۴ پاسخ

سلام مامان برکه جان
چه خوب که قراره تجربه تون رو بزاری😍
امیدوارم اطلاع از روند زایمان، استرس ما مامان اولیا رو کم کنه❤️

سلام مامان برکه عزیزم ببخشید شما قیمت چن هفته چن روز سزارین شدی

سلام‌میگم که انتخاب بی حسی و بی هوشی به اختیار خودمونه؟

سلام گلم منم هفته دیگه زایمانمه بیمارستان اردیبهشت ،از پرسنل راضی بودی؟ میگن اکثرا بچه ها میبرن دستگاه برا پولش راسته؟ منم از سوند میترسم اما انتخابم بی هوشیه

سوال های مرتبط

مامان نفس خانم🌰❤️🩷 مامان نفس خانم🌰❤️🩷 ۹ ماهگی
مامان محمدجواد ومیراث مامان محمدجواد ومیراث ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول
تاریخ سزارینم رو به دکتر گفتم پونزدهم اسفند چون روز تولد خودم بود ، و در ۳۸هفته و شش روزگی ساعت چهار صبح راهی بیمارستان شدم تا کارهای پذیرش و بستری انجام شد ساعت شش شد قرار بود ساعت هفت ببرن اتاق عمل چون دکترم از قبل درخواست رزرو خون داده بود و بیمارستان خون نداشت نگهم داشتن و گفتن ساعت ده به بعد تا اینکه دکترم با عصبانیت خودش اومد و دادوبیداد کرد و ساعت هشت منو برد اتاق عمل ، اولین بارم بود که اتاق عمل رو میبینم خیلی ترسیدم اول اومدن و سوند وصل کردن درد نداشت اما حس بدی داشت و در این حین دکترم کمی برام توضیح داد که میخاد چیکار کنه درازکشیدم روی تخت دکتر بیهوشی یه پیرمرد مهربون بود اومد بالا سرم بهش گفتم دکتر بیهوشم کن بذار چندساعتی تو این دنیا نباشم خندید و قبول کرد منتها دکتر زنان خودم قبول نکرد و گفت مطمعن باش بی حسی برای نی نی مون بهتره و متقاعدم کرد ، لحظه ای که سوزن رو زدن نخاعم انگار برق گرفتم و یه پام‌ناخوداگاه بلنند شد و جیغ کشیدم اما درد اصلا نداشت سوزنش فقط در حد همون یک ثانیه برق گرفتگی ، ولی پاهام شروع شدن به داغ شدن و بی حس شدن بعد از یک دقیقه منتظر موندن و ازم خواستم پامو‌حرکت بدم حتی یک ذره هم نتونستم و پرده رو نصب کردن جلو صورتم و شروع کردن شستشو دادن محل برش و بقیه ی ماجرا که من فقط حس میکردم و دردی نداشت
ادامه پارت بعدی
مامان kaya مامان kaya ۳ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی