۶ پاسخ

شوهر من الکی خودشو حساس نشون میده

عزیزم شما مادری دلسوز تر از همه این بار چیزی گفت جوابشو بده یعنی چی که حساسه بچه تا بزرگ بشه هزار اتفاق میافته درد سختیش مال شماست ببخشید اگه چیزی گفت اینبار بگو اگه عرضه داری ببر با خودت بزرگش کن ببین صدمه نمیبینه

منم همین مشکلو باشوهرم دارم متاسفانه
به شدت رو رادوین حساسه
کلا رو همه چیش!
از لباسش بگیر تا هرمدل اتفاقی مثل همین جور اتفاقی که برای پسرت افتاد
البته منو مقصر نمیدونه ها؛ کلی میگم
یه چیزی که میشه میبینم تا ۲_۳ روز تو فکره و همش چکش میکنه🤦‍♀️😶
منم حساسم ولی دیگه مثل اون بزرگ نمیکنم مسائلو چون میدونم بچه تا بزرگ بشه هزار بار ممکنه زمین بخوره، سرش به جایی بخوره و..‌ما مامانا مراقبت میکنیم ازشون ولی بعصی اتفاقا واقعا دست ما نیست

پس چرا شوهرمن حساس نیست‌
یعنی رو هیچ چیزی حساس نیستا هرچی بشه میگه خدابزرگه درست میشه 😐😐

شوهر منم حساسه
اما پشت تلفن نمیگفتی میذاشتی میومد
میگفتی آره فلان روز تو بازی شده
مردا کلا دنبال مقصرن
حالا اگر بچه رو به خودشون بسپاری واتفاقی بیفته زیر بار نمیرن🥲 میگن خودش حرف گوش نداده

شوهر منم حساسه.خیییییلی هم حساسه.پدر منو درآورده

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
مامانا چند روزه خیلی ناراحتم میشه بگید بچه شماهم اینطورن یا نه ؟؟
پسر من خیلی خیلی فضوله وادیت میکنه اصلا یه جا نمیشینه بازی کنه علاقه ای هم به گوشی و تی وی نداره قبلا قابلمه بازی میکرد ازبس اب میرخت دیگه نزاشتمش ماهیج جا جز خونه مادرشوهرم نمیریم خواهرشوهرم خونه اش جفتشونه دوتا بچه ۸و۱۰ داره که عاشق پسرمن ولی خب بازیهاشون مخصوصا بزرگه خیلی بد مثلا مث هاپو میافته دنبالش همش هاپ هاپ میکنه کشتی میگیرن خلاصه اونجا هم نمیزارن بشینه خودش هم فقط اونجا رفتن دوس داره وقتی پسر بزرگه نیس خیلی ارومتره اما اونکه مباد وحشی میشه دائم درحال جیغ وداد وبازی چند روز پیش رفتم عیادت مادرجاریم شاهان مبردم گفتم فصوله بحث شاهان بود میبنم این چندبارع میگه پیش فعاله یا رک میگه به شوهرم گفتم نه شاهان لال نیس حرف میزنه انگار برادرشوهرم گفته لاله اونم عموش که اینقد به ظاهر دوستش داره پسرمن نزدیک ۸۰ کلمه میگه فقط جایی میره زیاد حرف نمیزنه الان خیلی ناراحتم میگم نکنه پیش فعاله یا کامل حرف نزنه مث دیوونه ها هنش حرص میخورم و سرچ میزنم تو اینستا و گوگل که ببینم چکارکنم براش خوب بشه شانس بدم خونمون طبقه بالا خونه پدرشوهرم ساختیم البته خونه خودمونه اومها توشن منم گفتم نمیشه فردختش اونها اواره بشن طبقه بالا بسازیم الان میگم با بچه های عمه اش شلوغی اونجا بدتر هم میشه هروقتم میریم پدرشوهرم خیلی پیره پسرم جدیددا عادت کرده همه چیز پرت میکنه سمتش هردفعه میره کتکی ازم میخوره حالیش نیس اینقد باهاش حرف میزنم کامل میفهمه چی میگم اما میره اونجا هیجانی میشه بازشردع میکنه