تجربه زایمان طبیعی 🙁❤️
پارت 4🥲❌
دیگه رفتم با چند بار معاینه دیگه شدم 6سانت ک دیگه نزاشتم برم دستشویی
گفتم دستشویی دارم سوند وصل کردن بهم
گفتم مدفوع دارم گفت ایب ندارع مدفوع بکن ی حال عجیب غریب سرپا میکردم دیگه یکم گذشت 10سانت شدم وای دنیارو دادن بهم😍
یکم موندم گفتن لبه دهانه رحمت جلوعه 😕🫤
10دقیقه موندم رو تخت بعد گفتن بریم اتاق زایمان رفتم اونجا یکی فشار میزد ب مقعدم یکی میزد ب واژنم یکی رحممم یکی شکمم🫤🫤
وایییی چقدر وحشتناک
یهو دستگاه گذاشتن بچم ضربان قلب نداشت 😞🖤
سری بدون بیحسی کاملان حس کردم قیچی زدن بهم 🙁
بچه آمد و.. تمام بیمارستان ریختن تو اتاق یکی می‌گفت اکسیژن بیار🙁
دنیا رو سرم خراب شد 😞فقط گریه میکردم و جیغ میزدم
تنها چیزی ک ازش دیدم کف پاش بود سیاه سیاه بردنش بخش نوزادان 😞
کلی بخیه خوردم و تموم ولی چقدر این جفت اذیت می‌کنه 🫤
دیگه رفتم بخش با کوله باری غم همه با بچهاشون میرفتن من تنها😞دو سه روز تو بخش نوزادان بود و خدا دوباره بهم بخشیدش الانم تو بغلمع داره شیر میخوره راستی من 8صبح آمپول فشار خوردم تا 7و نیم شب ک بچه امد ولی ب درداش می ارزید🙂❤️

۱۰ پاسخ

وای ترسیدم 🤦‍♀️ منم طبیعیم

یه بلایی مشابه من سرت اومده من هشت شب بستری شدم هشت شب روز بعد زایمان کردم بخاطر فشار زیاد بهش خفه شد 15روز بیمارستان بستری شد

واقعاً متأسفم که انقدر درد کشیدی
ولی دکترت شیاد ب تمام معنا بوده اخه وقتی لگن کوچیک باشه شرایط طبیعی زایمان کردن انقدر سخت چرا سزارین اجباری نمیشه؟؟؟؟

خدا لعنتشون کنه ایشالا دستاشون بشکنه اخه تو زایمان اصلا نباید دست زد به زن زائو اینجوری که شما میگی واقعا وحشی بودن من خودم میکشمشون سمتم بیان
شما باید سزارین میشدی
خدای نکرده بچه تون چیزیش میشد فقط مقصر خودشون بودن
نمیدونم چرا اصلا به پزشک اینا نمیخورن انگار جلادن😠😠😠

منم طبیعی بودم هفت صبح درد داشتم شوهرم باور نمی‌کرد چون چند بار ترسونده بودمشون😂دیگه ساعت یک ظهر جیغم هوابود برد منو حموم چون شب قبلش ی کارایی کردیم🤦🏻‍♀️😂بعد دیگه کمک کرد لباسامو تنم کنم بعدم رفتیم بیمارستان ساعت دو شد بعد معاینه کردن گفتن چهار سانته بعد پنج و چهل دقیقه هم بچم بدنیا اومد بخیه هم سه چهارتا خوردم از زایمانم کاملا راضیم هرچی باشه از سزارین بهتره ک وقتی برش بزنن شکم رو دیگه رگ های عصب جوش نمیخوره خواهرمم سزارین شد خیلی پشیمون شد چون طبیعی دوست داشت اورژانسی سز شد
تبریک میگم بهتون❤️

یادته خواب دیدم بهت گفتم کف پای نی نی سیاه بود دقیقا همونجوری شد🫠موهای تنم سیخ شد

آخ الهی بگردم چقدر دلم شکست 😢 گریم گرفت چقدر😭 چه لحظه وحشتناکی داشتی عزیزم🥺خدایاشکرت که دوتاتون حالتون خوبه خداروصدهزار مرتبه شکرت🤲😍

وای من گریم گرفت🥺🥺🥺خداروشکر هر دوتون سالمید عزیزم

واییی جانا خداروشکر دوتاتونم سالمید

ا😓بازم خداروشکر من هم یه روز کامل تو زنان زایمان بودم انقد معاینه میکردن رو 4فینگر مونده بودم بچه تو خشکی بود بعد بردن سزارین. سزارین بهتر بود

چرا اینطورشد بچه؟

سوال های مرتبط

مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۲ ماهگی
مامان سرور مامان سرور ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم بیمارستان معاینه کردن فرستادن بخش زایمان منم خیلی می ترسیدم گریه میکردم میگفتن چیشدع گفتم می ترسم گفت اینجوری کنی بیشتر اذیت میشی نترس دیدن درد ندارم آمپول زدن بهم کم کم دردام شروع شد
تا ۳ سانت ک باز شدم گفتن پاشو ورزش کن ورزش کردم یدفع دردام بیشتر شد رفتم رو تخت نگا کردن گفت ۸ سانت شدی بلاخره جمع شدن رو سرم 😣 ک فشار زور بدم بچه بیاد درد منم هیه می گرفت دوباره ول میکرد موقع درد می گرفت تمام زورم میدادم بیاد نمی‌آمد بدنم لرزه افتاد بهم آبمیوه میدادن میگفتن فشار بده بلخرع ب زور زحمت بدنیا آمد یه نفس راحت کشیدم ک دردم مثلا تموم شد
آمدن بخیه اینا کردن گفت تموم شد منم چشام بستم گفتم آروم شم یکم دوباره آمدن نگا کردن گفت خونریزی داری دوتا پرستار افتاد ب جون شکمم فشار میدادن ب شکمم بد گفت آروم معاینه میکنم گفتم درد دارم گفت می فهمم ولی ببینم خونریزی داری یا ن منم گذاشتم معاینه کنه موقع معاینه کردن یدفعه تمام دستشو برد داخل رحمم😭😭😭😭 وحشت بود خیلی درد آور بود دستشو در آورد خونه های لخته تو دستش بود گفت زود آماده کنید ببریم اتاق عمل 😢
مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۲ ماهگی
و قسمت سخت ماجرا تازه از اینجا شروع شد
از وقتی عمل تموم شد سرمای عجیبی تموم وحودمو گرفت جوری ک از سرما دندونام بهم میخورد و کم کم دردای ریزی هم حس میکردم ک بهشونم گفتم من خیلی سردمه ک گفتن بخاطر داروییه ک بهت زدیم
بعدش
دونفر اومدن و با پارچه روتختی ک زیرم بودم بلندم کردن و گذاشتنم رو تخت بخش ریکاوری و بردنم ب اتاق ریکاوری ک سرماش عحیب بود
ی دستگاه فشار و ظربان قلب بالا سرم بود ک بهم وصل بود و هر۱۰دقیقه فشارم گرفته میشد و تو مانیتور نشون داده میشد
اون شب بخش زنان ب شدت شلوغ بود
جوری ک تخت خالی نبود ک مارو بستری کنن و ۲ساعت تو اتاق ربکاوری نگهمون داشتن درصورتی ک نهایت ۴۵دقیقه نگه میدارن لحظه ب لحظه دردم بیشتر میشد اینقدر درد شدید بود ک درد سرم فشار درمقابلش هبچ بود
و از اون حجم درد دوباره بیهوش شدم
نمیدونم چقدر گذشت ک دوباره ب هوش اومدم و فقط اون لحظه خدارو صدا میزدم ک اخه چرا اینقدر من درد دارم
بعد۲ساعت اومدن و گفتن ب همسرش بگید بیاد ک بلندش کنیم ببریم بخش
اینقدر دردم شدید بود ک وقتی بلندم کردن ک بزارنم رو ی تخت دیگه تا ببرنم بخش زنان فقط جیغ میزدم
تحمل کوچک ترین حرکت و نداشتم
و حالا با این وضعم تختم افتاده بود دست ی پرستار ناشی ک دائم تختمو میکوبید ب درو دیوار و جیغ من میرفت هوا

ی ماما اومد ک چک ببینه خونریزی نداشته باشم و ابنکه رحمم جمع شد یا نه و شکمم و محکم فشاد داد جاتون خالی چنان ابنجا من جیغ شدم تموم بخش شد صدای من شوهرمم عصبانی شد گفت خانوم چخبرته نمیبینی درد داره خانوم من ک صداش در نمیاد اینحور داره جیغ میکشه چرا همچین میکنی ک خانومه
مامان سلدا🥹 مامان سلدا🥹 ۱ ماهگی
پارت اول زایمان ❌❤💋
دیروز ساعت12بستری شدم واسه زایمان طبیعی 4سانت بودم
تا امروز صبح هعی معاینه میکردن میگفتن 5سانتی رحمت پیشرفت نمیکنه خیلی درداش وحشتناک بود بمیرم دیگه سمت طبیعی نمیرم هیچوققتتتتت 🥲طوریکه تختو میگرفتم از درد میلرزیدم تخت باهام میلرزید😭ساعت 11امروز اوردن بهم امپول فشار زدن رحمم خونریزی کرد کیسه ابم پاره شد و بچم ضربان قلبش افت کرد سریع اوردن سوند وصل کردن خون گرفتن از خودمو شوهرم انگشت گرفتن حالم خیلی بد بود منو چند نفری از رو تخت زایمان برداشتن گذاشتن رو تخت بردن اتاق عمل اونجا بهم گفتن جابع جا بشو رو تخت اتاق عمل گفتم نمیتونم جیغ میزدم گریه میکردم بعد خودشون جابه جام کردن بدنم کلا میلرزید نگه ام داشتن امپول بی حسی زدن بدنم بی حس شد خوابوندنم رو تخت سریع دستامو بستن دستگاه فشار اینارو وصل کردن قلبن طوری میزد ک حساس میکردم الان میترکه حالم خیلی بد بود رنگم عین گچ شده بود😭😭حالم خیلی بد بد بود نیم ساعت بعد دیدم صدای گریه دخترم میاد اوردنش بوسیدم گریه کردم همش میگفتم خدایا نجاتم بده خدا نصیب هیجکس نکنه این درد هارو🥺خدا درد زایمان واسه همه مادرا اسون کنه
بدن با بدن فرق میکنه ولی طبیعی سخته
سز دردش با امپول مسکن حل میشه ولی طبیعی قبل زایمان درد داری موقع زایمان درد داری بعد زایمان درد بخیه اینا
دخملم ساعت12/35دقیقه بدنیا اومد اسمشم سلدا خانمه🥹🤍😍
امیدوارم دو درد رو هیجوقت تجربه نکنید
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۴ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو