سلام مامانای عزیز، من دخترم چهار سالشه و الان یه دومی رو باردارم الان که ۴ ساله گذشته خیلی چیزا رو که نگاه میکنم به عقب افسوس میخورم که چقدر خودم رو اذیت کردم و عذاب دادم گفتم این مطلب رو بنویسم برای مامان اولی ها تا این چیزا رو تجریه نکنن ، اول از همه من بارداری پر استرسی داشتم تا ماه ۵ ام تا تکون میخوردم خونریزی داشتم و مدام تو بیمارستان ها بودم هماتوم داشتم و استرس بیش از حد تاثیر خیلی بدی روی من داشت بعد از به دنیا اومدن هم همش استرس و اضطراب داشتم وای الان کم شیر خورد وای الان پی پی بچه سفت هست وای الان شل شد رنگش عوضش شد و خیلی چیزای دیگه که بابت هر کدوم کلی استرس کشیدم و کم کم آین افسردگیو استرس تبدیل به وسواس فکری هم شد ، تا دخترم تب میکرد و سرفه میکرد از درون بهم می‌ریختم و از استرس تمام وجودم بهم می‌ریخت میدونم همه مادرا وقتی بچه اشون مریض میشه نگران هستند اما بنظرم من خیلییی بیش از اندازه حالم بد میشد جوری که منشی دکتر دخترم میگفت خواهشهای دیگه بچه نیار ، با همسرم مدام بحث میکردم چون استرس و اضطراب شدیدی داشتم و تمام کارهام اشتباه بود ، مشاوره گرفتم کمی بهتر شدم از وسواسم کمتر شد و الان که به پشت سر نگاه میکنم میبینم واقعاااااا داشتم دیوونه میشدم عدم آگاهی و نداشتن اطلاعات از من یه آدم پر استرس ساخته بود این مطلب رو گذاشتم که بگم لطفاااا بعد تولد بچه اگر افسردگی دارید سریع مشاوره بگیرید ، خودتون رو یادتون نره ، اول به خودتون اهمیت بدید بچه مادر شاد و سلامت میخواد ، غذای خوب بخوربد و اگر میتونید در روز حتی یک ساعت بچه رو به آدم امن بسپارید و برای خودتون وقت بزارید حتی برای حمام کردن ، آرایشگاه رفتن ، پیاده روی ، دیدن دوستاتون ، واقعاااا خودتون رو ببینید

۷ پاسخ

من ک خیلی داغونترم ارزو یه بازار رفتن دارم تا حالا یه لباس ب میل خودم نخریدم مغازه هایی ک توخیابون اصلین میخرم بدون پرو با عجله

دقیقا من این لحظه ها و روزارو تجربه کردم پدرمو قبل ازدواجم از دست داده بودم و بعد ازدواجم هنوز با این موضوع کنار نیومده بودم گفتم باردار بشم ک بتونم دوری از خونواده و مرگ پدرمو کمی با وجود بچه پر کنم ک متاسفانه بعدش کرونا اومد از لحاظ روحی داغون شدم بعدم ک زایمان کردم ن تجربه ای داشتم ن هیچ لذتی از بزرگ شدن پسرم بردم از خانواده ی خودم دور بودم خونواده ی شوهرم و شوهرم ب شدت روی ارسام حساس بودن اصلا حواسشون ب من و حال روحی من نبود این بیشتر از هرچیزی منو عذابم داد وقتی ارسام ۲سالش شد تازه فهمیدم چقد در حق خودمو بچه ام ظلم کردم و از اون موقع خودمو ب زندگی برگردوندم من آدمیم ک راحت میتونم حال خودمو تغییر بدم خلاصه اینک برای تجربه ی دومم خواستم کنار خونواده ام باشم و خداروشکر میکنم ک بهترین تصمیم رو گرفتم و الان از تک ب تک لحظه هایی ک با دختر و پسر عزیزترازجونم دارم بهترین استفاده رو میکنم راستی الان اولویت اولم پسرمه چون الان اینه ک ب محبت من بیشتر نیاز داره و در آخر از لحظه ای ک نوشتم فقط اشک ریختم امیدوارم هیچ کس حال دلش تو قشنگترین لحظه های زندگیش غمگین نباشه ببخشید طولانی شد

والا من تا سر کوچه هم برم بچه رو باید به خیکم ببندم.یکبار نشده مامانم بگه برو بگرد بچه رو نگه میدارم.یه ابرو میرم بردارم بچه رو میذارم پیشش ۱۰ بار زنگ میزنه تموم نشد بیا دیکع

مفید بود گلم.موفق باشی و پایدار

حتما همیشه تو ختنه داروهای اورژانسی برای بچه مثل تب بر و غیره داشته باشید ، دکتر مطمئن و مورد اعتمادتون رو پیدا کنید و همیشه بچه رو پیش یه نفر ویزیت کنید، اگر شیر خودتون رو میدید بعضی شبها شیر رو بدوشید و بزارید تا کسی دیگه مثل پدر بهتون کمک کنه و حداقل یه وعده شیر بده ، تا وقتی بچه گریه نکرده بچه روو برای شیر خوردن بیدار نکنید معمولا خودشون دو تا سه ساعت یکبار بیدار میشن، از همون اول جای بچه رو جدا بزارید بنظرم تخت کنار مادری بهترین گزینه اس ، بچه نباید بخاطر بوی شیر یا بوی بدن شما مدام از خواب بیدار بشه ، لطفااااا اگر راجع مسئله ای اطلاعات ندارید از دوست و آشنا و همسایه و آدم غیر متخصص نظر خواهی نکنید ؛ الان خدا روشکر میتونید آنلاین از دکتر ویزیت بگیرید خلاصه که اول خودت رو دریاب

چه جالب دقیقا حال روحی منو گفت.ولی من هنوزم استرس دارم.دیگه واقعا خسته شدم

اخی عزیزززم.چقد حساس بودید.واقعا ادم نباید خودشو فراموش کنه😔
حالا ک باز باردارید باز استرس دارید؟؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
از وقتی بچه ها ثبت نام کردم پیش ۱ نه خواب دارم نه خوراک همش استرسشون رو دارم 😥😥ممکنه بگید خوب مگه مجبور بودی ؟؟می خوام بگه بله فقط فقط به خاطر خودشونه از لحاظ مستقلی که خیلی خوبن خودشون شلوارشون در میارن میرن دستشویی بعد میان می پوشن و کفشاشون رو خودشون می پوشن غذاشون رو خودشون می خورن ولی بازم دلشوره و اضطراب خاصی دارم من با مشورت کاردرمانگر ماهلین و گفتاردرمانگرشون و با تجویز ایشون ثبت نام کردم کاردرمانگر ماهلین که تاکید داشت حتما ماهلین رو بنویسم هم واسه بهتر حرف زدنش هم واسه درون گرایی و منزوی بودنش دلوین رو هم گفتاردرمانش گفت هم واسه لجبازیش و هم واسه حرف زدنشون گفتن که بهتره برن زودتر به نتیجه می رسی باز خداخیرشون بده مرکز پولکی نیستن از الان به بعدشم کردن هفته ای یه بار اینقدرم خوب شده حرف زدنشون ماهلین الان شعر چشم چشم دو ابرو رو تا حدودی بلده بخونه از این لحاظا باز خیالم راحته فقط اضطراب پی پی نگفتن ماهلین رو دارم و کلا استرس اینو دارم بچه هامو اذیت نکنند به بچه هام درست رسیدگی نکنند هرچند مهد خصوصی نوشتم که از همه لحاظ قانون دارن برا خودشون ولی ته ته دلم باز استرس دارم 😫😫یه کم دلداریم میدید اینایی که مهد کودک ثبت نام کردن بهم بگن چه جوری دلدار وصبور شدن تو این قضیه چه جوری به هاشون با محیط کنار اومدن
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام‌مامانا از دیشب دوبار تاحالا مادرشوهرم‌گفته برا ناهار بیاین الانم شوهرم زنگ‌زد گفت باز زنگ‌زده که بیاین من به خاطر ماهلین که جیش و پی پیشو نمیگه خواستم بعد ازظهر برم که کمتر اذیت بشم و استرس بکشم قضیه رو شوهرم‌گفته بهش میگه اشکال نداره پاشین بیاین یه کاریش می کنیم‌میرند تو حیاط اینا بچه رو اذیت نکن اخه مادرشوهرم وسواس داره میترسم بندو آب بده این بچه 😬😬😬بخوام پوشک کنم که تا آخر شب اونجاییم تمام تلاشم به باد میره به نظرتون چی کار کنم ؟؟گفتم خوبه نوار بهداشتی بزارم داخل شورت آموزشی یه شلوارم بپوشونم روش اسیر شدم به خدا از دستش اصلا نمیگه 😬😬سعی می کنه جیش نکنه تو خودش پاشو که ضربدری می کنه وایمیسه من می فهمم‌جیش داره می دوعم‌می برمش الان ۹ روز شده ولی اصلا نمیگه 😑🤦🏻‍♀️پی پی رو هم یه گوشه میشینه تکون نمی خوره
به نظرتون چی کار کنم من الان زشته تا کی بگم‌ من نمیام ناراحت میشن
این بچه هم‌که یا نمیگیره 😬می ترسم از دستم‌در بره اونجا
مامان نرگس مامان نرگس ۴ سالگی
سلام..مامانا شب با دخترم و همسرم رفته بودیم پیاده روی.. تو پیاده رو داشتیم رد میشدیم شنیدم از دور صدای پارس سگ میاد..ولی خب تو منطقه ما فوق العاده زیادن..دیگه دیدم یه پسر بچه یه سگ ‌کوچیک با قلاده گرفته دارن باهم میدون..حالت بازی انگار..ولی نمیدونم سگ به خاطر بازی بود یا هرچی یهو از بغل ما که رد شد یهو خیز برداشت سمت دختر و تا کتف دخترم پرید به دخترم..ماهم عکس العملی نشون ندادیم چند ثانیه.. بعد دیدم پسر بچه اصلا انگار نه انگار اصلا قلاده اش رو نکشید عقب یهو همسرم با پاش پرت کرد سگ رو اونور..بعد بازم پسره جمعش نکرد دوباره پرید رو دست و کتف دخترم..بازم همسرم اون کار رو کرد.. بعد پسر بچه شروع کرد فحش دادن به همسر من که برای چی میزنی ..بزار اگر گاز گرفت بعد بزن..وایسا تا داییم بیاد و اینا..به نظرتون کار همسرم اشتباه بود..جالبه خیلی حق به جانب بود..سمت ما اکثرا با سگ میان بیرون ..بدبختی دخترم که تا الان هرچی سگ تو خیابون میدید نمیترسید امشب از بغل هرسگی رد شد خودش رو جمع کرد