تجربه زایمان پارت یک
۴۱هفته وپنج روز بودم بدون درد۲سانت هم بازبودم ماماشب زنگ زد گف فردابرم بستری خطرناکه روزبعدرفتم خواستم اپیدورال کنم بابیمه من گفتن۶تومن بعدموقع تشکیل پرونده گفتم گفتن بهتره انجام ندم چون بااون دیگ نمیتونم زوربزنم و این کارماماهامیشه ک بافشار و زور بچه رو ببرون میکشن امپول رونخواستم بستری شدم از۱۱ظهر امپول فشاربهم وصل بودتا۶عصرو من هیچ دردی نداشتم چنباری معاینه شدم ک ۳سانت شده بودم،ماماهمراهم ۶عصراومدشروع کردبه معاینه تحریکی و.ورزش..

پارت پنج
وقتی دیدمش همه چی یادم رفت
اومدم بیرون شروع کردم ب لرز تادوساعت از شانس من دوروز بعدلحظه ترخیصی تب و لرز کردم و ترخیصم نکردن دوروز بهم‌ کلی دارو زدن فقط کنترل میشد خوب نمیشدم از اون طرف دخترم یهو زدیش۱۳ونیم شد و بستریش کردن منم رفتم اتاق خصوصی از دیروز صبح رفتم سونوگرافی مثل اینکه تب و لرزم بخاطر تجمع مایع زیر زخمم هست ۸سی سی،دکتر گف اگه امشب بدون دارو تب نکردم فردا مرخصم لطفا دعام‌کنید که بتونم باحال خوب فردامرخص شم😓

پارت چهار
رفتم اتاق عمل امادم کردن دخترا درکل توروخدا قبل زایمان طبیعی خودتون رو تقویت کنید ب من غذاندادن من سر زایمان داشتم ازحال میرفتم
تواتاق عمل امپول زدن و سریع شروع کردن حس میکردم لمس دستاشونو امابی درد
بالاخره بعد چنددقیقه دخترم رو دیدم

پارت سه
بالاخره دکترم ساعت۱۰ونیم شب اومد و معاینه کرد خدا ازش راضی باشه حداقل برشم نزد یا بازم اذیتم نکردن فقط گفت یر بچه کجه و اسیب میبینه اینجوری بدینش عمل
منی که از کوچیکترین عملی ترس داشتم باگفتن اتاق عمل یکم خوشحال شدم برام سوند رو وصل کردن و بردنم همون موقع هم جونم داشت درمیرفت از درد

پارت دو
گفتن اینکه چقدر درد کشیدم ساده نیست بالاخره بااون همه درد از۶عصرتا۹ونیم شب ۱۰سانت شدم ماماگف سر بچه رو میبینه ولی خب هرچقدر زور میزدم نمیومد هرچقد شکمم روفشارمیدادن انگارنه انگار

مبارک باشه وزنش چقد بود

منم آخرش تو ۴۱ هفتع ۴ روز سزارین شدم 😐😐😐

سزارین شدی اخر؟

خیلی خوشحال شدم عزیزم بعد کلی سختی بالاخره شد
برات از خدا سلامتی و خوشحالی کنار همسرت و دخترت میخوام
خوب استراحت کن و خودتو تقویت کن
به حال ماهایی ک نزاییدم هم دعا کن

خداروشکر عزیزم بالاخره هرجوری بود زایمان کردی ان شاالله پاقدمش پر از خیر و برکت باشه واست
تند تند تجربه هاتو برامون بزار🥹

خداراشکر که زایمان کردین و راحت شدین من هنوز منتظرم درد طبیعی بیاد
از ۶ عصر تا ۹ شب که ده سانت شدین چه ورزش هایی میکردین؟

وای از اون درد من 42ساعت زجر کشیدم 40تا بخیه خوردم دو نفر روسکممو فشار میذاد یکی معاینه میکرد یکی پامو میگرف در عین حال میگفتن زور بزنن جیغ نزن واقعا کابوسه برام اون روزا با وجود ماما همراه اون همه تلاش و اکسیژن بی حسی خیلی عذاب دیدم کدام بیمارستان بودب

ماما همراهت کی یود عزیزم

امپول فشار زدی هیچ دردی نداشتی؟