ادامه حرفای قبلی کلا از لحاظ روحی هم خوب نبودم دل آشوبه استرس ترس همش دلم آروم نداشت انگار دلم میدونست قراره این بچه مریض بدنیا بیاد حال خوبی نداشتم هم جسمی هم روحی چند وقت پیش با دختر خالم حرف میزدم میگفت مادرا همیشه حس میکنن حال بچه هاشون رو تو حس میکردی که یه اتفاقی میخواد بیوفته دیدین وقتی یه چیزی برای بچتون پیش میاد یدفعه یه دل آشوبه ای میاد سراغتون استرس ونکران میشید انگار مادرا یه حس ششم دارن که وقتی مثلا بچه هاشون ناراحتی داشته باشن به اونا الهام میشه منم تو بارداریم این حالت هارو داشتم انگار بهم الهام شده بود نگرانی درپیش دارم بگذریم ولی من از اول خیلی آدم کم توقعی بودم تو زندگی موقع هایی که بچه دار نمی‌شدم همیشه با خدا رازونیاز میکردم سر نماز میگفتم خدایا اکه صلاح من یدونه بچه باشه سالم بده با زور نمیخوام ازت هیچی رو ولی حیف صد حیف که نشد همون آرزوهای کوچیکی که داشتم همونام نابود شد لعنت به بیماری های عجیب که برای بعضیاشون درمان پیدا نکردن واقعا سلامتی بزرگترین نعمت وهدیه برای آدماس که همین نشستن که همین گردن گرفتن دیدن دستاتو سمت صورتت بردن یه زندگی معمولی چه قدر مهمه که بخاطر بیماری بچه من از همه اینا محروم شد همه اینا مهمه تو زندگی ولی چون سالمیم نمی‌بینیم قدرش رو نمی‌دونیم وقتی یه اتفاقی میوفته تازه قدر میدونیم کاش درمان هر مریضی رو پیدا میکردن دارم دق میکنم ولی بخاطر پسرم هرروز نقاب قوی ترین دختر و میزنم و ادامه میدم زندگی رو راضی ام پسرم بتونه چشماش ببینه بخنده بشینه چیز زیادی نخواستم هیچوقت حتی جنسیت بچمم هیچوقت نگفتم پسر بده دختر بده ادامه داره...

۳ پاسخ

انشاالله خدا به دل شکست نگاه کنه عزیزم
زحمات بی منتی که شما میکشی انشاالله یک روز مزد رو بگیری مامان صبور

قلبم درد گرفت خدارو به بزرگیش قسم میدم بچت شفا پیدا کنه خوب بشه .واقعا سخته خدا کمکت کنه خواهرم🥹

خدا بهت صبر بده گلم خیلی سخته
انشالله خدا خودش معجزه کنه برا جوجمون

سوال های مرتبط

مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
دلتنگی 🥺 مامانا چهارشنبه پسرمو بردم متخصص دکتر چشم پزشک کودکان گفت متاسفانه هیچ کاری نمیشه کرد چشمای پسرم بخاطر بیماری که داره ژنتیکی ( یک نوع بیماری میتوکندریال) دوباره نوشتم اونایی که نمیدونن ، بخاطر همین بیماریش دنبال نمیکنه و نوشتن بینایی خفیف داره و عمل و درمان عینک هیچی نداره هیچ کاریش نمیشه کرد گفت همون بخاطر مغزشه فرمان از مغز نمی‌رسه گفتن همون دکتر مغزو اعصابش ادامه بدید ببرید نمیدونین چه حال بد وخفگی دارم که بچم جلو چشمام داره پر پر میشه من نمیتونم هیچ کاری کنم حیف این بچه نیست الان باید راه می‌رفت پسرم وای خدا دارم می‌سوزم جیگرم داره آتیش میگیره لعنت به من که بخاطر ژن بیماری لعنتی که تو بدن من و باباش بود منتقل شده و بخاطر ما مریض شد لعنت به دکتر ژنتیکی که قبل بچه دارشدن رفتیم مشاوره و آزمایش ولی متاسفانه اون دکتر احمق تو گرفتن آزمایشات کوتاهی وبی مسئولیتی کرد و بررسی های دقیق تر نکرد از ژن های ما لعنت به شانس بد ما که یه بچه معصوم قربانی شد لعنت به این دنیا من چیکار کنم حسرت تو دلم موند بچم به من نگاه کنه بخنده بازی کنه لقمه بگیرم بزارم دهنش بخوره شیرین زبونی کنه حرف بزنه بگه مامان هرچیزی که بپذم باید حسابی میکس کنم تا بخوره دارم میمیرم ازاین غم بزرگ که مثل نوزاد یک ؛ دوماهه میمونه ای کاش خدا همون‌طور که ۷ سال نداده بود دیگه نمی‌داد حکمت خدا چه قشنگ بود که نمی‌داد لعنت به ما که با حکمت خدا جنگیدیم و آخر خودش داد ولی چه حیف که پسرم مریض بود ومن تو ۱۰ ماهگی متوجه بیماریش شدم حسرت ها و ای کاش هایی که تو دلم میمونه تا ابد قدر سلامتی بچه هاتونو بدونید 😓💔💔💔
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
بچه ها من کلی این طرف و اون طرف تو همین برنامه میگردم و درمورد این بیماری ژنتیک تحقیق میکنم میخونم بعد چندین مورد دیدم که بچه شون مشکل ژنتیکی داشتن و فوت کردن وحقیقتا خیلی حالم بد میشه خیلی میترسم استرس دل آشوبگی بدی تو دلم میاد حالم بد میشه دارم دق میکنم اصلا حالم خوب نیست عمر دست خداست ولی من اصلا تا الان به این فکر نمیکنم که خدایی نکرده بچم خدایی نکرده شاید یه روز ...... نباشه و به خوب شدنش فکر میکنم ولی باز وقتی موردهایی میبینم میخونم بهم میریزم ای خدا چیکار کنم دارم خفه میشم چرا این فرشته ها رو خودت میدی و پس گرفتگی چرا دل مادرایی که بچه هاشون فوت کردن و خون کردی یا نده یا اگه هدیه میدی پس نگیر خدایا شاید تاقبل اینکه مادر بشم و بچم مریض بشه این چیزا رو فقط تو داستان ها فیلما میدیدم و همینجوری رد میشدم ولی حالا وقتی تو یه فیلمی هم میبینم گریه میکنم خدایا سپردم به خودت دل هیچ مادری و خون نکن به خاطر بچه هامون رحم کن منو بیشتر ازاین عذاب نده با پسرم بخدا به اون یکتاییت قسم نابود شدم تا الان به عشق پسرم خودمو سرپا نگه داشتم و قوی موندم خدایا حالم خیلی بده حس خیلی بدی تو دلمه ولی باز قوی ادامه میدم
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
درد و دل شبونه ؛ عشق مادری ....🤰🤱

خواهرا نمی‌دونم کدوماتون مثل من قبلا به شدت ترسو بودید ولی مطمئناً وقتی مادر شدید این عشق به فرزندتون این ترسا از شما دور کرد مثل من.
بله عشق مادری خیلی حس قشنگ و شیرینه نمی‌دونم حکمت خدا چه قدر قشنگه بعضی وقتا که وقتی باردار میشید و یه فرشته کوچولو تو وجودتون رشد می‌کنه وقتی مخصوصا چند ماه آخر که لگد زدن نی نی هاتونو حس میکنید تکون خوردناش سونوگرافی رفتنی شیطونیاش همه رو می‌بینید حس میکنید چه قدر شیرینه 😍😢😢😢😢😢🥺🥺🥺🥺
منم عشق مادری تو وجودم شعله ور شده بود بعضی وقتا با خودم فکر میکنم منی که اینقدر ترسو بودم از معاینه زنان اسپکلوم عکس رنگی ازهمه اینا وحشت داشتم طوری که کارم به مشاوره کشید و تو چندجلسه کامل درمان شدم در این حد شدت داشتم منی که یه زمان اونجوری بودم پارسال زایمان کردنی اولین بارم بود میرفتم اتاق عمل نمیدونین موقع عمل نفس کم میاوردم انگار سنگ گذاشته بودن روی سینم ولی همه اون سختیاش ترساش استرس هارو به جونم خریدم و آخ نگفتم فقط منتظر بودم بچه مو بیرون بیارن و من صدای قشنگه اش رو بشنوم وقتی صداشو شنیدم وای دنیا مال من بود خیلی عجیب و شیرینه♥️🥺
حتی وقتی شکمم رو فشار میدادن گاهی خودمو کنترل میکردم که جیغ نزنم ولی گاهی هم از درد نمی‌تونستم چیزی نگم دست پرستارو گرفتم که دیگه فشار نده یا وقتی اومدن انژیوکتم یادمه خراب شد اومد دوباره از اول انژیوکت بزنه دردم گرفت ولی آخ نگفتم به پرستار یادمه قشنگ برگشتم گفتم من دردای بیشتر از اینو کشیدم این که چیزی نیست اونم با شوخی با انگشتش زد دستم گفتم آخ با خنده گفت چیشد تو که گفتی درد نداره
خواستم بگم چه قدر این عشق بین مادر و بچه عمیق قشنگه که حاضری درد بکشی ولی بچت آخ نگه ....
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
دلم گرفته مثل هر شب ، شوهرم از وقتی فهمید که دکتر گفته پسرم مغزش آسیب دیده بخاطر بیماری و کلا امید به آینده نداد وحرفای خوبی نگفت کلا میگه خدا نکنه ولی این بچه مهمون ماست بالاخره یه روزی میره چندباری گفت خیلی جیگرم خون شد اصلا من به این قضیه فکر نکرده بودم و فکر نمیکنم ولی خب همه اش باز فکرم میره به حرفای شوهرم و حالم بدتر میشه خیلی وابسته ی پسرم شده ام همه اش به خدا میگم کاش کلا از اول نمی‌دادی این بچه رو چطور چندسال نمی‌دادی ازاین به بعدم نمی‌دادی بالاخره از پرورشگاه یه بچه رو می‌گرفتیم و به فرزندی بزرگ میکردیم واسه تنبیه کردن ما دادی خیلی با خدا حرف میزنم ولی هیچ جوری آروم نمیشم چرا بعضی بیماری ها درمان نداره متنفرم از همه دکترا از همه دارو ها حالم از هرچی دارو دکتر بهم میخوره وقتی چشمای پسرمو نگاه میکنم که بهم نگاه نمیکنه یعنی کلا بیناییش خیلی خیلی خیلی کمه درحد نور کم شایدم نور و هم نتونه ببینه اصلا واکنشی به نور هم نشون نمی‌ده با صدا دنبال می‌کنه و سرش رو میچرخونه نمی‌دونم باید چیکار کنم ادامه داره
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
من همیشه فصل پاییز و خیلی دوست داشتم برخلاف یه سری آدماکه پاییزودوست ندارن میگن دل گیره هوا زود تاریک میشه دلمون میگیره غم داره ولی من همیشه عاشق پاییز بودم پارسال پسرمم اتفاقا ۳ مهر بدنیا اومد وقشنگترین روزای زندگیم همون چندروز اول بود انگار زندگی من تو پارسال متوقف شده ولی تا امسال خیلی چیزها تغییر کرد خیلی جریان ها برام اتفاق افتاد که همش بد بود یه سری راز ها تازه برام برملا شد که این خودش یه غم بزرگ تو دلم گذاشت پاییز پارسال یادمه یه عکس از پاهای کوچولوی پسرم گرفتم ویه متن نوشتم متنش این بود ؛ این اولین وآخرین پاییزی که بااین پاهای کوچولویی که راه نمیرن میگذرونی ، پاییز بعدی روی برگها قدم میزنی جان مادر ... بچه ها نمیدونین امسال که مرداد جواب آزمایش پسرم اومد وفهمیدم بیماری ژنتیکی ( میتوکندریاال) داره و الآنم همچنان کاردرمانی میبرم از ۲۱ مهر ماه هفته ای ۳ بار امسال بدترین سال شد برام مخصوصا این پاییز بدترین غمگین ترین دلگیر ترین پاییز شد که حسرت ها که سوخت که آرزوهایی که همش به باد رفت وهدر شد میگذره ولی ردش تا ابد توقلبم میمونه باور میکنین از یه جایی به بعد تو زندگی خیلی چیزها برام بی اهمیت شده دیگه هیچی جز پسرم برام مهم نیست 💔🥺😓😔 امیدوارم لااقل پاییز بعدی همه چی تغییر کنه حال دلم خوب بشه بچم خوب بشه شادی به دلم به زندگیم برگرده دعاکنین برامون برای همه بچه های مریض دعا کنین چون من از دل مامانایی که مثل خودم همچنین شرایطی مثل ما دارن کاملا خبر دارم میفهمم یه مادر چی می‌کشه فقط یه مادری دلسوخته از دل مادرایی که بچه های مریض دارن با خبره خدایا این فرشته کوچولوهاتو خوب کن اوناتواین دنیا بی گناه ترین هستن معصومن خودت رحم کن 😭🙏💔🥺🥺🥺🥺😥😥😥😥
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۶ ماهگی
بماند از پارسال آذر ماه 😢
قلب مادر زود خوب شو من هرروز دارم آب میشم بخاطر تو قوی موندم و میمونم بخاطر تو تحمل میکنم ولی خب گاهی کم میارم هرروز تا گریه نکنم به یاد بچگیات آروم نمیشم همه میدونین وقتی پای بچت بیاد وسط حاضری خودت مریض بشی بچت هیچیش نشه برام دعا کنین بتونم از دکتر ژنتیکش شکایت کنم تا یکم آروم بشم اگه درست حسابی همین آزمایشی که دوماه پیش دکتر مغزواعصابه پسرم از من و باباش گرفت این آزمایش رو اون زمان قبل بچه دارشدن ازمون می‌گرفتن الان بچه ی منم سالم بود غلت میزد چهاردست و پا راه می‌رفت می‌نشست بلند میشد راه می‌رفت نمیدونین من هرروزم شده عذاب وگریه مگه میشه گریه نکرد فکر نکرد هرکسی بگه گریه نکن گذشته ها گذشته قکرنکن اون آدم از سنگه دل نداره که همچین حرفی ومیزنه با من از قوی بودن حرف نزن من یه شبایی وصبح کردم یه روزایی و گذروندم که حتی فکرشم واسه یه عده ای وحشت آور بود من قوی بودم و هستم فقط برام دعا کنین
خدایا خودت میبینی چی کشیدم و میکشم هیچ مادری و دلسوخته نکن هیچ بچه ای رو جلو مادرش عذاب نده همه بچه های مریض رو شفا بده گناه دارن بچه ها اونا فرشته های معصوم تو هستن اونا گناهی ندارن 🙏😭😢😢😢😢😢😢😢😓😓😓😓😓😓😓😓😓💔❤️‍🩹
مامان مبین یاسین🤎🧸 مامان مبین یاسین🤎🧸 ۱ ماهگی
سلام مامانای گل من اومدم

امروز وقت آنومالی داشتم و خداروشکر با دعای دوستای گلم همه چیز نرمال و خوب بود
جنسیت نی نی هم پسره🩵🧿💙
برای همسرم اصلا فرقی نداشت که جنسیت چی باشه
هر موقع هم ازش می‌پرسیدم میگفت" خدایا مرا آن دِه که آن بِه "
ولی خودم دوست داشتم پسر باشه
چون از وقتی یادم میاد جزء آرزوهام بود پسر دوقلو داشته باشم
حالا که دوقلو باردار نشدم گفتم خدایا اول سالم و صالح باشه بعد اگه بهم لطف کنی پسر باشه 🩵👼

از اول ازدواح هم به همسرم گفته بودم اسم پسرهارو من انتخاب میکنم،اسم دخترها با خودت ☺️
ایشونم قبول کرد

از وقتی باردار شدم به گفته همسرم به طرز عجیبی این بچه روزی داره و همش میگفت دختره
معامله های که یه دفعه براش مشتری میومد
زمینی که سالها قفل شده بود و این چندوقت مدارکش درست شد
و...خیلی اتفاق های دی.ه که مطمئنم پا قدم این بچه بوده و روزی زیادش...🥹
به خاطر همین تصمیم گرفتم اسمش رو بزارم آقا یاسین

ان شاءالله که خدا به حق این روزهای عزیز و دعای مادرهای باردار،دامن همه چشم انتظارهارو سبز کنه 🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مامان آرتین مامان آرتین ۲ سالگی
باید به خانواده همسر گفت
ویروس جدید چی دارید؟
خدا ما رو از شر ویروس ها درامان داره .
من خانواده همسرم خیلی مهربونن ،شهرستان زندگی میکنن و ما هم مجبوریم به خاطر کار همسرم هم شده زیاد بریم اونجا ، قبل از بچه دار شدن ، همیشه آخر هفته ها اونجا بودیم اما از وقتی پسرم به دنیا اومده میریم بچه مریض میشه برمیگردیم ...زمستان خیلی کمتر رفتیم ، سرد بود و نمیشد ولی الان که هوا خوب شده چند هفته بود می رفتیم خیلی هم بهمون خوش میگذره جوری که پسرم این دفعه نمی اومد ...به زور آوردیمش. تنها مشکل اینه که زیاد مریض میشن و بچه های کوچیکشونم انواع ویروس ها رو میگیرن و در تفکرشون هم این که حالا یکی مریضه پیش بقیه نره وجود نداره ....یه بچه مریض میشه بقیه بچه هامحکومند که بگیرند ....پسر خواهر شوهرم مریض شده بود و خوب شد ما رفتیم هفته قبلش و خداروشکر جان سالم به در بردیم ....دوباره هم مریض شده بود و این هفته دیگه پسر منم گرفت ...بچه ان کاریش هم نمیشه کرد با اسباب بازی های هم بازی میکنن میگیرن .ولی خیلی مریضی سختیه ،یه شب گریه کرد به زور خوابید ،از پریشب هم تب داره جوری که با استامینوفن کنترل نشد و....دیروز بردمش دکتر گفت دهنش زخمه دانه زده ....یکماه من روی این بچه کار کردم جان بگیره با یه ویروس فوت شد ....بعد میگن ضعیفه ،دخوب لامصبها تا میاد جان بگیره شما یه ویروس جدید میندازید وسط .