ببین اینکه انقدر نگران فرزندتی خیلی طبیعیه خب ؟شکی هم نیست به خصوص که نسبت به ما ها یکم سخت تر مادر شدی این دلیل نمیشه فکر کنی مادر بدی هستی خب ؟
ولی من میخوام یه بعد دیگه از این مدل مادر بودن رو بهت نشون بدم
درسته این نگرانی ها بخاطر عشقه زیادیه ولی اول همیشه با خودت بگو بچه ی من فقط یه امانته از خدا پیش من و چیز امانتی مال تو نیست پس زیاد حس تعلق خاطر نداشته باش بهش ینی بگو خدا داده خودشم مواظبشه خودش صلاح بدونه میزاره بیشتر پیشم باشه ندونه هم نمیزاره
دو اینکه اگه این اخلاق ماندگار بشه پس فردا بچه هرکاری خواست بکنه بخاطر نگرانی بیش از حد شما نمیتونه و همین باعث میشه ازت فراری بشه
یکم کلیپ های مراقبت نوزادی بیشتری بخون یکم تمرین کن توی موقعیت های کم خطر بزاری بچه روند طبیعی بزرگ شدن رو یاد بگیره اگه دوبار بخوره زمین هیچیش نمیشه در عوض یاد میگیره که باید بلند بشه
متوجه منظورم شدی؟
تو مادر بدی نیستی این از مهربونیته ولی نزار علاقه زیادت زنجیر پای بچت بشه
تو خیلی هم مادر خوبی هستی که اینجوری به فکر بچتی
اما اگه میخوای بی نیاز از دیگران بشی چندبار که تو موقعیت هاس یخت قرار گرفتی هر جوریه تحمل کن چون فقط سختش همون دو سه بار اول بعد میگی چه راحت گذشت
نگران نباش آبجی همه امون همین هستیم چون خیلی تجربه ای نداریم اگر سوالی داشتی منم کنارتم
ترست از عشق به فرزندته عزیزم و این کاملا طبیعیه🥺🤍
منم اینطور بودم تاگریهمیکرد میرفتمخونه مامانم از۱۵روزگیاومدمخونه خودم۱۷روزگیدخترم به گریه افتاد رفتمخونه مامانم بعد کاومدمخونمون گفتم باید تحمل بیارم هرچقد گریه بکنه باید روش هایی امتحان کنم تا ساکت بشه یک هفته موندم دارم یواش یواش عادت میکنم
توهم باخودت صحبت بکن باهرگریه بچه فوری دست پاچه نشودقیقا مثل خودت بودم ببین با چه روشی بچه راحته تنهایی خودت گریه بکن من گریه میکردم خیلی سبک میشدم ولی پیش بچه اصلا چون متوجه میشه برای خودت اهنگ بزار اصلا ب این فکرنکننمیتونی چوندردزایمانتحملکردی این چیزی نیست ک🙃❤️
وقتی یارا خیلی گریه کنه که تا حدی که فکش بلرزه و آروم نشه منم خانواده ام ۴۰ روز پیشم بودن از بعدش تنهام شوهرم صبح زود میره شبا ۱۰ اینا میاد منم دلم برای بچم میسوزه مثلا دیروز تو مسیر برگشت به خونه رعد برق زد تو ماشین بودیم یارا خیلییی جیغ زد خیلی گریه کرد هیچ جوره تو ماشین آرومنشد تنها کاری که کردم ترسیدم از شدت گریه قلبش وایسه بچمو بغل کردم دویدم تو یه کافه بر بلوار بود فقط از اونجا به خواهرم شوهرش زنگ زدم خونشون نزدیگ بود که بیایین دستام میلرزد نمیتونستم خودمو کنترل کنم
یا مثلا یارا واکسن ۲ ماهگی زده بود خواب بود من ندیده بودم که بچه تو خواب ناله کنه گریه کنه هق هق کنه زنگ مامانم زدم که بیا به دادم برس یارا دیونه شده مامانم طفلک نفهمید چجوری خودشو رسوند تا رسید گفت دیوانه داره خواب میبینه بیدار شد غش غش برای مامانم میخندید اینجور چیزا😔😔
عزیزم اینا طبیعیه فدات شم
بهم بگو سر چی خانواده ات رو باخبر میکنی؟مثلا چه اتفاقی برا بچت بیفته خبرشون میدی؟
من بچم دو ماه و نیمس فقط ۲۰ روز کنار خانواده بودم ببین سخت بودا ولی باعث شد همه جوره مستقل بشم الان اعتماد به نفسمم عالی شده تو بچه داری قبلا منم احساس ضعف میکردم فکر میکردم به همه محتاجم دلم برا بچم میسوخت
عزیزم این حرفو نزن بهترین مادر دنیایی چون چندسال بچه دار نشدی و سختی کشیدی سقط داشتی حالا میترسی طبیعی عزیزم
کاملا طبیعیه عزیزم منم دقیقا مثل شمام تو تنها نیستی منم کلی سختی کشیدم الانم دل و جرعت ندارم
بذار ۵ماهش بشه راحتتر میشی هم خواب و استراحت خودت بیشتر میشه هم رسیدگیت ب بچه آسونتر
طبیعیه.همچین فکری نکن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.