✍ حرف مردم باد هواست و مطالعات نشون داده که نود و هشت درصد حرفهای مردم کوچکترین تاثیری در زندگی ما نداره مگر اینکه ما حرف اونها رو کارد و چاقو کنیم و به بدن و روح خودمون بزنیم !
🔹متاسفانه بسیاری از ما آنچنان حساسیم که حاضریم سی سال ، رنج ببریم خودمون و بچه هامونو از پا در بیاریم اما دلمون خوش باشه که پنج تا یا پانصد تا آدم فکر بکنند که ما زندگی خوبی داریم و درباره جدایی و طلاق و بچه های ما حرف نزنند !
🔹و تازه چه اهمیتی داره که من وارد جمعی بشم و مردم فکر کنند من پنج درصد زیباترم و ده درصد باهوشترم یا داناترم یا بیست درصد پولدارترم !
🔹این واقعیتو بهش توجه نداریم که هیچ کس در دنیا، در یک مهمانی نمیاد منو شما رو ببینه ، همه میان خودشونو نشون بدن !
🔹بنابراین بود و نبود من در دنیا معنایی نداره حالا چه برسه به اینکه تغییر نظر دیگران این چنین بخواد در زندگی ما اثری بزاره !

قاب امروز
به وقت دنت نسکافه ای واسه عصر
چون صبح واسه شیربرنح آنیسا خانوم خامه باز کرده بودم ، گفتم بقیه ش حروم نشه و دنت نسکافه درست کردم
لا نسکافه و نشاسته ذرت شکر شیر و در آخر هم خامه .....
و چون آنیسا خانوم کوچولو عه و نمیشه شکر و نسکافه بخوره ، مامان الی کلک میزنه و آرد برنج و شیره انگور سویق سنجد و شیر رو باهم مخلوط میکنه
و آخر سر هم خامه 😬😬🤪🤪😄😁🤗
(رفیق بی کلک مادر)
چون نی نی ها تو این سن هر چی بخوریم میخوان ، و چون باید فکر سلامتی شون هم باشیم دیگه مجبوریم کلک بزنیم
روش چهار مغز ریختم قاطی نشه 😂😂😂😜😜🤩🤩🤪🤪😁😁😄😄🤗🤗😇😇😇

تصویر
۵ پاسخ

عالییی

مطلب عالی، دنت خیلی خوب شده گوارای وجود🥰👏

یهو دلم خواست از مامان الی کلک بخورم

مثل فرنی که درست میکننه

خامه چه مدلی و از چه زمانی میشع داد الی جونم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۳ ماهگی
دانشجو بودن، کار کردن، خانه‌دار بودن یا اینکه تا چه مقطعی درس بخونید، چه مهارت‌هایی داشته باشید یا تصمیم بگیرید برای والدگری‌تون چه راهی رو پیش برید، بیشتر از اینکه به شما، علایقتون، برنامه‌ها و هدفتون ربط داشته باشه، به شرایطتون و عوامل خارجی ربط داره. یعنی شما فقط می‌تونید روی اون قسمت‌هایی که خودتون درموردشون کنترل دارید تمرکز کنید. این حقیقت رو باید بپذیریم و براساس اون زندگی کنیم، وگرنه با کمال‌گرایی، نگاه کردن به نسخه بقیه و درنظر نگرفتن محدودیت‌ها و امکانات خودمون، نه راهی به پیشرفت پیدا می‌کنیم و نه حالمون خوبه، چون هدفی داریم که اصلا از قدم اول نشدنی بوده.
هر کدوم از ما یه سری علایق و استعداد داریم، یه چارچوبی هم برای به فعل درآوردن اونا داریم، چیزی که بقیه به انتخاب خودشون از زندگی‌شون به ما نشون می‌دن، معمولا همیشه تصویری از پیروزی‌ها و دستاوردهاشون بوده، سختی‌ها، شکست‌ها، شب‌هایی که در تنهایی اشک ریختن و فکر کردن دیگه نمی‌تونن ادامه بدن، معمولا پشت پرده و ناگفته می‌مونه.
درسته که دنیا معمولا موانع زیادی جلوی راه آدما می‌ذاره اما چیزی که ممکنه واقعا جلوی ما رو بگیره فقط داشتن یه تصویر غیرواقعی از اوضاعه.
مامان آنیسا خانوم🍩👶 مامان آنیسا خانوم🍩👶 ۱۴ ماهگی
بچه رو دعوا میکنی که بعدا بی تربیت و گستاخ نشه؛ بچه رو کتک میزنی که بعدا کار زشت نکنه؛ به بچه زیادی سخت میگیری که بعدا تنبل نشه؛ به بچه مدام بکن نکن میگی که بعدا خوب و بد رو یاد بگیره؛ بچه رو توی جمع سرزنش یا تحقیر میکنی که بعدا بقیه نگن چه مادر بی فکریه و بچش رو تربیت نمیکنه؛ بچه رو مدام از این کلاس به اون کلاس میبری که بعدا درسخون بشه؛ توی مهمونی ها لباس تکراری تن بچت نمیکنی که بعدا بقیه نگن اینا چرا برای بچشون خرج نمیکنن؛ به جای بازی با کودک، برای بچه هر روز جور واجور اسباب بازی میخری که بعدا نگه شما برای من هیچ کاری نکردید؛ به کودکت هیچ وقت نه نمیگی که بعدا نوجوان شد توی روت واینسته!!!!


و چقدر دستی دستی روان بچه هامون رو داغون میکنیم که بعدا در آینده بد بار نیاد!!
امان از این بعدا بعدا و بعدها!!
نهالمون رو از ریشه خشک میکنیم که بعدا برای طوفان آماده باشه!
طوفان هایی که شاید هیچ وقت هم اتفاق نیوفته!!
در حقیقت بچه های ما قربانی ترس های ما والدین هستن؛ ترس از قضاوت شدنمون؛ ترس از خوب به نظر نرسیدنمون؛ ترس از عدم امنیتمون و حتی ترس از اینکه بچه هامون مثل ما بی اعتماد به نفس نشن! مثل ما احساس گناه و بی ارزشی کنن! مثل ما آدم ناموفقی باشن!!
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱۲ ماهگی
اینم از دیشب ما که پسر برادرشوهرم تررررر زد توش، دیشب تولد محیا بود اینا رو هم دعوت کردیم که ای کاش نمی‌کردیم از وقتی اومد شلوغی خرابکاری کرد شام از رستوران سفارش داده بودیم زد سوپ رو ریخت رو فرش هام چیزی نگفتم چندتا بادکنک های تک رو ترکوند چیزی نگفتم تا اینکه کادوی محیا رو آوردیم که عکس بگیریم براش ماشین شارژی گرفته بودیم محیا رو زد که ماشین مال منه من سوار بشم گفتیم باشه 10دقیقه سوار شو بعد ما عکس بگیریم بعد 10دقیقه که سوار شد گفتیم حالا پیاده شو محیا رو بزاریم توش ما عکس بگیریم عکاس معطل ما بود یه جیغی زد یه گریه ای کرد همه جا رو زد بهم کل همسایه های آپارتمان اومدن دم در ما، پدر مادرش به زور بردنش گفتن دیگه نمیشه اینو نگه داشت بقیه هم دیدن این اینطوری کرد بدون اینکه کیک رو ببریم یا پذیرایی بشن رفتن، وسایل پذیرایی و کیک رو گذاشتم براشون بردن خونه هاشون بخورن، خلاصه حیف اون همه هزینه و خرجی که کرده بودم به خاطر یه بچه وحشی اینطوری شد اولین تولد دخترم 😔
مامان مهراب مامان مهراب ۱۲ ماهگی
سلام
یه کلیپ دیدم تو اینستا جالب بود برام میگفت ما دوره سختی رو میگذرونیم چون میخوایم اشتباهات قدیمی ها رو دیگه تکرار نکنیم اشتباهات مادر و مادر بزرگ و چند نسل قبل که به هم انتقال میدادن از تربیت بگیر تا غذا دادن و همه چیز و همینجور نسل به نسل ادامه داشت ما میخوایم شروع کننده راه جدید راه درست تو همه چیز باشیم پس سخته خیلی سخته این تغییر دادن باید خیلی قوی باشیم تو این راه .من مادرشوهرم بالاخره اعتراف کرد که جوری که تو غذا میدی فکر میکنم بهتره چون مهرابم داره غذا خوردنش مثل تو میشه و بد غذا نمیشه و همین استارت برای من خوب بود مثل شیر دادن که بهم گفت اینکه از حرفت کوتاه نیومدی و هرکی هرچی گفت کار خودت رو انجام دادی عالیه.اینکه این حرفارو مادرشوهرم که انقدر تیکه مینداخت بهم و این حرف رو بهم زد بهم انرژی میده چون میدونم کارم درسته چون طبق علم دارم میرم جلو نه طبق حرفای خاله زنکی و تو زندگیمم سعی کردم اینکارو بکنم سخت هسن نمیگم راحته نه ولی شدنیه.ماها باید رفتار درست رو یاد بچه هامون بدیم من از الان شروع کردم همه رو دارم آماده میکنم که دخالت نکنن چون میخوام بچه هرچی خواست بهش چیزی ندم گوشی کادو یا بچه شرطی نشه یا زود کوتاه نیام تنبیه نکنم ولی جدیت رو داشته باشم بازی بکنم وقت بگذرونم ولی برای هرکاری بچه انجام داد قول کادو ندم چون این بچه بزرگ هم بشه برای هرکاری میخواد بکنه انتظار کادو داره .امیدوارم هممون بتونیم از پس این مسئولیت ها بربیایم