سوال های مرتبط

مامان محمد و محیا مامان محمد و محیا ۸ ماهگی
تجربه زایمان
۲
رفتیم شهدا بخاطر تب و لرز شدید اونجا دکتر تبم و گرفت گف ۳۹ درجه خیلی ترسیدن گفتن چرا زودتر نیومدی بره زن حامله خیئیلییی خطرناکه این تب ضربان قلب بچه رو شنیدن خیییلیئی بالا بود گفتن خانوم بچت از تب داره پرواز میکنه سریع باید بستری شی حالا من چقد کارا داشتم وسیله هام هیچی برنداشته بودم گفتن بری خونه بچث چیزیش بشه بما ربطی نداره بستریم کردن شوهرم کارای بستری رو کرد لباسام و عوض کردم شرو کردن سرم و امپول زدن دوتا دستامم انژیو زدن سرم پشت سرم ۶ تا سرم بهم زدن داخلشم نمیدونم چتتا امپول تا ضربان قبل بچه اوکی شد ساعت ۵ صب بستری شدم تا ۹ صب زیر سرم خدارشکر ضربان قلب بچه اوکی شد و من هی استرس داشتم ک بهم امپول فشار نزنن دکتر اونجا معاینم کرد زنگ زد به یه دکتر دگ گف خانوم دکتر واژنش از داغی داره میسوزه از تب بالا خلاصه خیلی هول کرده بودن دگ هرجور شد ضربان قلب بچه اوکی شد و تب منم اومد پایین بعد منو فرستادن طبقه بالا بخش تحت نظر گفتن فعلا باید تحت نظر باشی تا ببینیم چجوره منم همچنان اصرار ک میخام برم خونه و فلان ولی بهتر ک نرفتم چون واقعا ممکن بود خودم و بچه چیزیمون بشه گفتم من فعلا نمیخام زایمان کنم گفتن ما اصن به زایمانت کار نداریم میخاستیم تبت و بیاریم پایین و این حرفا رفتم بالا و بهم چنبار سرم وصل کردن و شب و نگهم داشتن قرص میدادن خدایی رسیدگی و اخلاقشون عالی بود خدا خیرشون بده حتی تست کرونا هم گرفتن ولی منفی بود اونشب و من بستری شدم و تو یه اتاق تنها بودم چون تب داشتم تو اتاق ایزوله نگهم داشتن من اونشب خیلی تنها بودم تاحالا تو زندگیم بستری نشده بودم بیمارستان اونم تو یه اتاق تنها نشستم به قران و زیارت عاشورا خوندن گفتم خدایا هررررچی میخاد بشه دگ کار ندارم به صلاحم بشه
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۷ ماهگی
سلام مامانا
اومدم تجربه زایمانمو بگم
من ۴۰هفته و دو روز شدم ولی درد نداشتم
ساعت ۹
جهت چکاپ و nstرفتم بیمارستان خودم تامین اجتماعی
اونجا ازم nstگرفتن نرمال بود ضربان قلب بچه رو چک کردن و معاینم کردن ک یه فینگر بودم
فقط ضربان قلب خودم خیلی بالا بود ۱۵۰تا اصلا استرسم نداشتم
به دکترم زنگ زدن گفتن چون تو بیمارستان ما پزشک قلب نیست پس اینجا نمیشه بستری بشی باید بری بیمارستان مجهزتر😥
خیلی نگران شدم ولی بازم گفتم توکل بخدا
رفتم بیمارستان ولیعصر ک هم پزشک قلب داشت هم بخش nicuنوزادان
اونجا ماجرارو گفتم بهم لباس دادن ک عوض کنم ساعت ۱۱بود ک اومدن منو مجدد هم معاینه کردن هم معاینه تحریکی ک خیلی دردش بیشتر بود حس کردم کل رحمم زیر دستش داره تو شکمم میچرخونه اونجا ضربان قلب بچه بالا رفت ۲۰۰تا
سریع منو بردن داخل زایشگاه رو یه تخت دراز کشیدم ساعتای ۱۲بود
نوارقلب جنین میگرفتن منم انقباضام شروع شده بود
ولی هر ۵دقیقه بود تحمل نداشتم فقط خداروصدا میزدم و اشک می ریختم
تا ساعت ۱.۳۰شد شیفت عوض شد یه ماما اومد بالا سرم خیلی مهربون بود زنگ زد به دکتر ک هنوز ضربان قلب بچه بالاست گفتن کیسه آبشو پاره کنین اومد انجام داد وااای با سوندم باز دهانه رحممو بیشتر کرد
دیگه دردام خیییییلی زیاد شده بود ۱دقیقه ای میگرفت با درد خیلی زیاد ولی چون تحملم بالا بود چیزی نمیگفتم ماما کلا اومده بود بالا سرم نشسته بود...
مامان مهرسا مامان مهرسا ۲ ماهگی
خاطرات زایمان_سزارین
پارت اول🥰
سلام بچه ها منم طبق رسم همیشگی گهواره میخوام خاطره ی زایمان سزارینمو براتون بگم ....
از اونجایی که رحمم دوشاخه بود و زایمان طبیعی برام خیلی سخت بود زایمان اولم با کلی رشوه و زیر میزی سزارین شد و این هم باز چون سزارین قبلی بودم باید سزارین میشدم و تو بیمارستان دولتی باید سزارین میشدم ولی از اونجایی ک من خیلی بد شانسم پیش همه ی دکترای بیمارستان دولتی رفتم ویزیت شرم و هیچ کدوم قبول نکردن منو سزارین کنن چنتاشون میگفت من عمل رحم دوشاخه برام خیلی سخته یعنی تابحال عمل نکردم تجربه نداریم یکیش میگفت بیمار کم خونه بیمارستان دولتی امکان انتقال خون رو نداره و هززززاااااررررر تا بهونه ی دیگه ......
تا بالاخره ب دکتر خودم رسیدم دکترمم گفت کلا سزارین نمیکنم دیگه اشکم درومده بود پیش منشیش گریه کردم گفتم الان چیکار کنم گفت ببین ی مقداری پول برام بزن تا راضیش کنم دیگه ما پولو زدیم و پیام داد ک دکترو راضی کردم بیا نامه‌ ی سزارینتو بگیر ...
رفتم و گفت ۱۳م برو بیمارستان نیمه دولتی رفتم و گفت شب بیا و بستری شو‌....

تا قسمت بعد .....