۷ پاسخ

پارت 2تقریبا پنج دقیقه بعدش دیدم دکترم هی میگه بگید دکتر بیاد سریع تر اونجا داشتم میمردم از استرس یهو همه ریختن تو اتاق بالا سر بچه...نگو دقیقا همون روز دفع مدفوع کرده خورده بوده خدا بهم رحم کرده بود که زودتر سزارین شدم😭دگ انق گریه میکردم میگفتم بچمو نشونم بدین ماسک گذاشتن رو صورتم گیج شده بودم انگا تو این دنیا نبودم باز یکم ک هوشیار تر شدم دیدم جو اتاق عمل اروم شده صدا گریه بچم میومد تا دیدن هوشیارم اوردن چسبوندنش ب صورتم انگار دنیارو بهم دادن🥺

فشار ندادن شکمتون رو ؟؟؟؟

یه چیز دیگ برشی ک میدن خیلیه؟

نینی از اول میخاد مستقل زندگی کنه😂😂پستونکشو گرفته نننهههههه🥰😍😍

همون یه لحظه بیحسی میشه دردش تحمل کرد؟🫠

دکترت کی بود عزیزم؟از بیمارستان مصطفی خمینی راضی بودی از رسیدگیشون؟هزینت هم میگی چقد شد

پارت ۳
بعد دیگه اومدم تو ریکاوری چون زیاد تو اتاق عمل مونده بودم بی حسیم همون لحظه داشت میرفت و دل دردم شروع شد اومدن مسکن زدن با این حال ب بچمم شیر میدادم تقریبا چهل دقیقه بعد بردنم تو بخش درد داشتم ولی دکترم هرکاری کردم به پمپ درد رضایت نداد گفت نمیخواد هی میگم بهت مسکن بزنن شیاف بذارن ولی من تقریبا دوساعت درد شدید داشتم تا کم کم اروم شد کمتر دلم تیر میکشید🥲 ساعت 9شبم سوندو کشیدن و گفتن مایعات بخور راه برو ک دردش ی جوری بود انگار شکمت داره میوفته کنده میشه ولی ت نمیتونی کاریش کنی😂ولی فقط همون لحظه پایین اومدن از تخته بقیش راه میری اوکیه هرچی راه بری کمتر درد میکشی ک من نکردم متاسفانه😐بخیه هام جذبیه چون رعایت نکردم همش نشسته بودم دراز نکشیدم درد دارم وگرنه اونقدی نیست دردش بعد مرخص شدن

سوال های مرتبط

مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۲ ماهگی
ادامه 1:
بعله کیسه ی ابم بود ک ترکید
بلند شدم و رفتم‌سرویس بهداشتی و دیدم ک آب زیادی ریخت و فهمیدم ک گیسه ی ابمه خونه ی مامانمینا بودم و همه ی وسایلام‌م همونجا وسایلارو برداشتیم منو شوهرم و مامانم راه افتادیم‌سمت بیمارستان(نیکان سپید تهران)
بارون شدیدیم میومد همینجور تو مسیر کیسه ی اب داشت خالی میشد و میومد زیر پام خلاصه رسیدم بیمارستان سریع رفتم بلوک زایمان و ان اس تی رو وصل کردن بهم و لباسای بیمارستان رو دادن پوشیدم و ب دکترگ زنگ زدن ساعت ۳ و نیم بود و من اون موقع درد زیادی نداشتم بخاطر همین ب دکترم‌چیزی نگفتن ک درد دارم و دکترم گفت ک درد نداره من‌ساعت ۶ میام
اما نیم ساعت بعد دردای من کم کم شروع شد و هی بیشتر میشد و فاصلش کمتر پرستار بهم انژوکت رو وصل کرد ک یه انژوکت بزرگه ک واقعیتش خیلیم‌درد میگیره اما خب قابل تحمله هی من ب پرستار میگفتم ک درد دارم ب دکترم خبر بدین اما‌کثافت خبر نداده بود (چون دکترم تو اتاق عمل حال منو ک‌دید گفت بهم نگفتن وگرنه زودتر خودمو میرسوندم )
ساعت ۶ و نیم صبح بود ک پرستار اومد سوند رو بهم‌وصل کرد و گفت بلند بشم و رو تختی ک دیگه میخاستنم ببرن اتاق عمل بخابم و رو تخت دراز کشیدم و بردنم سمت اتاق عمل
مامان علی مامان علی ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت۳
و خلاصه سند رو وصل کردن بعد نیم ساعت اومدن سراغم ببرن اتاق عمل ساعت ۴ بود اومدیم بیرون با ویلچر شوهرم اینا اونجا بودن منو دیدن اومدن سراغم شوهرم گف من خودم میخوام ببرمش اتاق عمل و تا داخل اتاق عمل آورد منو بعد دیگه نذاشتن🥺 و خلاصه دکترم اونجا بود منو دید حالمو پرسید گف میترسی گفتم ن اما میترسیدم😂و خلاصه گفتن برو تخت بشین تا دکتر بی حسی بیاد و برات آمپول تزریق کنه بعد یه دقیقه دکتر اومد مرد بود خیلی مهربون بود بهم دلداری میداد اسم پسرم رو می‌پرسید بهم میگف میخوای مامان بشی و فلان گف پاهاتو دراز کن دستاتو بذار رو زانوهات و سر پایین بشین تکون نخور خودتو شل کن ی چیزی زدن ب کمرم بعد آمپول رو زد که اصلااااا درد نداشت هیچی نفهمیدم سریع دراز کشیدم پرده رو کشیدن توی ۱ دقیقه هم بی حس شدم و دکترم کارشو شروع کرد هیچی نفهمیدم که یهو دیدم صدای گریه بچم تو اتاق پیچید وای چ حسی بود🥺🥺 آوردن نشونم دادن بردن بعد تقریبا ۱۵ دقیقه هم بخیه هام طول کشید بعد بردنم ریکاوری یه ساعتم اونجا موندم که هی میگفتم زود برم بچمو ببینم
مامان آرسام 💙 مامان آرسام 💙 ۱ ماهگی
# تجربه زایمان سزارین
من خیلی خیلی ترس داشتم
ولی خب به دکترم اعتماد کردم
توی سزارین دکتر خیییلی مهمه
درد هایی که طبیعی قراره بکشید و خورد خورد پاس میکنید و این برای من بهتر بود
با پمپ درد و شیاف درد ها قابل کنترله اصلا نگران نباشید
سوند و برای من بعد بیحسی وصل کردن ( دکترم اجازه نمیداد وقتی بی حس نیستی سوند وصل کنن بهت )
فشار شکمی تو بی حسی ها بود
تنها چیزی که هنوووز دردش یادمه اولین راه رفتنه
خیلی دردناک بود ولی برای نیم ساعت کلا کم کم بهتر میشید
من ۲۴ ساعت بعد عمل مرخص شدم
۴ ساعت بعد عمل گفتن پاشم راه برم که خیلی زود بود
۴ ساعت ناشتا نگهم داشتن که اینش خوب بود من گشنم بود🤣
اتاق عمل :
هیچ دردی حس نمیکنید سوزن بی حسی اندازه امپول ساده درد داره
من داروی بی حسی تو اتاق عمل خیلی برام عوارض داشت حالم بد شده بود ولی تکنسین بیهوشی مدام بهم دارو میزد باهام حرف میزد و خیلی خوب بود اوکی میشدم
وقتی بچه رو از شکم میکشن بیرون احساس فشار میکنید که اصلا درد نداره ولی به شددددت دل تنگی داره انگار همه ی بدن غصه ی نبود بچه رو میگیره
بچه رو میذارن رو سینه خیییلی حس قشنگیه
مامان آرسین مامان آرسین ۲ ماهگی
خب منم الان وقت کردم تجربه زایمانم رو بگم

از اونجایی ک من فقط دلم میخواست طبیعی باشه بچمم سفالیک بود لگنمم خوب بود برا زایمان
ی هفته قبل از تاریخ زایمانم یکم درد داشتم ولی برام مهم نبود صبحش کیسه آبم پاره شد زنگ زدم شوهرم سریع اومد وسایلا مو برداشتیم رفتیم بیمارستان منو معاینه کرد میگ بله کیسه ابت پارس بلندشو لباساتو عوض کن اینارو بده شوهرت بره تشکیل پرونده بده منو بردن برا زایمان طبیعی همه جیغ میزدن یکی ب بچه شیر میداد یکی. درد میکشید منو استرس گرفته بود بدجور رو تخت دراز کشوندنم سرم زدن قرص زیر زبونی دردام داشت شروع میشد می‌گرفت ول میکرد من ساعت ۱۱نبم صبح رفتم بیمارستان تا ۱نیم شب من درد می‌کشیدم از ی سانت شده بودم دوسانت نیم دیدن خیلیه زنگ زدن دکترم گفتن تا صبح نگهش داریم نفهمیدم چیشد سریع لباس صورتی تنم کرد سوند وصل کردن نیم ساعت بعد منو رو ویلچر گذاشتن بردن اتاق عمل برا سزارین دکترم خیلی نگرانم بود همش استرسمو داشت باهام حرف میزد منو نشوندن رو تخت اتاق عمل گفتن خودتو شل کن هم آمپول میزدن میپریدم چون درد هم داشتم پنج تا آمپول بی حسی زدن تو کمرم هم بی حس شدم دیگ دردی متوجه نشدم منو دراز کشوندنم دکترم همش میگفت حالت خوبه الان تموم میشه هی باهام صحبت میکردن پرستار گفت چرا اخمات تو همه گفتم دارم میبینم چیکار میکنین پرده رو کشید بالا تر کم کم داشتم گیج میشدم حس بالا آوردن داشتم بعد یهو حس کردم ی چیزی ازم کنده شد کشیده شد دوسه دقیقه بعد گریه شو شنیدم اصلا ی حال دیگ داشتم گذاشتنش رو صورتم دستش کرد تو چشمم پرستار میگ
مامان 😍سام😍 مامان 😍سام😍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان کسری 1
سلام مامانای گل روزتون خوش حال دلتون خوب ، خب طبق گفته دکترم باید 7نیم بیمارستان باشیم منه آن تایم ساعت 7 و 20 دقیقه بیمارستان بودم😁وقتی دکتر اومد بعد از دو دقیقه بما گفت بیایین طبقه بالا قسمت زایشگا ساعت حدودا 7 و40 دقیقه بودم ک اول صدای قلب جنین گذاشتن بعد ی معاینه کردن مدارکمو دیدن و از همسرم خواستن بره برای تشکیل پرونده نمیدونم دقیق ساعت چند بود 8 یا 8نیم ک من لباس عمل پوشیدم رفتم داخل اتاق ، اونجا ی خانوم طبیعی بود ک طفلک خیلی اذیت بود منم با حال بدی اون استرس افتاد بجونم ی نوار قلب از جنین گرفتن ک ساعت حدود یک ب نه بود که سرم ب دست بردن سمت اتاق عمل ، اتاق عمل ب شدت سرد بود لرز افتاد ت جونم ، خلاصه گفتن بشین رو تخت که بی حسی ب کمرت بزنیم ، من تا اون لحظه فک میکردم بی حسی عضلانیه😑🤣 اقا خلاصه دروغ میگن بی حسی درد نداره چند ثانیه طول کشید ک گفت ن خوب وانستادی شونه هاتو بده پایین یکم کج شو اونطوری ک خاستن نشستم باز برکشت گفت ن بدرد نمیخوره منم ترس و استرس کل جونمو گرفته بود خلاصه بگم براتون سومین آمپول بی حسی رو هم زد یهو گفت ن نخاع بستس ( نمیدونم درست میگم یا ن ، و اینکه اصلا معنیش چیه) بیهوشش کنید دگ گفتن دراز بکش ماسک اکسیژن کذاشتن روی دهنم گفتن تند تند نفس بکش بعد چند ثانیه دگ چیزی نفمیدم.....
مامان دیاکو مامان دیاکو روزهای ابتدایی تولد