من همیشه فصل پاییز و خیلی دوست داشتم برخلاف یه سری آدماکه پاییزودوست ندارن میگن دل گیره هوا زود تاریک میشه دلمون میگیره غم داره ولی من همیشه عاشق پاییز بودم پارسال پسرمم اتفاقا ۳ مهر بدنیا اومد وقشنگترین روزای زندگیم همون چندروز اول بود انگار زندگی من تو پارسال متوقف شده ولی تا امسال خیلی چیزها تغییر کرد خیلی جریان ها برام اتفاق افتاد که همش بد بود یه سری راز ها تازه برام برملا شد که این خودش یه غم بزرگ تو دلم گذاشت پاییز پارسال یادمه یه عکس از پاهای کوچولوی پسرم گرفتم ویه متن نوشتم متنش این بود ؛ این اولین وآخرین پاییزی که بااین پاهای کوچولویی که راه نمیرن میگذرونی ، پاییز بعدی روی برگها قدم میزنی جان مادر ... بچه ها نمیدونین امسال که مرداد جواب آزمایش پسرم اومد وفهمیدم بیماری ژنتیکی ( میتوکندریاال) داره و الآنم همچنان کاردرمانی میبرم از ۲۱ مهر ماه هفته ای ۳ بار امسال بدترین سال شد برام مخصوصا این پاییز بدترین غمگین ترین دلگیر ترین پاییز شد که حسرت ها که سوخت که آرزوهایی که همش به باد رفت وهدر شد میگذره ولی ردش تا ابد توقلبم میمونه باور میکنین از یه جایی به بعد تو زندگی خیلی چیزها برام بی اهمیت شده دیگه هیچی جز پسرم برام مهم نیست 💔🥺😓😔 امیدوارم لااقل پاییز بعدی همه چی تغییر کنه حال دلم خوب بشه بچم خوب بشه شادی به دلم به زندگیم برگرده دعاکنین برامون برای همه بچه های مریض دعا کنین چون من از دل مامانایی که مثل خودم همچنین شرایطی مثل ما دارن کاملا خبر دارم میفهمم یه مادر چی می‌کشه فقط یه مادری دلسوخته از دل مادرایی که بچه های مریض دارن با خبره خدایا این فرشته کوچولوهاتو خوب کن اوناتواین دنیا بی گناه ترین هستن معصومن خودت رحم کن 😭🙏💔🥺🥺🥺🥺😥😥😥😥

تصویر
۱۳ پاسخ

باورم نمیشه ازپاییز پارسال تا امسال چه قدر همه چی تو زندگیم تغییر کرد وهمش هم با غم ودرد گذشت اون متنی که نوشتم پارسال امسال وقتی دیدم همه همین متن و نوشتن یه درد ی تو قلبم اومد جیگرم سوخت یاد خودم افتادم با چه ذوقی نوشتم و افسوس نمیدونستم که حالا حالا ها پسرم نمیتونه بایسته چه برسه بتونه راه بره ای خدا این متن واسم خیلی درد بزرگ شد خورد تو قلبم خیلی سوز داشت برام 💔💔💔💔

الهی آمین، انشالله قلبت پرنور بشه عزیزم

عزیزدلم ان شاالله به حق علی اصغر امام حسین پاییز بعدی شفای گل پسرت و بگیری❤️🥹

عزیزم خیلی گریه ام گرفت چشام پراشک شد انشالله به حق فاطمه زهرا پسرت خوب بشه شادی به خونتون برگرده عزیزم

الهی بمیرم انشاءلله تا پائیز دیگه امیر شایان باپاهای کوچولوی خودش راه میره🥹🥹

عزیزم ی سیب بندازی هوا صدتا چرخ میخوره تا بیاد زمین در همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه خدای تو هم بزرگه انشالله پاییز بعدی حال دلت کوک باشه و ب آرزوهات رسیده باشی 😘😘

عزیز دلم
انشاالله ب حق شش ماهه رباب
پاییز سال دیگ پسرت خوب ش و این متنی هم ک نوشتی ب واقعیت بپیونده

عزیزم خدا توان مضاعف بهت بده ‌و امیدوارم نور امید و شادی به قلبت بتابه💐💐

من از بچگی از پاییزوزمستون متنفربودم چون برامایی ک پدرمون کارگربود روزای سختی بود بخاطر سردی هوا کارنبود پول نبودسفرمون تنگ بود ولی اگ الان ازم بپرسن میخای برگردی ب اون روزا میگم اره حتی اگ سردباشه حتی اگ سفرمون تنگ باشه اخه دردی ک الان میکشم از سردی و نداری پاییز و زمستون بچگیام خیلی بیشتره بچه مریض خیلی درده در عین حال شیرین

انشالله تا سال دیگه پسرات با پاهای خودش مباد مامان و پسر میرین رو برگا قدم میزنید

🥺🥺🥺🥺🥺الهی عزیزم
آن شاءالله خدا خودش از درگاهش شفای پسرت رو می‌دهد پاییزی بعدی توتایی قدم میزنید

آزمایش ژنتیک ندادید بعد فامیل بودید

میگم شیر رژیمی هم میخوره؟؟ از خدا میخوام کمکت کنه و سال دیگه این موقع هم بچه شما هم باقی بچه های مریض شفاگرفته باشن. سخته بچت مریض باشه و تو کاری ازت برنیاد🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
دلتنگی 🥺 مامانا چهارشنبه پسرمو بردم متخصص دکتر چشم پزشک کودکان گفت متاسفانه هیچ کاری نمیشه کرد چشمای پسرم بخاطر بیماری که داره ژنتیکی ( یک نوع بیماری میتوکندریال) دوباره نوشتم اونایی که نمیدونن ، بخاطر همین بیماریش دنبال نمیکنه و نوشتن بینایی خفیف داره و عمل و درمان عینک هیچی نداره هیچ کاریش نمیشه کرد گفت همون بخاطر مغزشه فرمان از مغز نمی‌رسه گفتن همون دکتر مغزو اعصابش ادامه بدید ببرید نمیدونین چه حال بد وخفگی دارم که بچم جلو چشمام داره پر پر میشه من نمیتونم هیچ کاری کنم حیف این بچه نیست الان باید راه می‌رفت پسرم وای خدا دارم می‌سوزم جیگرم داره آتیش میگیره لعنت به من که بخاطر ژن بیماری لعنتی که تو بدن من و باباش بود منتقل شده و بخاطر ما مریض شد لعنت به دکتر ژنتیکی که قبل بچه دارشدن رفتیم مشاوره و آزمایش ولی متاسفانه اون دکتر احمق تو گرفتن آزمایشات کوتاهی وبی مسئولیتی کرد و بررسی های دقیق تر نکرد از ژن های ما لعنت به شانس بد ما که یه بچه معصوم قربانی شد لعنت به این دنیا من چیکار کنم حسرت تو دلم موند بچم به من نگاه کنه بخنده بازی کنه لقمه بگیرم بزارم دهنش بخوره شیرین زبونی کنه حرف بزنه بگه مامان هرچیزی که بپذم باید حسابی میکس کنم تا بخوره دارم میمیرم ازاین غم بزرگ که مثل نوزاد یک ؛ دوماهه میمونه ای کاش خدا همون‌طور که ۷ سال نداده بود دیگه نمی‌داد حکمت خدا چه قشنگ بود که نمی‌داد لعنت به ما که با حکمت خدا جنگیدیم و آخر خودش داد ولی چه حیف که پسرم مریض بود ومن تو ۱۰ ماهگی متوجه بیماریش شدم حسرت ها و ای کاش هایی که تو دلم میمونه تا ابد قدر سلامتی بچه هاتونو بدونید 😓💔💔💔
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
حرف دل، دلم اندازه همه دنیا گرفته وتنگه ؛
خانوما ، دوستان کدوماتون مثل من آرزوهاتون به باد رفت زندگیتون به پوچی تبدیل شد ، چی فکر میکردم وچیشد یادمه تو بارداریم هرچی هوس میکردم شوهرم طفلک می‌خرید نمیزاشت هوس چیزی به دلم بمونه تا زبون باز میکردم می‌خرید یدفعه شب بود منم هوس میوه خشک رفت برام پک انواع میوه خشک وخرید ، خودمم خیلی به خودم می‌پرسیدم از تغذیه آب پرتقال می‌گرفتم که یبوست نگیرم هرروز چندتا لبو کوچیک میپختم ولی دیگه دلمو زد نتونستم بخورم اینقدر مواظب تغذیه ام بودم ولی ماه پنجم یبوست شدید گرفتم که با دارو شیاف شربت ملین هرچیزی که بگید وفکرشوکنین خوردم وبی فایده بود ۱۴ روز یبوست وحشتناک گرفتم هفته اول با کمک شیاف وداروها کم کار میکرد خیلی کم هفته دوم کلا مسدود شد ودرد کشیدم که رفتم بیمارستان عرفان نیایش( تهران ) و انعقا زدن اونم با امضای شوهرم خلاصه از اول من خیلی آدم بدشانسی بودم نمی‌دونم کدوماتون خیلی به شانس تو زندگی اعتقاد دارید یه سری ها اعتقاد ندارن می‌گذرن ولی تجربه خیلی چیزها رو به آدم ثابت می‌کنه کلا تو زندگیم همیشه بد آوردم بدشانسی آوردم چه خودم چه شوهرم ( پسر خالمه ) کلا ۹ ماه بارداری یه آب خوش از گلوی من پایین نرفت هردفعه یه اتفاقی برام میوفتاد به جز مریض شدن هام ادامه داره حرفام....
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
بماند از پارسال آذر ماه 😢
قلب مادر زود خوب شو من هرروز دارم آب میشم بخاطر تو قوی موندم و میمونم بخاطر تو تحمل میکنم ولی خب گاهی کم میارم هرروز تا گریه نکنم به یاد بچگیات آروم نمیشم همه میدونین وقتی پای بچت بیاد وسط حاضری خودت مریض بشی بچت هیچیش نشه برام دعا کنین بتونم از دکتر ژنتیکش شکایت کنم تا یکم آروم بشم اگه درست حسابی همین آزمایشی که دوماه پیش دکتر مغزواعصابه پسرم از من و باباش گرفت این آزمایش رو اون زمان قبل بچه دارشدن ازمون می‌گرفتن الان بچه ی منم سالم بود غلت میزد چهاردست و پا راه می‌رفت می‌نشست بلند میشد راه می‌رفت نمیدونین من هرروزم شده عذاب وگریه مگه میشه گریه نکرد فکر نکرد هرکسی بگه گریه نکن گذشته ها گذشته قکرنکن اون آدم از سنگه دل نداره که همچین حرفی ومیزنه با من از قوی بودن حرف نزن من یه شبایی وصبح کردم یه روزایی و گذروندم که حتی فکرشم واسه یه عده ای وحشت آور بود من قوی بودم و هستم فقط برام دعا کنین
خدایا خودت میبینی چی کشیدم و میکشم هیچ مادری و دلسوخته نکن هیچ بچه ای رو جلو مادرش عذاب نده همه بچه های مریض رو شفا بده گناه دارن بچه ها اونا فرشته های معصوم تو هستن اونا گناهی ندارن 🙏😭😢😢😢😢😢😢😢😓😓😓😓😓😓😓😓😓💔❤️‍🩹
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
ببینید مامانا بعضی خاطره ها خیلی خیلی تو زندگیه بعضیامون مهم هستن و اصلا نمیشه فراموش کرد من خودم اصلا درمورد خاطرات نامزدی یا عروسی یا ۷ سال زندگی مشترکم حرف نمی‌زنم مرور نمیکنم همش نمیگم تکرار نمیکنم ولی پسرم بعد ۷ سال وارد زندگیم شد و شد یه معجزه شد هدیه از طرف خدا اونایی که تجربه دیر مادرشدن رو پشت سر گذاشتن و یه مدتی دیر بچه دارشدن به مشکل خوردن کاملا متوجه میشن چشم انتظاری چه قدر سخته بخصوص وقتی دکترا هر دکتر ومراکز نازایی بری بگن باید کاشت انجام بدی حتی ساده ترین روش باروری که آی یو آی هست هم نمیشه ولی وقتی تو از اون روش آسونه شروع می‌کنی تا حالا چندبار انجام بدی اکه نشد دیگه میری سراغ کاشت وچیزهای پیشرفته وسخت تره وقتی اولین آی یو آی انجام دادم ومنفی شد در مراحل دومین بار آی یو آی بودم که خدا یدفعه معجزه کرد و خودم باردارشدم واصلا نزاشت کار به دومین بار کشیده بشه بخاطر همین میگم پسرم بعد ۷ سال شد مهم ترین قشنگترین اتفاق زندگیم نور چشمم چراغ خونم ولی وقتی از وقتی بدنیا اومد از همون شب بدنیا اومدنش یه سری اتفاقاتی کم کم شروع شد اون نشدن ها نرسیدن به آرزوهای کوچیک میشه حسرت 💔،
بله از عشق مادرشدن من وحسرت هایی که تا آخر عمر فراموشم نمیشه میگم ، حسرت عکاسی من و پسر کوچولوم تو اتاق بیمارستان که همون شب بستری کردن نشد یه عکس بگیریم و چندتا عکس تکی از پسرم وخالم گرفت ، از تنها مرخص شدن و تنهایی خونه اومدنم که وقتی وارد خونه شدم کل خونه دور سرم چرخید از استراحت نکردنام نگرانی هام تنهاییام بدون تو سر کردن اون چندروز که مرخص بشی 😓😓😓😓😓💔
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
ادامه حرفای قبلی کلا از لحاظ روحی هم خوب نبودم دل آشوبه استرس ترس همش دلم آروم نداشت انگار دلم میدونست قراره این بچه مریض بدنیا بیاد حال خوبی نداشتم هم جسمی هم روحی چند وقت پیش با دختر خالم حرف میزدم میگفت مادرا همیشه حس میکنن حال بچه هاشون رو تو حس میکردی که یه اتفاقی میخواد بیوفته دیدین وقتی یه چیزی برای بچتون پیش میاد یدفعه یه دل آشوبه ای میاد سراغتون استرس ونکران میشید انگار مادرا یه حس ششم دارن که وقتی مثلا بچه هاشون ناراحتی داشته باشن به اونا الهام میشه منم تو بارداریم این حالت هارو داشتم انگار بهم الهام شده بود نگرانی درپیش دارم بگذریم ولی من از اول خیلی آدم کم توقعی بودم تو زندگی موقع هایی که بچه دار نمی‌شدم همیشه با خدا رازونیاز میکردم سر نماز میگفتم خدایا اکه صلاح من یدونه بچه باشه سالم بده با زور نمیخوام ازت هیچی رو ولی حیف صد حیف که نشد همون آرزوهای کوچیکی که داشتم همونام نابود شد لعنت به بیماری های عجیب که برای بعضیاشون درمان پیدا نکردن واقعا سلامتی بزرگترین نعمت وهدیه برای آدماس که همین نشستن که همین گردن گرفتن دیدن دستاتو سمت صورتت بردن یه زندگی معمولی چه قدر مهمه که بخاطر بیماری بچه من از همه اینا محروم شد همه اینا مهمه تو زندگی ولی چون سالمیم نمی‌بینیم قدرش رو نمی‌دونیم وقتی یه اتفاقی میوفته تازه قدر میدونیم کاش درمان هر مریضی رو پیدا میکردن دارم دق میکنم ولی بخاطر پسرم هرروز نقاب قوی ترین دختر و میزنم و ادامه میدم زندگی رو راضی ام پسرم بتونه چشماش ببینه بخنده بشینه چیز زیادی نخواستم هیچوقت حتی جنسیت بچمم هیچوقت نگفتم پسر بده دختر بده ادامه داره...
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
درد و دل شبونه ؛ عشق مادری ....🤰🤱

خواهرا نمی‌دونم کدوماتون مثل من قبلا به شدت ترسو بودید ولی مطمئناً وقتی مادر شدید این عشق به فرزندتون این ترسا از شما دور کرد مثل من.
بله عشق مادری خیلی حس قشنگ و شیرینه نمی‌دونم حکمت خدا چه قدر قشنگه بعضی وقتا که وقتی باردار میشید و یه فرشته کوچولو تو وجودتون رشد می‌کنه وقتی مخصوصا چند ماه آخر که لگد زدن نی نی هاتونو حس میکنید تکون خوردناش سونوگرافی رفتنی شیطونیاش همه رو می‌بینید حس میکنید چه قدر شیرینه 😍😢😢😢😢😢🥺🥺🥺🥺
منم عشق مادری تو وجودم شعله ور شده بود بعضی وقتا با خودم فکر میکنم منی که اینقدر ترسو بودم از معاینه زنان اسپکلوم عکس رنگی ازهمه اینا وحشت داشتم طوری که کارم به مشاوره کشید و تو چندجلسه کامل درمان شدم در این حد شدت داشتم منی که یه زمان اونجوری بودم پارسال زایمان کردنی اولین بارم بود میرفتم اتاق عمل نمیدونین موقع عمل نفس کم میاوردم انگار سنگ گذاشته بودن روی سینم ولی همه اون سختیاش ترساش استرس هارو به جونم خریدم و آخ نگفتم فقط منتظر بودم بچه مو بیرون بیارن و من صدای قشنگه اش رو بشنوم وقتی صداشو شنیدم وای دنیا مال من بود خیلی عجیب و شیرینه♥️🥺
حتی وقتی شکمم رو فشار میدادن گاهی خودمو کنترل میکردم که جیغ نزنم ولی گاهی هم از درد نمی‌تونستم چیزی نگم دست پرستارو گرفتم که دیگه فشار نده یا وقتی اومدن انژیوکتم یادمه خراب شد اومد دوباره از اول انژیوکت بزنه دردم گرفت ولی آخ نگفتم به پرستار یادمه قشنگ برگشتم گفتم من دردای بیشتر از اینو کشیدم این که چیزی نیست اونم با شوخی با انگشتش زد دستم گفتم آخ با خنده گفت چیشد تو که گفتی درد نداره
خواستم بگم چه قدر این عشق بین مادر و بچه عمیق قشنگه که حاضری درد بکشی ولی بچت آخ نگه ....
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
و حالا من موندم و وجدان درد سرزنش عذاب وجدانی که هرروز میاد سراغم لحظه‌ای از یادم نمیره خدا نگذره از اون دکتر ژنتیک که درست حسابی آزمایش ننوشت ژن های مارو دقیق بررسی نکرده بودن فقط یه آزمایشی گرفتن که چندتا بیماری و بررسی کردن که حالا بچه ما اون چندتابیماری ونمیگیره خلاصه کوتاهی کرد بی مسئولیتی کرد ازش نمی‌گذرم هیچوقت دوم از دکتر اطفال و نوزادان که این دوماه کامل ۱۰ بار من دکتر های مختلف بردم این بچه رو همشون معاینه میکردن ورزش میدادن بدن بچه رو میگفتن سالمه مشکلی نداره فقط داروی کولیک میدادن جالبه واقعا تو ۲ ماهگی اون خانوم به اصطلاح محترم تو مرکز بهداشت اولین نفر بود به شل بودن بچه من شک کرد و زمزمه کرد با خودش ولی به ما هیچی نگفت مگه هرماه بچه هارو چکاب نمیکنن قد وزن دورسر دو مورد تغذیه اینا مگه نمیپرسن بعد چندوقت پیش که بهشون گفتم میگه ما موظف بودیم واکسن رو بزنیم من شک کردم دیدم این بچه فرق داره با بچه های دیگه ولی اصلا شک نکردم که بگم فقط به شل بودن بدنش شک کردم خیلی ناراحت شدم حالا گذشته ها گذشته فکرشو نکن اینقدر راحت به من اینجوری گفت من از هبچکدومشون نمی‌گذرم که اینقدر راحت کوتاهی کردن تشخیص ندادن واسه نمی‌دونم هضم نمیشه این قضیه ها برام نامفهوم مونده چون پای بچم درمیون اومد نمیتونم فکر نکنم کنار نمیام بچه خیلی مهم ترین همه چیز من تو زندگی پسرم شد بعد چندسال خدا بهمون هدیه داد خیلی برام سخته کناراومدنش...
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
خانوما به راهنمایی و تجربه تون نیاز دارم ؛ هرکی بچش دقیقا بیماری ژنتیکی ( میتوکندریاال ) داره یا بوده تو آشناهاتون اینطور بیماری بگید الان در چه وضعیتی هستن من فقط می‌خوام اونایی که دقیقا این بیماری این شرایط و تجربه وپشت سر کذاشتن ببینم آگاه باشم وضعیت اینجور بچه ها چطور میشه آینده شوند چی میشه حقیقت و می‌خوام بدونم از امید و ایشالله خوب میشه گوشام پراز این حرفاس ناامید نیستم فقط می‌خوام بدونم علائمش رو میگم دقیق اونایی که نمیدونن ، گردن نگرفتن چشماش مشکل داشته باشه دنبال نکنه حتی نتونه مادرش رو ببینه فقط با صدا دنبال کنه و برگرده بدن شل از همه لحاظ از رشد و تکامل حرکتی بچه عقب هست نمیشنیه قادر نیست حتی دستاش رو سمت دهنش ببره گاهی دستاش رو تکون میده پسرم ولی کم مثل بچه های یکی دوماهه نهایت ۳ ماهه میمونه ولی بااین تفاوت که بچه هایی که سالمن وهیچ مشکلی ندارن الان تو ۲ ماهگی شون از پسر من خیلی جلوتر هستن الان کار درمانی میبرم ولی فعلا هیچ تغییر وپیشرفتی نکرده تشنج می‌کنه وفقط درحال حاضر می‌خوابه نمیتونه به پهلو برگرده دوماه پیش میخواست یکم به پهلو برگرده تشنج کرد وکلا متوقف شد همیناس علائمش ولی متاسفانه تا الان فقط مشابه همچین مشکلات ودیدم دقیقا مثل پسر خودم و پیدا نکردم که ببینم چطور میشه خوب میشن نمیشن آینده ای دارن مثل بچه های عادی میشن نمیشن همه چیز ومیخوام بدونم
مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱ سالگی
چقدر خوبه میتونم اینجا بیام و درد و دل کنم،🌱
و همینکه یکی از مامانا بهم میگه درکت میکنم، فکر می‌کنم پس تنها من نیستم اینقدر با بچه داری چالش دارم.
اون وقته که سبک میشم و سعی می‌کنم حالم با دخترم خوب تر باشه🥹

دقیقا از هفته گذشته که دخترم مریض شد خیلی بد اخلاق و لجباز شده، از خود صبح که بیدار میشه گریه میکنه و بهانه میگیره!
در صورتی که اصلا اینجور نبود و من همیشه بهش میگفتم "خوش اخلاق مامان"
ولی این روزا...💔 به شدت بهانه گیر شده و الان یه هفته بیشتره بجز شیر هیچی نمیخوره!
و مدام بهم آویزونه، چون سیر نمیشه!!!😭

امروز که با مامانم تلفنی حرف میزدم گفتم از خدا میخوام شیرم خشک بشه و این بچه دیگه ولم کنه! مامانم ناراحت شد و گفت ناشکری نکن، برو خداروشکر کن خدا همچین لذتی رو بهت چشونده.
اون لحظه عصبانی بودم و با ناراحتی گفتم کاش از اول شیر خودم رو نمیدادم‌‌.

ولی الان که خوابه و به صورت مظلومش نگاه میکنم ، دلم براش میسوزه و از خودم بدم میاد...

خدایا منو ببخش این روزا اینقدر بی حوصله و خسته م🥺🥲
مامان نویان مامان نویان ۱۷ ماهگی
پارسال نویان بخاطر سلولیت (عفونت بافت پوست) واکسن دو ماهگی ب.ستری شد.
خیلی حالم بد بود
هنوزم یادآوریش حالم رو بد میکنه...
خیلی چیز پیچیده ای نبود
ولی هر دوست و آشنایی که زنگ میزد می پرسید چی شده ؟
براش کمپرس گرم و سرد گذاشتی ؟
دستمال آلوده نبوده ؟
انگاری چنگ میزدن به قلبم .
این پرسیدن های مدام اذیتم می‌کرد تا جایی که همسرم گفت جواب تلفن شون رو دیگه نده ...
توضیح دادنش برای منی که تا چهارماهگی نویان تو هپروت بودم سخت بود ، اصلا می دونی آدم انتظار یه چیزایی رو نداره درست می افته وسط زندگی...
توضیح دادن یه سری مسائل تو حال ناخوشایند خیلی سخته..
اما تو همه اون روزا یه دوستی دارم که فقط زنگ میزد حال نویان رو می پرسید و دلداری میداد
با گریه میگفتم فاطمه نکنه من خطایی کردم اینجوری شده خندید گفت نه بابا عوارض واکسنه خودتو اذیت نکن چقدر وجودش برام دلگرم کننده بود ، اصلا زنگ میزد لبم باز می‌شد به خنده ...
اگر دوستی بیماره
خودش ، بچه ش یا عزیزش از این دلگرم کننده ها باشیم ....
اخ می چسبه ....