خوب اومد همش میگفت مامان خوشحالم که آرادم میخواد بره مهد کودک بردمش اونجا سکم دوباره بغض کرد و گرسه من اومدم خونه رفتیم دنیالش خوشحال و خندان اومد
بعد از ظهر دوباره میگه نمیخوام برم منم گفتم هم اراد و باید ببرم مهد هم خودم میخوام برم کلاس خیاطی
دلیل نرفتنش هم میگه دلم برات تنگ میشه با اینکه من نه مامان مهربونی هستم، نه لوسش کردم وابسته من نیست کلا! امروز یه مامانه هم میگفت دختر منم اولاش اینجوری بود بعد عادت کرد
از یه لحاظ میگم شاید مربیشون بداخلاقه که نیست گفتم فردا گوشی بذارم یواشکی تو کیف دخترم ضبط کنم ببینم لحن مربیشون چطوره
ولی برگشتنی حالش خیلی خوبه همیشه هم ازش میپرسم چطور بود میگه خیلی خوش گذشت برای همین میگم رفتار مربی بد نیست اگه بد بود برگشتنی هم با گریه میومد
نظر شما چیه؟