۲ پاسخ

منم مثل توهم هستم همین علائم موقع خستگی زیاد که دچار استرس اضطراب میشم دارم شدیدن آروغ میزنم با آروغ بهتر میشم فقط فقط سعی کن به چیزای خوب فکر کنی روده تحریک پذیر هم اگه اشتباه نکنم استرس سمه براش فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی

باید ذهنت رو آزاد کنی وقتی میبینی داری به این چیزا فکر میکنی فورا ذهنت رو معطوف یچیز دیگه بکن مثلا به پسرت نگاه کن

سوال های مرتبط

مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۱ سالگی
من کتاب خوندن رو دوست دارم و حالم رو به شدت خوب می‌کنه و کتاب های متنوع زیاد می خونم و کسایی که کتاب می خونن رو یه طور خاصی در نظرم جلوه می کنن

یه مدت بود حال درونی داشتم که قبل ترش نبود و من از این قضیه ناراحت و اذیت بودم با مشاوره که صحبت کردم بهم طوری صحبت کرد و چیزایی گفت که به شدت تکونم داد تو اون لحظه از خدا خواستم به راه خوبی و درست کمکم کنه تا به حال قبل خودم برگردم تا این کتاب رو تو قفسه کتاب خواهر کوچیکم دیدم
عالی به معنای واقعی کلمه و به من کمک کرد حتما بخونید نیاز هر آدمی اینکه که تو هر لحظه به اصل آفرینش فکر کنه و تنها راهش شناخت توحید و چه بسا موضوع این کتاب بزرگی خداست که با درکش به آرامش اخلاص عزت و خودبرتربینی امیدواری و ... می پردازه من خودم هنوز و هر لحظه به یاد خودم میارم که خدات از هر چیزی بزرگتره از هر چیزی که فکرش کنی هر چیزی بهش که فکر کنی خیلی مسائل برات حل میشه و آرامش حس خوب سراغت میاد
لحن کتاب های آقای عباس ولدی تو این دوران که مادرا وقت سر خاروندن ندارن جذاب می تونه باشه
خودم فقط مجموعه کتاب های مربوط به ازدواج شون رو خونده بودم و بعد از اون کتابی دیگه شون رو در رابطه با فرزند پروری شروع می خوام بکنم البته که دوره هاشون هم که شرکت کردم بر پایه کتاب خوانی جلو میره
کتاب خوندن اونم کتاب خوب می تونه تو زندگی اثر گذار باشه
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
بچه ها من کلی این طرف و اون طرف تو همین برنامه میگردم و درمورد این بیماری ژنتیک تحقیق میکنم میخونم بعد چندین مورد دیدم که بچه شون مشکل ژنتیکی داشتن و فوت کردن وحقیقتا خیلی حالم بد میشه خیلی میترسم استرس دل آشوبگی بدی تو دلم میاد حالم بد میشه دارم دق میکنم اصلا حالم خوب نیست عمر دست خداست ولی من اصلا تا الان به این فکر نمیکنم که خدایی نکرده بچم خدایی نکرده شاید یه روز ...... نباشه و به خوب شدنش فکر میکنم ولی باز وقتی موردهایی میبینم میخونم بهم میریزم ای خدا چیکار کنم دارم خفه میشم چرا این فرشته ها رو خودت میدی و پس گرفتگی چرا دل مادرایی که بچه هاشون فوت کردن و خون کردی یا نده یا اگه هدیه میدی پس نگیر خدایا شاید تاقبل اینکه مادر بشم و بچم مریض بشه این چیزا رو فقط تو داستان ها فیلما میدیدم و همینجوری رد میشدم ولی حالا وقتی تو یه فیلمی هم میبینم گریه میکنم خدایا سپردم به خودت دل هیچ مادری و خون نکن به خاطر بچه هامون رحم کن منو بیشتر ازاین عذاب نده با پسرم بخدا به اون یکتاییت قسم نابود شدم تا الان به عشق پسرم خودمو سرپا نگه داشتم و قوی موندم خدایا حالم خیلی بده حس خیلی بدی تو دلمه ولی باز قوی ادامه میدم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
دلم گرفته مثل هر شب ، شوهرم از وقتی فهمید که دکتر گفته پسرم مغزش آسیب دیده بخاطر بیماری و کلا امید به آینده نداد وحرفای خوبی نگفت کلا میگه خدا نکنه ولی این بچه مهمون ماست بالاخره یه روزی میره چندباری گفت خیلی جیگرم خون شد اصلا من به این قضیه فکر نکرده بودم و فکر نمیکنم ولی خب همه اش باز فکرم میره به حرفای شوهرم و حالم بدتر میشه خیلی وابسته ی پسرم شده ام همه اش به خدا میگم کاش کلا از اول نمی‌دادی این بچه رو چطور چندسال نمی‌دادی ازاین به بعدم نمی‌دادی بالاخره از پرورشگاه یه بچه رو می‌گرفتیم و به فرزندی بزرگ میکردیم واسه تنبیه کردن ما دادی خیلی با خدا حرف میزنم ولی هیچ جوری آروم نمیشم چرا بعضی بیماری ها درمان نداره متنفرم از همه دکترا از همه دارو ها حالم از هرچی دارو دکتر بهم میخوره وقتی چشمای پسرمو نگاه میکنم که بهم نگاه نمیکنه یعنی کلا بیناییش خیلی خیلی خیلی کمه درحد نور کم شایدم نور و هم نتونه ببینه اصلا واکنشی به نور هم نشون نمی‌ده با صدا دنبال می‌کنه و سرش رو میچرخونه نمی‌دونم باید چیکار کنم ادامه داره
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
ادامه حرفای قبلی کلا از لحاظ روحی هم خوب نبودم دل آشوبه استرس ترس همش دلم آروم نداشت انگار دلم میدونست قراره این بچه مریض بدنیا بیاد حال خوبی نداشتم هم جسمی هم روحی چند وقت پیش با دختر خالم حرف میزدم میگفت مادرا همیشه حس میکنن حال بچه هاشون رو تو حس میکردی که یه اتفاقی میخواد بیوفته دیدین وقتی یه چیزی برای بچتون پیش میاد یدفعه یه دل آشوبه ای میاد سراغتون استرس ونکران میشید انگار مادرا یه حس ششم دارن که وقتی مثلا بچه هاشون ناراحتی داشته باشن به اونا الهام میشه منم تو بارداریم این حالت هارو داشتم انگار بهم الهام شده بود نگرانی درپیش دارم بگذریم ولی من از اول خیلی آدم کم توقعی بودم تو زندگی موقع هایی که بچه دار نمی‌شدم همیشه با خدا رازونیاز میکردم سر نماز میگفتم خدایا اکه صلاح من یدونه بچه باشه سالم بده با زور نمیخوام ازت هیچی رو ولی حیف صد حیف که نشد همون آرزوهای کوچیکی که داشتم همونام نابود شد لعنت به بیماری های عجیب که برای بعضیاشون درمان پیدا نکردن واقعا سلامتی بزرگترین نعمت وهدیه برای آدماس که همین نشستن که همین گردن گرفتن دیدن دستاتو سمت صورتت بردن یه زندگی معمولی چه قدر مهمه که بخاطر بیماری بچه من از همه اینا محروم شد همه اینا مهمه تو زندگی ولی چون سالمیم نمی‌بینیم قدرش رو نمی‌دونیم وقتی یه اتفاقی میوفته تازه قدر میدونیم کاش درمان هر مریضی رو پیدا میکردن دارم دق میکنم ولی بخاطر پسرم هرروز نقاب قوی ترین دختر و میزنم و ادامه میدم زندگی رو راضی ام پسرم بتونه چشماش ببینه بخنده بشینه چیز زیادی نخواستم هیچوقت حتی جنسیت بچمم هیچوقت نگفتم پسر بده دختر بده ادامه داره...