پارت ۶
دیگ هر جوری بود راضیم کردن من همش میگفتم الان دوباره منو میفرستن خونه میدونم دهانه رحمم باز نمیشه فعلا مونده و فلان دیگ مادر شوهرم اینا میخواستن باهام بیان گفتم نمیخواد هیچکس بیاد چون میدونم برمیگردم اگه احتمال یک درصدم بستریم کنن تا صبح طول میکشه زایمان کنم اینجوری شد که فقط منو شوهرم رفتیم بیمارستان معاینم کردن گفتن ۳ سانت و نیم دهانه رحمت باز شده دیگ بستریت میکنیم همینجا ورزش اینا بکن نمخواد برگردی منم به مامامم پیام دادم که جواب نداد دیگ به شوهرم گفتن برو فرم بستری پر کن لباس دادن لباسامو عوض کردم گفتن بیا دراز بکش ان اس تی وصل کنیم بعد گفت معاینت کنم ببینم وضعیتت چجوریه که معاینم کرد گفت ۷ سانت باز شدی کلا ۱۰ دقیقه نبود اومده بودم بیمارستان منم کلی تعجب کرده بودم که یه پرستار دیگ اومد تو اتاق گفتم الان معاینه شدم گفتن ۷ سانت دهانه رحمم بازه گفت الان میام خودمم معاینت میکنم ببینم وضعیتت چیه

۶ پاسخ

وای چقد زود

چقد خوب پیشرفت کرده بودی

ووای چ بده ادمو دم ب دقیقه معاینه کنن😫😫😫

وای چقد خوب چ‌ورزش های کردی دختر چیکار کردی دقیقا

عزیزم 🥹

ماشالله چه زود

سوال های مرتبط

مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۲ ماهگی
سلام دوستان
از زایمانم اومدم بگم ((پارت یک))
۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۰ صبح رفتم بیمارستان که بستری بشم چون ۴۰هفته و ۲ روز بودم ولی دهانه رحمم هنوز باز نشده بود دکتر گفته بود که دیگه برم بستری بشم اینم بگم دو روز قبل باز اومدم بیمارستان چون درد کشاله ران داشتم دل درد و کمر درد اینا روز دوم که رفتم ترشح خونی داشتم ولی گفتن بخاطر معاینه بوده و بستری نکردن دیگ قرار بر این شد که حتما ۱۹ مهر بستری شم دیگ لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق LDR اونجا معاینه کردن دهانه رحمم گفتن نیم سانت واسم سرم اینا زدن یه آمپول زدن داخلش که فک میکنم کمک میکرد دردا شروع شه دیگه ماما یه سری ورزش‌ها بهم داد معاینه تحریکی کردن دائم وضعیت بچه چک میکردن nstمیگرفتن دیگ دردام بیشتر شده بود تا دو سانت مثل درد پریودی بود قابل تحمل بود برام دیگ دردا بیشتر بیشتر شد ساعت یازده ظهر اینجوریا به سه سانت رسیده بودم کیسه ابم پاره کردن دیگه رفتم جکوزی خیلی خیلی کمک بود دردامو آروم میکرد دو تا یکساعت ونیم از جکوزی استفاده کردم گفته بودم برام اپیدورال استفاده کنن
مامان بهار مامان بهار ۹ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️
مامان آیهان مامان آیهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
خب اینو بگم که از همون اول که معاینه شدم متوجه شدیم که دهانه رحمم خیلی پشت هست و سخت باز میشه ،بخاطر همین ماما همراهم گفت باید حرکات هایی که چهار دست و گا هست و رقص های لگنی روی توپ انجام بدم که این کارا هر روز انجام میدادم
خب با 2 سانت و نیم بستری شدم با درد زیاد اما قابل تحمل ،دیگ سریع اتاق آماده کردن بهم دادن دیگ توپ بهم دادن رو توپ ورزش کردم و گفتن برسی 3 سانت میگیم ماما همراهت بیاد دیگ من روی توپ رقص های لگنی میرفتم توی اوج دردا میپریدم روی توپ(ساعت8 و نیم صبح بستری شدم) دیگ همه این کارا کردم یک ساعتی یه بار هم معاینه میشدم دیگ تا ساعت 10 رسیدم به 3 زنگ زدن به ماما همراهم اومد دیگ ورزش های تخصصی شروع کرد و باز یه ساعتی یه بار معاینه می‌کرد ،دیگ ساعت 11 دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت دردش خوبه اما تایمش کمه بخاطر همین دهانه رحم باز نمیشه،دیگ ماما همراه منو سجده کرد و معاینه کرد کیسه آبم کامل تخلیه کرد و کمک کرد که دهانه رحمم باز بشه،دیگ 11:45 دقیقه گفت شدی 8 سانت،دیگ اینقدر درد داشتم که انگار تو کما بودم،اصلا جون نداشتم فقط بدون هیچ حرفی هرچی میگفتن انجام میدادم اصلا جیغ نمیکشیدم و فقط نفس عمیق میکشیدم ،دیگ همش احساس فشار داشتم بدون اینکه دست خودم باشه تو حالت سجده زور میزدم،بهم گفت همینطور ادامه بدم و سجده بمونم،بدون هیچ حرکتی سجده موندم و فقط نفس عمیق میکشیدم و بدون اختیار تو دردا زور میزدم،
ادامه پایین میزارم
مامان نوران مامان نوران ۲ ماهگی
پارت سوم بهشون گفتم قبلا که میومدم برا ان اس تی بهم میگفتن تحویلت نمیگیریم بخاطر همین رفتم اونجا ماما گرفتم گفتن نه تحویلت میگیریم چرا نگیریم منم که از خدام بود معاینم کردن گفتن کیسه آبت سوراخه دیگه گفتن باید بستری بشی به همراها گفتن برید تشکیل پرونده اومدن ازم آزمایش گرفتن وسایلی که همسرم گرفته بود لباس واینا واسه بیمارستان رو اوردن واسم لباسامو عوض کردم وبه همراه پرستار رفتیم طبقه بالا زایشگاه سرم بهم وصل کردن بعدم امپول فشار دیگه کم کم دردای خفیفم شروع شد در این حین پرستار موقعه ایی که میبینه درد دارم معاینم میکرد تا دهانه رحمم باز بشه یک سانت بود کم کم باز شد روی ۵ سانت دوباره گیر کرد دیگه اومدم رو توپ ومادر شوهرم وخواهر شوهرم ماساژم میدادن مامان خودم که اصلا نمیتونست بیاد تو وببینه درد دارم درد امونم رو بریده بود بعد یه زن اومد من موهامو بسته بودم گفتش موهاتو باز کن تا موهاتو باز نکنی دهانه رحمت باز نمیشه خدا شاهده تا موهامو باز کردم پرستار اومد گفت برو رو تخت معاینت کنم وقتی معاینم کرد داد زد فول شده سر بچه اومد پایین زود بیاید خلاصه زایمانم شد ساعت ۲ شب با کلی درد در این بین نوار قلب بچه هی اوفت میکرد منتظر بودم هر آن بگن باید سزارین بشی کلی میترسم از اتاق عمل همش دعا میکردم کارم به اونجا نکشه که خداروشکر نکشید ولی کم اذیت نشدم از طبیعی حالا بعد از زایمانم هم موضوع تموم نشد😂تازه درد بخیه ها و درد مقعدم شروع شد نمیتونستم درست بشینم از درد به مامانم گفتم بهشون بگو یه مسکن بهم بدن خیلی درد دارم رفتن قرص گرفتن واسم یکم دردم آروم شد خوابیده بودم که احساس کردم دستام خارش دارن از قرصا حساسیت داشتم کبود شده بودم ورم کردم با خارش شدید حالا بیا و درستش کن امپول بهم زدن