۷ پاسخ

عزیزم شما به نیت خیر بهش اون وسیله هارو دادی حالا اینکه اون دنبال چیه بذار به حساب خودش خدا به زندگی خودت خیر و برکت برگردونه

بنظرم کار خوبی کردی عزیزم

الکی ناله میکنه ابجی

خب چیه مگه

شاید واقعا لازم داره

ببخشیدی سری ادمهاناله کردن عادتشونه

کدوم خواهر دستبند طلا میده ب خواهر ش

اول شغلت چی آبجی

سوال های مرتبط

مامان آلاء و ماهبد مامان آلاء و ماهبد ۴ سالگی
سلام مامانای عزیز، من دخترم چهار سالشه و الان یه دومی رو باردارم الان که ۴ ساله گذشته خیلی چیزا رو که نگاه میکنم به عقب افسوس میخورم که چقدر خودم رو اذیت کردم و عذاب دادم گفتم این مطلب رو بنویسم برای مامان اولی ها تا این چیزا رو تجریه نکنن ، اول از همه من بارداری پر استرسی داشتم تا ماه ۵ ام تا تکون میخوردم خونریزی داشتم و مدام تو بیمارستان ها بودم هماتوم داشتم و استرس بیش از حد تاثیر خیلی بدی روی من داشت بعد از به دنیا اومدن هم همش استرس و اضطراب داشتم وای الان کم شیر خورد وای الان پی پی بچه سفت هست وای الان شل شد رنگش عوضش شد و خیلی چیزای دیگه که بابت هر کدوم کلی استرس کشیدم و کم کم آین افسردگیو استرس تبدیل به وسواس فکری هم شد ، تا دخترم تب میکرد و سرفه میکرد از درون بهم می‌ریختم و از استرس تمام وجودم بهم می‌ریخت میدونم همه مادرا وقتی بچه اشون مریض میشه نگران هستند اما بنظرم من خیلییی بیش از اندازه حالم بد میشد جوری که منشی دکتر دخترم میگفت خواهشهای دیگه بچه نیار ، با همسرم مدام بحث میکردم چون استرس و اضطراب شدیدی داشتم و تمام کارهام اشتباه بود ، مشاوره گرفتم کمی بهتر شدم از وسواسم کمتر شد و الان که به پشت سر نگاه میکنم میبینم واقعاااااا داشتم دیوونه میشدم عدم آگاهی و نداشتن اطلاعات از من یه آدم پر استرس ساخته بود این مطلب رو گذاشتم که بگم لطفاااا بعد تولد بچه اگر افسردگی دارید سریع مشاوره بگیرید ، خودتون رو یادتون نره ، اول به خودتون اهمیت بدید بچه مادر شاد و سلامت میخواد ، غذای خوب بخوربد و اگر میتونید در روز حتی یک ساعت بچه رو به آدم امن بسپارید و برای خودتون وقت بزارید حتی برای حمام کردن ، آرایشگاه رفتن ، پیاده روی ، دیدن دوستاتون ، واقعاااا خودتون رو ببینید
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
از لج مادرشوهرم آقا بچه ی جاریم روزی ۴ ساعت خونه مادرشوهرم منم کنارشم اینم هر دفعه میاد دم خونمون یا دخترمو بهش میگه وایسا تا اون بیاد با هم بازی کنین حالا اون از مهد میاد و مریضی و ویروس ممکنه داشته باشه از اون ور من نمیتونم بچمو بزارم چند ساعت اونجا تنها باشه از این ور بچم خیلی دوست داره اونجا باشه و باهاش بازی کنم چن بار به مادرشوهرم گفتم مزاحم ما نشو ما کار داریم اینم میخاد از سر خودش باز کنه باز میا  صدای بچمو در میاره منم یه بار بچمو برداشتم آوردم خودش گریه که میخام بمونم اونم هی بهش می‌گفت بمون همین جا نمیخاد بری هی ام به من می‌گفت با لحن بد که چیکارش داری میخاد بازی کنه تا مامان اون بیاد منم بچمو کشیدم آوردم بعد چون خیلی گریه میکرد بردم خونه خاله ام تا با بچه ی اون بازی کنه خالم گفت بچه اش ۵ روزه آنفولانزا داشته و الان فقط سرفه میکنه منم دیدم این گریه میکنه گفتم اشکال نداره حالا بچم گلو درد داره بردمش دکتر نمیدونم آنفولانزا گرفته یا عفونت باکتریایی گرفته چون دکتر آموکسی سیلین داد حالا گلوش و گردنش داغه و دیشب تز گلو درد فقط جیغ کشید چکار کنم واقعا چکار کنم برنامه ی هر روز خونه ی مادرشوهرم و دختر جاریم همینه
مامان آریوس و دیاکو مامان آریوس و دیاکو ۴ سالگی
سلام یه تجربه خوب از مادر دوتا پسر بودن واستون تعریف کنم
دیروز پسر بزرگم که ۳ سال یازده ماهشه با باباش رفت کوه و شب ساعت ده برگشتن پسر از در اومد تو اول رفت سراغ داداشش که ۹ ماهشه بغلش کرد بوسش کرد و گفت آخيش دلم تنگ پسرم کوچیکم ذوق زده فقط می‌خندید من دم در فقط داشتم نگاشون میکردم و ذوق کردم از این همه علاقه‌به داداشش من بهش گفتم پس من چی مامانو بوس نمیکنی بعد اومد منم بوس کرد من خیلی آماده کردم واسه برادر داشتن خودش هم از اول میگفت داداش دوس دارم به داداشش میگه تپلی عشق من خیلی خوشحالم از اینکه برادر واسش آوردم انشالا تو بزرگ سالی جوانی اینجوری پشت هم باش من خودم دوتا داداش پشت سر هم دارن خیلی خیلی رابطمون خوبه باهم خیلی پشت همن تو سختی تو خوشی باهمن خدارو شکر داداشش خوبیم واقعا رابطون با مامانم عالی زناشون با مامانم عین دختر مادرن جوری که از من بهترن واسه مامانم انشالا پسرای منم مثل دای هاشون بشن کاش منم بتونم مثل مامانم پسرامو تربیت کنم که پسرم هم به زنش عشق بورزد هم به مادرش انشالا تا الان موفقم انشالا آیندشون خوب و عالی باشه