۹ پاسخ

عزیزم غصه نخور خدا بزرگه برای تو رواهیت فکر کن برای اون خوب نیست
غصه خوردن انشاءالله سالم سلامت بدنیا بیاد بغلت بگیریش 😘😘❤❤

من چرا گریه ام گرفت طبیعیه🥺

منم بچه قبلیمو از دست دادم یک روز داشتم براش گریه میکردم دیدم تند تند لگد میزنه با اینکه از شب قبلش تکان نخورده بود
برای تو دلی هامون هم شده باید خودمونو به خوش حالی بزنیم 🥹

عزیزم خدا بهت صبر بده و این نی نی کوچولو برات حفظ کنه🩷

اشکال نداره خداصبرش میده منم ۱۳ساله گرفت بچه دارنشدم الان یکی ۱سال ودوماهشه فسقل توشکمم ۵ماه فکرمیکردم دیگه دنیاتموم شده ومادرنمیشم خداروشکر الان دوتا دوتادادبهم

عزیزم خدا برات حفظش کنه بچه قبلیت چرا از دست دادی ببخشید که میپرسم

خدا جبران کرده برات پس هواشو داشته باش
سالم بغل بگیریش انشالله

خدا برات نگهداره،گذشته رو فراموش کن،به آینده فکر کن.خواست خدا بود،توکل بهش کن

آخی عزیزم🥹خداحفظش کنه برات♥️

سوال های مرتبط

مامان میکائیل و راحیل مامان میکائیل و راحیل هفته سی‌وهفتم بارداری
امروز خیلی دلم شکسته و گرفته
دیشب حالم خوب نبود با بدبختی خونه تمیز کردم حیاط رو شستم زیر درختا تو باغچه برگارو جمع کردم لباس پهن کردم برای شام هم مواد فلافل اماده کردم خواستم سرخ کنم دیدم سردرد و دل درد بدی گرفتم نتونستم سرپا بمونم شوهرم اومد خونه گفتم فقط فلافلارو سرخ کن.
دیدم پسرم خوابش میاد بیتابی میکنه گذاشتم رو پام خوابوندمش یهو گوشی شوهرم زنگ خورد پسرم تو خواب ترسید بیدار شد شروع کرد جیغ زدن اعصابم خورد شد ب شوهرم گفتم تا الان پیش دوستت بودی چیکار اره باز زنگ زد بچم شیش متر از خواب پرید خب گوشیتو ببر پیش خودت نذار بالاسر بچه ک بیدار میشه شوهرم یهو قاطی کرد بچه رو از رو پام برداشت و گفت ک اره تو ب زندگیت توجه نمیکنی بچه رو اروم نمیکنی کن خسته از سرکار میام باید شام بذارم رفتم بچه رو ازش بگیرم یهو با لگد زد تو کمرم
از بعد اون از دیشب کمر درد و دل درد دارم ولی با شوهرمم قهر کردم هرچی هم باشه حق نداشت سر یه تلفن با لگد بزنه کمر زن هشت ماهه
الان اینقدر دلم میخواد بشینم هم از دلتنگی و غصه هم از درد شکمم گریه کنم ک حد نداره😭😭😭😭
مامان آواکوچولو👶🏻🍯 مامان آواکوچولو👶🏻🍯 ۷ ماهگی
بچها چرا من اینقد دلنازک شدم و زودی گریم میگیره🥺
دوتاماهی داشتم تو تنگ رو اپن بود ی ظرفی گذاشتم روشون ک نپرن بیرون بعد تازه رفتم درشو برداشتم نگاشون کنم یهو تکون خوردن خالت پرشی من ترسیدم ظرف ک روشون بودو پرت کردم و فرار کردم و جیغ کشیدم...شوهرم عصبانی شد بهم گفت زهرمار چته بچرو کشتی اینطور ک پریدی☹️من هنوز تو شوک بودم و خندم گرفت از حالتم و شوهرمم عصبانی نزدیک بود که ماهیارو برداره بندازه بیرون اینقد از پریدن من اصابش خورد شد 🤦‍♀️با صدای بلند بهم گفت مگه میخواستن بخورنت اینطور ترسیدی و ب بچه استرس وارد کردی و اینطور پریدی فک نکردی بارداری🥺با اینکه شوهرم خیلی دوسم داره ولی اصلا تحمل ندارم با صدایی ک یکم ولومش بالاس باهام حرف بزنه بعد جالب اینجاس بهم گفت زهرمار !!!!دلم شکست یهو وسط حرفش گریم گرفت و نشستم بلند بلند گریه کردم خودم نمیدونم چرا اینطور شدم😐بعد سریع اومد بغلم کرد و قربون صدقم رفت گفت بچمون گناه داره باید بیشتر حواست بهش باشه و ....ی ساعت دورم بود ولی هنوزم بغض دارم ...همش میگم حتما بچه رو بیشتر از من دوس داره چون هنوز نیومده کلی قربون صدقه اش میره و همه کار براش میکنه دوس دارم ک اینقد بچشو میخواد ولی نمیدونم چرا این هورمونای بارداری منو اینقد بهم ریختن ک الکی الکی بغض میکنم😭شماهاهم اینطوری شدین تو بارداری؟؟