۵ پاسخ

من با بچه میرفتم میشستم کنارش تو اتاق میگفتم ما اومدیم خونه تو مهمونی قبلش میوه خورد میکردم یا چایی میگفتم میخوام بیام خونه تو مهمونی اونم چایی و میوه که براش گداشته بودم می‌آورد با هم میخوریدم در حد نیم ساعت

من ایقد بارداری بدی داشتم دخترم درحدی بود میگف دور از جون کاش نی نی میمرد ولی با همه سختیا گذشت الانم جور دگ درگیرم ولی خب خیلی بهتر از دوران حاملگیه

منکه ی ماه فرستادم‌خونه مادرم بهترشدم اوردمش...

دختر منم بعد از بارداری من تنهاتر شد دو روز گذاشتمش مهد کودک روز سوم مریض شد سه روز بیمارستان بستری شد دیگه پشیمون شدم بزارمش مهمد کودک مامانمم پاش شکسته اونجا هم نمیتونم بزارمش خیلی دلم براش میسوزه

من بارداری ناخواسته شدم افسردگی شدید گرفتم
هر روز کارم گریه دارم دق میکنم هیچ کاری ازم بر نمیاد

سوال های مرتبط

مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی هفته سی‌ودوم بارداری
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟