۷ پاسخ

عزیز دلم بازم داری جلو جلو حرص میخوری ایشالا هیچی نیست میری پیش دکترش دارو میده حل میشه قوی باش دیگه به خودت انگیزه بده نزار تبدیل به یه مادر افسرده بشی اون چیزایی که بیمارستان دیدی بزار به حساب تقدیرشون تقدیر اون بچه ها هم همین بوده

انشالله خدا دلتو شاد کنه عزیزم میفهمم چی میگی

حق داری عزیزم اصلا به خودت سخت نگیر واقعا موقعیتت خیلی سخته، من که ازت دورم ،اما قشنگ متوجه شدم چقدر خسته شدی، و چون هنوز درگیر دکتر رفتنی، هنوز نتونستی استراحت کنی، از یکی کمک بگیر روزی سه ساعت بیاد پیشت. یا یه پرستار استخدام کن هم تو کار خونه ،هم تو بچه داری کمکت باشه، اگه جوون باشه میتونی باهاش هم‌صحبت بشی ،یکم از تنهایی دربیای

خیلی سخته زمان می‌بره یادت بره خیلی زیاد شاید چند سال 😞😞
من خودم ازین امتحان سختها شدم
شوهرم یک روز قبل جشن عقدمون تصادف کرد و تمام بدنش شکست و خورد شد چندین ماه بستری بود تو شهر غریب و هر روز عمل داشت نمیدونی چند سال درمانش طول کشید سخت ترین روزهای زندگیم بود اونم فقط با ۲۱ سال سن

بخدا مامان ماهلین جان منم پسرم بستری شد وقتی مرخص شدیم تا دوهفته ازنظرروحی داغوووون بودم انقد گریه میکردم دل و دماغ کاری رونداشتم ولی باگذشت زمان خیلی بهترشدم شمام تازه از بیمارستان اومدی جو بیمارستان روی روحیه تون تاثیر گذاشته مثل من ولی نگران نباش عزیزم بالاخره درست میشه همه چی بالاخره صبح میشه این شبای سیاه 🥹

عزیزم قوی باش این دنیا به آدم های قوی نیاز داره بچه ها از ما یاد میگیرن به خداتوکل کن وهرجا خواستی دخترتون ببری با لبخندی اسم خدا بلند شو تا دخترت ببینه مادرش در هر صورت وبا همه سختی ها قوی وشادی قدرتمنده.

درکت میکنم،منم این روزها روگذروندم،خیلی سخته،اون روزها دکترا میگفتن دخترت شش ماه بیشتر زنده نمیمونه،کاری هم از دستم برنمیومد،فقط صبر میکردم وتحمل

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
آدم از بی مسیولیتی یه عده وا می مونه صبحی ماهلین خوب بود سرحال و قبراق جفتشون رو فرستادم مهد ظهر که رفتم مهد مدیرشون گفت دلوین خیلی بیحال بود خواب بود گفتم شاید به خاطر داروهاشه حالا نگو ماهلین بوده همیشه این مدیرشون قاطی می کنه این دوتارو بعد گفتم شاید به خاطر دیروز که خواب آور بهش دادن هنوز تو خونشه ولی سابقه نداشته اصلا هیچی اومدم خونا میبینم بچم داغه داغه چشماش به زور باز میشه تبشو گرفتم دیدم ۴۰ درجه تب داره😱😱واسه ماهلین خیلی خطرناکه بعد زنگ زدم مدیرشون میگم وقتی این بچه بیحال بوده یه نگاه می کردید میدید داغه سریع زنگ می زدید به من می گفتید میگه من از کجا بدونم 😐😐😐میگم‌عه تو که الان به من گفتی گفت باید خاله رعنا حواسش جمع می کرده اونم نفهمیده یکی بگه آخه زنیکه ی احگق با من لج پیدا کردی چرا با بچه هام اینجوری می کنه بچم تو تب داشته می سوخته شما اهمیت ندادید😭😭😭اگر تشنج می کرد چی بعد اینقدرم گیجن همیشه این دوتا رو قاطی می کنند با هم بعد مدیرشون میگه من که گفتم اگه مزیضه نفرستش گفتم ای خدا اون دلوین بود که اونم مریض نیست 😫😫گفتم چرا اینقدر قاطی می کنید گفت والا من همیشه این دوتا را با هم قاطی می کنم 🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️از خالشون بدم اومده چطور بچه ی منو تا ظهر نگه داشتن وقتی فهمیدن حال نداره این بچه اگه تشنج می کرد کی جوابگو بود😔😔😔😔
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
یه دکتر داریم‌تو محلمون آشنای مادرشوهرم ایناس یهو مادرشوهرم زنگ زد گفت خودت برو شرح حال دلوین رو به این دکتر بگو شاید کمکت کنه هیچی دیگه منم رفتم همه رو کامل توضیح دادم به دکترش گفتم چند مدل شربت گیاهی گرفتم هرچی میدم خوب نمیشه هیچ علائم دیگه ای هم نداره اصلا اصلا گفت اگه سرفه هاش خشک باشه و با هیچ کدوم این داروها خوب نشده به احتمال ۹۰ درصد حساسیت داره ریه اش حساس شده هیجی کتوتیفن داد گفت تا ۳ روز بهش بده اگه خو ب نشد و باز سرفه کرد نیاز به اسپری داره بعد بیاد تا هم خودشو چک کنم هم اسپری بدم بعدشرفتم دنبال بچه ها مربی مهدشون اومده میگه وضعیت این دلوین خیلی بده خیلی سرفه می کنه الکی میگه آبریزشم داره 😐😐🙁گفتم کجا آبریزش داره اصلا اینجوری نیست میگه آره این مریضه و نیارشو الکی میگه ماهلینم مریضه گفتم به خدا نیست چرا عیب میزاری رو بچه 🥺🥺 هیچی دیگه با چشم گریون رفتم به مدیرشون گفتم مدیرشون خیلی بهتر از خوده خاله مهده گفتم به خدا بچه آلرژی داره مزیض نیست خودتون که می دونید سرفه زمان می بره تا خوب بشه گفت اون که آره یهو میبینی حالا حالاها دستت بنده بعد رفت به مربی مهد گفت چرا گیر به بچه میدی مامانش اومده میگه آلرژی داره مردم که دروغ نمیگن گفت به خدا کشته مارو سیستم ایمنی بدنش ضعیفه همش جوش خودشو می زنه از طرفی دختر خواهرمم همین مشکل رو داره میگه ماسک که می زنم می خوام خفه بشم اون اسپری می زنه و دارو می خوره خواهرم داشت پی گفت ماسک بدترش می کنه برا همین اونجا از صبح تا ظهر ماسک داره بچه بدتر میشه حالا مونوم با این خاله ی مهدشون چیکار کنم بیش از حد و حساب حساسه دیوونم کرده 😥😥😥آخه من خودم عقام کمه مگه بچه مریض باشه بفرستم مهد😫
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
با مریض شدن ماهلین ورق زندگیمون برگشت اصلا انگار زندگیمون مختل شد دلوین اخلاقش خیلی بد شده وابستگیش بیشتر شده بیشتر نق نق می کنه و غر می زنه
من از همه طرف تحت فشارم‌همه می خوان کار یادم‌بدم همه شدن دایه ی مهربان تر از مادر 🥺🥺🥺
شوهرمم کلا می خواد این بچه رو از زندگی کردن و همه چی محروم کنه میگه دیگه نه حق داری گفتار درمانی بفرستی کلا نه حق داری مهد بفرستی کلا
۲۴ ساعتی بشین تو خونه از اون طرف ماهلین هم‌که ولا بهونه گیر شده و کلا ترک پوشکشم که بهم ریخت
درسته ردزای خیلی خیلی سختی رو پشت سر گذاشتیم خدا دوباره دخترمو بهم برگردوند ولی مگه میشه من درمانشو ادامه ندم الان یک ماهه نتونسته گفتار درمانی و کار درمانیشو بره از طرفی نیاز به رفتار درمانی داره فردا اگه در آینده دچار مشکل شد من جواب دخترمو چی بدم هندز حرف زدنش اوکی نیست خیلی باید روش کار بشه منه مادر وظیفه دارم همه جوره تلاش خودمو بکنه
آخه مگه میشه بین بچه هام فرق بزارم یکی رو بفرستم مدرسه ببرم عردسی و مهمونی اون یکی رو زندانی کنم آخه تا کی تا ابد ؟؟؟؟
درسته تا خوب شدن کاملش قصد ندارم جایی ببرمش و پیش دبستاتی بفرستمش ولی می تونم تو خونه زندانیش کنم آیا واقعا میشه
خدایا این چه بلایی بود سرما نازل شد😔😔😔😔
از اون طرف دلوین وابستگی شدید پیدا کرده بهم بچه ای که خودش می خوابید الان میگه تو بیا منو بخوابون منم همش دارم به سازش می رقصم تا جبران اون روزایی که نبودم پیشش بشه ولی اگه همچنان ادامه بده چی
واقعا درمونده شدم 🥺🥺😔😔😔
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا بچه های شما هم به هیچ کاری هنری چیزی علاقه ندارن ؟؟من ماهلین به هیچ کاری نه نقاشی نه بازی کردن با بچه ها و نه اسباب بازی نه عروسک نه هیچی هیجی ها فقط به گوشی علاقه داره این مداد رد به زور دستش میگیره با یچه ها ارتباط نمیگیره تا قبل مریضیش که مهد میرفت می گفتن با هیچ بچه ای دوست نمیشه بدو برد نداره گوشه گیر و منزویه
اللن براش مداد رنگی و کتاب پیش دبستانیشوآوردم که تمریناشو انجام بده اصلا سخت نیست همش نقطه چین و رنگ آمیزیه اصلا دل نمیده ربطی هم به نزیض شدنش اینا نداره قبلشم همین بود خاله ی مهدشون می گفت دل نمیده و با بیحالی و بی حوصلگی نداد دست میگیره واسه تمرینات گفتاردرمانیشم همین جور به سختی باهاش کار می کردم رست آخر به گریه هاش ختم میشد🥴فقط گوشه نشینی و نلوزیون و گوشی رو دوست داره همین 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️مشاوره هم بردمش میگه اعتماددبه نفسش کمه براش جلسات رفتاردرمانی گذاشت دلی به نظر خودم ربطی به اعتماد به نفس نداره شما بچه هاتون چه جوری ان ؟؟؟