• #Part_108
بلاخره بلند شدم
توپ و با غرور شوت دادم به نیما که خندش گرفت
والا خوبه از گل خوردن نجاتشون دادم!
_یه تشکر نکنید آقااا نیما..
با خنده همونطور که داشت میرفت جلو گفت:
_آقااا طناز خیلی ممنون!
قیافم و جمع کردم؛ از شدت بی مزگی داشت تلف میشد بچه.
بازی دوباره به اوج خودش برگشت و بنده فقط یکم گشاد تر خوابیدم تو دروازه..
سگ بخوره شما رو که یه گل نمیزنید اینور!
داشتم به عرضه دیار شک میکردم که یهو توپ با شتاب اومد..
یه نگاه و با درک موقعیت فقط پریدم بیرون دروازه؛ یه وقت نخوره بهم ناقص بشم
دیار داد زد
_اینههه...
داراب:
_عجببب گلی زدی دیار..
کیان:
_دروازه بان از ماتریکس خارج شد!
نیما:
_طناز تا از کره زمین خارج نشدی برگرد ببینم.. این چه وضع دروازه نگهداشتنه؟!
نریمان:
_خواهر من میشه بدونم چرا خلاف جهت توپ فرار کردی؟! خب بگیر لامصب و..
همینطور یه سره داشت غر میزدن
ریلکس رفتم تو زمین بازی؛ توپ و برداشتم
دست به کمر گفتم:
_راست میگید خودتون دروازه وایسید..من میخوام بازی کنم!
از سلیطه بازیام خندشون گرفته بود
مخصوصا دیار که با دیدن توپ هم میخندید.. اخی گوگولیم!
عالیه گلم فقط کاش زود زود بذاری
مرسی عزیزممم
عالی عزیزم زودبزار
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.