و حالا من موندم و وجدان درد سرزنش عذاب وجدانی که هرروز میاد سراغم لحظه‌ای از یادم نمیره خدا نگذره از اون دکتر ژنتیک که درست حسابی آزمایش ننوشت ژن های مارو دقیق بررسی نکرده بودن فقط یه آزمایشی گرفتن که چندتا بیماری و بررسی کردن که حالا بچه ما اون چندتابیماری ونمیگیره خلاصه کوتاهی کرد بی مسئولیتی کرد ازش نمی‌گذرم هیچوقت دوم از دکتر اطفال و نوزادان که این دوماه کامل ۱۰ بار من دکتر های مختلف بردم این بچه رو همشون معاینه میکردن ورزش میدادن بدن بچه رو میگفتن سالمه مشکلی نداره فقط داروی کولیک میدادن جالبه واقعا تو ۲ ماهگی اون خانوم به اصطلاح محترم تو مرکز بهداشت اولین نفر بود به شل بودن بچه من شک کرد و زمزمه کرد با خودش ولی به ما هیچی نگفت مگه هرماه بچه هارو چکاب نمیکنن قد وزن دورسر دو مورد تغذیه اینا مگه نمیپرسن بعد چندوقت پیش که بهشون گفتم میگه ما موظف بودیم واکسن رو بزنیم من شک کردم دیدم این بچه فرق داره با بچه های دیگه ولی اصلا شک نکردم که بگم فقط به شل بودن بدنش شک کردم خیلی ناراحت شدم حالا گذشته ها گذشته فکرشو نکن اینقدر راحت به من اینجوری گفت من از هبچکدومشون نمی‌گذرم که اینقدر راحت کوتاهی کردن تشخیص ندادن واسه نمی‌دونم هضم نمیشه این قضیه ها برام نامفهوم مونده چون پای بچم درمیون اومد نمیتونم فکر نکنم کنار نمیام بچه خیلی مهم ترین همه چیز من تو زندگی پسرم شد بعد چندسال خدا بهمون هدیه داد خیلی برام سخته کناراومدنش...

۱۲ پاسخ

عزیزم 🥺. تاپیکاتو خوندم خیلی غصه خوردم منم یه مادرم میدونم چقدر سخته جیگر گوشه ات عذاب بکشه ولی باز همه چی دست خداست شاید این بچه در آینده انسان موفقی بشه که حتی اونایی که سالم هستن نتونن رسالت اونو انجام بدن بالاخره همه چیز دست خداست خدا بهت نیرو و توانی بده که این روزها رو پشت سر بذاری❤️

انشاالله امان رضا (ع) بچه رو شفا بده خوشحالی دوباره به خونتون برگردونه .

نمیدونم عزیزم چی بگم خدا بهت صبر وبه پسرت شفا بده😭😭😭

دورش بگردم من🥲انشالله به حق علی اصغر پسرت زودی خوب میشه عزیزم😔
خیلی غصه خوردم بخداا...
خدا هیچ بچه ای رو مریض نکنه،درد وبلای نی نیامون به جون خودمون بیاد فقط🥹🥹

به حق علی ایشالله زود خوب مبشه

خداب دلت صبر بده.امیدوارم همین روزا بیای و بگی بچم شفا گرفته. بیای و از خوشحالی اشک بریزی. بخدا دیشب با دستای دخترم برای پسرت دعاکردم نه با قلب پرگناه خودم. 😔

از خدا میخوام دلتو آروم کنه، و بهت توان بده برای مراقبت از فرشته ی کوچولوت، امیدوارم یه دری از غیب به روتون باز بشه و مشکلات کوچولوتون حل بشه
الهی هیچ پدرو مادری شاهد مریضی بچه ش نباشه🤲🥺

این دکترا اطفال بعضیا شون دور از روت گ و ه عالی شون نمیشه فقد مدرک گرفتن من دخترمو درحال تشنج که کور میدیدش میدونست این بچه تشنج کرده مریضا مطب دکتر دونستن بچه تشنج کرده خود دکتر تشخیص نداد هرچه گفتم بچه تشنج کرده سابقه تشنج داره قبول نکرد نه تو گلوش چیزی گیر کرده یعنی دختر مثل مار به خودش می‌پیچید نفسش بالا نمیومد حالا بهترین دکتره به نظر مردم مطبش اینقد شلوغه

الان شرایطش اصلا فرق نکرده .؟؟؟

میگم متخصص براش شیرمخصوص ننوشته؟؟؟

انشالا زودتر پسرت خوب بشه

آخ عزیزم، بمیرم واسه دلت چی کشیدی😔😔

سوال های مرتبط

مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
ادامه تاپیک قبلیم ؛ دکتر ژنتیک که قبل بچه دارشدنمون رفتیم پیشش هرمشکلی که تو خانواده هامون بود قشنگ توضیح دادیم هر بچه ای که تو خانواده مون بود مشکل داشت چه فوت شده چه زنده هست همه رو گفتیم در جریان گذاشتیم پرونده درست کرد همه رو نوشت از ما آزمایش خون گرفتن جوابش که اومد گفت مشکلی ندارید فقط ۱/۵ درصد خطا داره ولی اونم مشکلی نداره میتونید بچه دار بشید من الان بعد چندسال تازه متوجه شدم که این آزمایشی که از ما گرفتن ۴_۵ تا بیماری رو برداشتن وطبق اونا آزمایش و بررسی کردن که بچه من اونارو نمیگیره درگیر اون چندتا بیماری نمیشه یچیز خلاصه واری گرفتن اونطور که دکتر مغزواعصاب پسرم میگفت الان من تازه متوجه یه سری مسائل ها شدم این شد اولین مقصر که الان بچه ی من اینجوری بیمارشد و من خودم بیشتر از بچم مریض شدم حال روحیم بدشت بد هست و اینجا اومدم با نوشتن خاطراتم داستانم کمی آروم بشم ما چندسال اقدام کردیم و نتیجه نگرفتیم رفتیم بالاخره مرکز ناباروری رویان شاید خیلیاتون بشناسید شاید بعضی هاتون رفته باشید مراحلش رو بدونید اونجا یه جای خیلی مجهز همه چی داره مارو پیش همه دکترا فرستادن تا رسیدیم دکتر ژنتیک آزمایش قبلی مارو نگاه کردن بررسی کردن وگفتن شما دوباره باید آزمایش بدید این آزمایش همچین آزمایش دقیق و کاملی نیست دوباره آزمایش بدید همه چی بررسی بشه چنددرصدی ممکنه مشکلی به وجود بیاد برای بچه تون در آینده هزینش چندسال پیش ۳۰ میلیون بود ادامه دارد.....
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
ادامه یادمه اون اوایل خودمم می‌نشستم گریه میکردم حالم خوب نبود وقتی میدیدم بچم‌ هلاک میشه از گریه کردن اینم اضافه کنم ادامه حرفام من مهرماه بچمو هم مراکز بهداشت هم چندین بار دکتر های اطفال حتی همون بیمارستانی که بدنیا اومد متخصص نوزادان بردم همشون معاینه میکردن میگفتن سالمه مشکلی نداره فقط کولیک داره چندین بار شیر خشک های مختلف عوض کردن بلکه ۱۰ مدل شیر خشک میدادم تا ببینم کدوم بهش میسازه آبان ماه هم باز من چندین بار دکتر های مختلف اطفال دوباره چندبار بیمارستان که بدنیا اومد بردم همشون همون حرفا که سالمه فقط کولیک داره طبیعیه چندماه اول بچه اینجوری میشه درست میشه ۵_۶ ماهه بشه خوب میشه درست میشه بچه همینه همش حرفای تکراری دیگه گوشم پرشده بود ازاین حرفا آبان هم با همه سختی هایی که داشت با گریه های افتضاح پسرم اذیت شدناش گذشت آبان مامانم برد ختنه کرد آبان هم گذشت آذر ماه شد بچم شد دوماهه وقت واکسنش رسید وقتی بردیم واکسن بزنیم اون خانومه یه سری سوال ها پرسید که چشماش دنبال می‌کنه یا نه من گفتم نه اصلا دنبال نمی‌کرد نگران شده بودیم بعد بچه مو بغل کرد برگشت یا خودش زمزمه کرد چرا بدنش شله این بچه دیگه به ما چیزی نگفت تذکری پیگیری هیچی هیچی نگفت ماهم چیزی نپرسیدیم اصلا من نمیدونستم شل یعنی چی، چی میگه این خانومه من متوجه نمی‌شدم واکسن رو زد دوروز بعد واکسن دوباره پسرمو بردم همون بیمارستان پیش دکتر متخصص نوزاد معایینه کرد گفت چیزی نیست طبیعیه چون اصلا تب نکرده بود گفت احتمالا بدنش درد می‌کنه که اینقدر گریه می‌کنه ....ادامه دارد
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
مرداد امسال برام خیلی ماهی شد که با سختی گذشت دیگه اینقدر گریه کردم از بی‌حالی پسرم به باباش گفتم بردار ببریم دکترش ببینیم چرا اینطوری شده آخه اردیبهشت یه دکتر مغز واعصاب دیگه ای بردیم همونی که تو تاپیک های قبلیم گفتم دکتر اطفال معرفی کرده بود و گفت خیلی سریع باید آزمایش ژنتیک بدید اون دکتر مغز واعصاب قرص تشنج پسرم رو قطع کرد و به جاش یه شربت داد دوز شربت بالا بود ۴ سی سی گفته بود بدم ، گفتم شاید بخاطر دارویی که دکتر داده بچه اینجوری بی‌حال شده بردار ببریم پیش دکتر مغز واعصاب قبلی همونی که تشخیص داد بچم مشکل داره و شروع به نوشتن ازماش ها کرد بردیم و بهش گفتم پیش یه مغز و اعصاب دیگه ای بردم داروی شمارو قطع و شربت دادن دکتر کلی ناراحت شد چرا دکترش رو عوض کردید چرا داروی منو قطع کرده پس ببرید پیش خودش من مسئولیت قبول نمیکنم دکتر از ناراحتی یه حرفایی گفت .
گفت این بچه هیچوقت درست نمیشه مغزش آسیب دیده مشکل ژنتیکی داره چون پسرم خیلی لمس وبیحال بود گفت هیچوقت مثل بچه های عادی نمیشه فقط کنترل میکنیم با دارو ، خدا می‌دونه من چه قدر کوه صبر بودم اون حرفارو تحمل کردم دراخر دکتر گفت بازم باید جواب آزمایشش بیاد من قطعی از روی جواب آزمایش جواب بدم و گفت دیگه دکترش رو عوض نکنین دفعه ی بعد دیگه نمی‌بینم ومابا حال بعد اومدیم بیرون من گریه اومدم خونه ۳ روز بعد به باباش زنگ زدن جواب ازمایشتون آماده است رفتیم گرفتیم و سریع نوبت اینترنتی گرفتم و فرداش بردم پیش دکتر جواب آزمایش رو .
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
بماند از پارسال آذر ماه 😢
قلب مادر زود خوب شو من هرروز دارم آب میشم بخاطر تو قوی موندم و میمونم بخاطر تو تحمل میکنم ولی خب گاهی کم میارم هرروز تا گریه نکنم به یاد بچگیات آروم نمیشم همه میدونین وقتی پای بچت بیاد وسط حاضری خودت مریض بشی بچت هیچیش نشه برام دعا کنین بتونم از دکتر ژنتیکش شکایت کنم تا یکم آروم بشم اگه درست حسابی همین آزمایشی که دوماه پیش دکتر مغزواعصابه پسرم از من و باباش گرفت این آزمایش رو اون زمان قبل بچه دارشدن ازمون می‌گرفتن الان بچه ی منم سالم بود غلت میزد چهاردست و پا راه می‌رفت می‌نشست بلند میشد راه می‌رفت نمیدونین من هرروزم شده عذاب وگریه مگه میشه گریه نکرد فکر نکرد هرکسی بگه گریه نکن گذشته ها گذشته قکرنکن اون آدم از سنگه دل نداره که همچین حرفی ومیزنه با من از قوی بودن حرف نزن من یه شبایی وصبح کردم یه روزایی و گذروندم که حتی فکرشم واسه یه عده ای وحشت آور بود من قوی بودم و هستم فقط برام دعا کنین
خدایا خودت میبینی چی کشیدم و میکشم هیچ مادری و دلسوخته نکن هیچ بچه ای رو جلو مادرش عذاب نده همه بچه های مریض رو شفا بده گناه دارن بچه ها اونا فرشته های معصوم تو هستن اونا گناهی ندارن 🙏😭😢😢😢😢😢😢😢😓😓😓😓😓😓😓😓😓💔❤️‍🩹
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
وقتی پارسال ۹ آذر واکسن ۲ ماهگی پسرمو زدن اومدیم خونه اینقدر بی تابی میکرد که میخواستم قلبمو از جاش بکنم قبل واکسن هم خیلی بچه ای بود که شب و روز گریه میکرد و هردکتری که میبردیم میگفتن کولیک داره اون ۲ ماه به شدت سختی که داشت گذشت ۵ روز بعد از زدن واکسن تشنج کرد بردیم دکتر اطفال گفت احتمالا مشکل قلبی باشه ببرید اکو قلب بگیرن ما اومدیم خونه پسرم جلو چشمم تو بغلم لب هاش کبود میشد سیاه میشد تف حباب میومد از دهنش بیرون صداش درنمیومد دیگه چندین بار بچم حالش اینطوری میشد ۷ بار تو یک روز بهش حمله دست داده بود بااینکه بردم دکتر اطفال همون روز هم بردم ولی جوابی نگرفتم و این نگرانی‌ مارو کشوند به بیمارستان کودکان مفید اون شب انگار من خودم نبودم اینقدر حالم بد بود وهیچی آرومم نمی‌کرد فقط یه مادر می‌فهمه من چی میگم رسیدیم بیمارستان بخش اورژانس نوبتمون که شد همه علایم هایی که از صبح داشت گفتیم وگفتن تشنج کرده و بستری باید بشه وقتی شنیدم این حرفو انکار دنیا دور سرم چرخید خیلی حال بدیه بچه ی دوماهت طفلک ضعیف یه بچه ی کوچولو مثل عروسک ها خوابیده بود جیگرم کباب شد میخواستم قلبمو هزار بار از جاش دربیارم ولی پسرم هیچیش نباشه تو اورژانس بستری کردن پسرموگذاشتم رو تخت تا انژیوکت بزنن برای سرم آخ خدا هیچ مادری نبینه این صحنه به من گفتن بیرون باش از لای در میدیدم اینقدر گریه کرد بچم اینقدر اذیت شد دیگه خدا فقط دید که چی به من گذشت آنژیو کت زدن سرم زدن اکسیژن وصل کردن به دهنش ای خدا نیبینه هیچ مادری الهی هیچکس نبینه این صحنه ها فقط خدا می‌دونه چه جوری من تحمل کردم انگار شده بودم کوه قوی صبور استوار......
مامان دلنیا🐧 مامان دلنیا🐧 ۲ سالگی
به قول مامان دنیز میخوام رو سر در گهواره بنویسم کمکی با فرررنی شروع نمیییشه عزیزمن! اون فرنی خاصییتی ندااااره! کاش بفهمین ما از خودمون در نیاوردیم ما منبع معتبر داریم بهترین پزشک های خارج چه انگلیسی چه آمریکایی چه هر کشوری کلی مطالعه کردن و تلاش کردن تا به اینجا رسیدن بعد تو بیای بگی نه دکتر دختر من که مدرکشو از همین دانشگاه کوچه بغل گرفته میگه با فرنی شروع کنید😅😁 بخدا با فرنی فقط دارین یه سری آرسنیک میریزین تو شکم اون بچه که فقط سیر بشه من به یه مامان اینو گفتم و گفت چیز دیگه نمیخوره خب خواااهر من تا قبل از یکسالگی هدف از تغذیه فقط آشنایی بچه با غذا خوردن و انواع مواد غذایی هست نه پر کردن شکمش پس اون فرنی هیچ فایده ای جز سیر کردن نداره هدف ما هم سیر کردن نیست پس اون فرنی بی خاصیت ترین چیز ممکنه🍚🥄 پیشنهاد من و یه سری متخصص خوب درباره ی شروع غذای کمکی پوره سبزیجات من اولین بار پوره هویج دادم و این پوره سبزیجات تا سه هفته ادامه داره حالا سبزیجات مختلف و هرکدوم نیاز به تست حساسیت داره🥬🥦🥕
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
زمان اینقدر دیر می‌گذشت برام جمعه صبح پسرمو از اورژانس انتقال دادن بخش راستش اول فکر میکردم حالا یک روز دوروز اورژانس بستری بشه تمام میاییم خونه ولی انگار ماجرا ادامه داشت جمعه صبح رفتم بیمارستان دیدم تویه اتاق سه تخته دوتا تختش خالی مامانم و پسرم تو تخت وسط بودن دوباره پرستارا اومدن دکتر اومد بالاسر پسرم اصلا هیچ توضیحی نداد بهمون فقط بچه رو معاینه کردن برای خودشون توضیحات میدادن به همدیگه ورفتن پرستار اومد گفت کف سر بچه رو اینجا تو سرویس بشورید می‌خوابیم نوار مغز بگیریم من موندم خدایا یعنی چی من کجا بشورم خدایا چی داره سرم میاد من اولین بچه هیچ تجربه ای از بچه داری ندارم چه برسه بخواد مریضم باشم انکار زندگی من دنیای عجیب و سرنوشت تلخی به روم باز شده بود اصلا باورم نمیشد همش میگفتم خواب میبینم شاید خدایا اگه اون روزا مامانم نبود من تنها نمی‌تونستم مامانم بچه رو برد سرویس کمک کردم شستیم سرش رو یکی دو ساعت گذشته بود هم تختی جدید اومد از شهرستان اومده بودن آدمای خونگرم ومهربودنی بودن بچه بغلم بود شیر میدادم دیدم هم تختی بغل دستی ما بهم گفت چرا پای بچه کبود شده من ترسیدم دیدم پای پسرم کبود سریع پرستارا رو صدا کردم بچه رو گرفتن گذاشتن رو تخت ماسک اکسیژن وصل کردن دارو هاشو از سرم زدن بهش شلنگ خیلی نازک آوردن از بینی پسرم کردن داخل تخلیه کردن بینی و گلوشو انکار نمی‌دونم خلط داشت من با گریه پشت در اتاق مامان هم تختی بغلیم اومد بهم دلداری دادن اونم شروع کرد گریه کردن خدایا چی داره سرم میاد اون لحظه ها فقط خدا دید چی بهم گذشت جز مامانم هیچکس کنارم نبود ..