۳ پاسخ

عزیزم بسلامتی مبارکه چشمت روشن انشالله قدمش پرخیر باشه
یه سوال داشتم چند ماه پیش گفته بودین روغن ضدترک موستلا خریدین اثر داشت؟بعدش چیا استفاده کردین که موثر بود ممنون میشم اگه تجربه تون رو در این مورد بگید متشکرم

ای جانم من تازه متوجه شدم زایمان کردی مامان مهراد جوون
چشمت روشن گلم الهی شکر ب خوبی و خوشی پشت سر گذاشتی اومدن مهراد جون مبارکتون باشه عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه😍😍

از خود بیمارستان فیلمبردار گرفتی ؟

سوال های مرتبط

مامان aylin🎀 مامان aylin🎀 ۱ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
من خیلییی ترسووام خانما
همیشه گفتم اگه من از پسش بربیام همههه برمیان😂
جو اتاق عمل خیلی خوووب بود
برام آهنگ خوندن😂 بعد دکتر بیهوشی اومد باهام صحبت کرد ،دکتر خودم اومد حالمو پرسیدد
و گفتن بشین بی حسیو بزنیم
اغرراق نمیکنممم واااااقعاااا هیچیییییییی از امپول بی حسی نفهمیدم هیچییییییی
بهشم گفتم ک اصلاااا درد نداشت
گفت الان پاهات داغ میشه
منم همش مبگفتم من سرر نشدددم بتادین ک میزدن حس مبکردم
ولی دیگه پاهام حرکت نداشت
دکترم گفت هنوز شروع نمیکنیم که دخترم خیالت راحت
ضربان قلبم بالا رفته بود و دکتر بیهوشی ارامبخش تزریق میکرد ب سرمم و مدام بهم میگف نترس دخترم
خیلی نگذشته بود ک صدای گریه ی دخترم فضای اتاق عملو پر کرد از اون لحظه به بعد دیگه همههه چیو فراموش کردم و فقط اشک میریختم دیگه برام مهم نبود که کجاام از مامایی که از اول باهام بود پرسیدم حالش خووبه گفت آره خووبه اون ماما از اولی ک پامو گذاشتم زایشگاه کارامو کرد تا ریکاوریم بود
بعدش اوردنو صورتشو چسبوندن بهم بهتررررین حس بود واااقعا خیلی عحیب بووود زبونم بند اومده بود و فیلمبرداره هی میگفت صحبت کن باهاش 😭😭 صدام ار ته چاه درمیومد ک میگفنم خووش اومدی مامان
مامان آیرا 🥹🩷 مامان آیرا 🥹🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دوم :

هم ترسیده بودم هم خوشحال بودم
به شوهرم گفتم کیسه آبم پاره شد اونم بلند شده بود خیلی استرس داشت
دیگه به ریحانه پیام دادم و اونم گفت هماهنگ می‌کنم برید بیمارستان
ما هم که از قبل وسایلشو پشت ماشین گذاشته بودیم فقط مدارکو برداشتیم و رفتیم
۴۰ دقیقه راه داشتیم تو این مدتم داشت از من آب میرفت
خیلی کم شده بود ولی
دیگه رسیدیم بیمارستان و پذیرش کردن
به من گفتن برو داخل اتاق لباس بهت میدیم عوض کن
منم رفتم و عوض کردم تنها تو اتاق بودم استرس خیلی زیاد داشتم یه کوچولو درد داشتم ولی خیلی حالم خوب بود فکر میکردم خیلی راحت الان دیگه زایمان می‌کنم
اومدن nst گرفتن و من همش میپرسیدم همسرم نمیاد داخل اونام میگفتن میاد همسرمم یکم بعدش اومد و کلا پیشم بود فقط بهش گفتن که از اتاق بیرون نیا
دیگه ما همنیجوری تا ۱۲ ۱ میچرخیدیم و یکم ورزش میکردیم با شوهرم
هی میومدن نوار قلبشو میگرفتن
اومدن معاینم کردن پیشرفتم خوب بود
دیگه آخرین بار ۴ سانت بودم و هر ۲ دقیقه انقباض داشتم که گفت زنگ بزن ریحانه بیاد دیگه
منم زنگ زدم اونم گفت الان راه میوفتم
بازم دردام خیلی قابل تحمل بود
مامان آرسین مامان آرسین ۲ ماهگی
خب منم الان وقت کردم تجربه زایمانم رو بگم

از اونجایی ک من فقط دلم میخواست طبیعی باشه بچمم سفالیک بود لگنمم خوب بود برا زایمان
ی هفته قبل از تاریخ زایمانم یکم درد داشتم ولی برام مهم نبود صبحش کیسه آبم پاره شد زنگ زدم شوهرم سریع اومد وسایلا مو برداشتیم رفتیم بیمارستان منو معاینه کرد میگ بله کیسه ابت پارس بلندشو لباساتو عوض کن اینارو بده شوهرت بره تشکیل پرونده بده منو بردن برا زایمان طبیعی همه جیغ میزدن یکی ب بچه شیر میداد یکی. درد میکشید منو استرس گرفته بود بدجور رو تخت دراز کشوندنم سرم زدن قرص زیر زبونی دردام داشت شروع میشد می‌گرفت ول میکرد من ساعت ۱۱نبم صبح رفتم بیمارستان تا ۱نیم شب من درد می‌کشیدم از ی سانت شده بودم دوسانت نیم دیدن خیلیه زنگ زدن دکترم گفتن تا صبح نگهش داریم نفهمیدم چیشد سریع لباس صورتی تنم کرد سوند وصل کردن نیم ساعت بعد منو رو ویلچر گذاشتن بردن اتاق عمل برا سزارین دکترم خیلی نگرانم بود همش استرسمو داشت باهام حرف میزد منو نشوندن رو تخت اتاق عمل گفتن خودتو شل کن هم آمپول میزدن میپریدم چون درد هم داشتم پنج تا آمپول بی حسی زدن تو کمرم هم بی حس شدم دیگ دردی متوجه نشدم منو دراز کشوندنم دکترم همش میگفت حالت خوبه الان تموم میشه هی باهام صحبت میکردن پرستار گفت چرا اخمات تو همه گفتم دارم میبینم چیکار میکنین پرده رو کشید بالا تر کم کم داشتم گیج میشدم حس بالا آوردن داشتم بعد یهو حس کردم ی چیزی ازم کنده شد کشیده شد دوسه دقیقه بعد گریه شو شنیدم اصلا ی حال دیگ داشتم گذاشتنش رو صورتم دستش کرد تو چشمم پرستار میگ