بچها اومدم از تجربه زایمانم بگم
من شب قبل اینکه برم زایشگاه هی ازم ترشح میومد ک هی تاپیک میذاشتم ممکنه کیسه آب باشه یانه
ک باعث شد صبح برم مطب دکترم برا معاینه
وختی رفتم معاینم کرد گف۳سانتی برو یکساعت دگ دوباره بیا بستریت کنم من رفتم و ۳ساعت دگ رفتم بیمارستان دوباره معاینم کرد ۶سانت
گف ی نیم ساعتی تو تریاژ قدم بزن و اینا
بعدش آمادم کردن برم اتاق زایمان ک دکترم معاینم کرد گف عالی ۸سانتی منم تعجب گردم آخه بدون ذره ایی درد گف نوک سینه هاتو ماساژ بده دردت بگیره منم همینکار کردم ک دردام کم کم شروع شد و توی نیم ساعت بچه اومد زیاد سخت نبود
ولی برا بخیه زدنم بدنم بی حس نمیشد ۳بار بی حسی زد ولی من همشو فهمیدم با ی سوزن زدن جیغم درمیومد
و اینم بگم من تا ۳۶هفته و ۶روز استراحت بودم و کلا ۳روز بود کارامو آروم آروم میکردم (البته با وجود ی بچه یکساله نمیشه گف استراحت مطلق😅)
الانم دخترم خیلی در تلاش ابجیشو هی دست بزنه🥺😂
۳۷هفته و ۲روز زایمان کردم
اگ سوالی بود در خدمتم

۴۰ پاسخ

من شنیدم اگه بچه دوم با بچه اول زیاد فاصله نداشته باشه زایمان دوم راحت تره

خدارو شکر به سلامت زایمان کردی

مبارکت باشه

تبریک میگم بهت هم بخاطر زایمانت و هم بخاطر اینکه تو واقعا یه دختر قوی هستی
به خودت افتخار کن

خدا حفظشون کنه بچه هاتو

ایول مبارکت باشه گلم

چشمت روشن عزیزم💞🌸مبارک باشه

سلام خوبی چطوری کوچولو چطوره مبارک باشه به سلامتی

مبارکه قشنگم
خداروشکر بسلامتی زایمان کردی

انشالله مبارک باشه

انشاالله خوش قدم خوش روزی باشه مبارکت باشه عزیزم

عزیزممممم مبارکه😍قدم نورسیده مبارک ان شاء الله عاقبت بخیر بشن کوچوهات❤️

چه زود فول شدی چقدر عالی
ان شاء الله زودی حالت روبه راه بشه

عزیزمممم
بسلامتی
مبارک باشه

ایول چ راحت
قدمش پر برکت

عزیزم ترشحت چه جوری بود

کاش منم مثل توباشم 😢

ایجانم
مبارک باشه عزیزم ❤️😍

مبارک باشه عزیزم خداروشکر راحت زایمان کردی

مبارک باشه عزیزم دست راستت رو سر ماها ایشالا هممون یه زایمان راحت داشته باشیم

مبارک عزیزم😍😍

ماشاالله بهت اگه دوست داشتی عکس دوتا بچه‌هاتو بزار و اینکه مواظب باش بزرگه اذیت اش نکنه یوقت،🥹🥹

ای جانم مبارک باشه قدم نو رسیده
چرا استراحت مطلق بودی ؟
منم استراحتم بهم گفت ۳۶ بهت میگم بلندشی من دلم میخواد تا ۳۸ هفته بچه بمونه تو شکم

عکسشو بزار ببینیم این خدا داده رو😍😍

سلام شیاف و آمپول پروژسترونم مصرف کردی؟

قدم نو رسیده مبارک عزیزم

عزیزدلم مبااارکه
خداروشکر زایمانت راحت بوده💕💕

ای جااانم مبارکه عزیزم اگه دوس داشتی عکس شو بزار ببینیم جوجه ذو😍

به سلامتی مبارکه گلم
یعنی ترشحاتت زیاد شده و آبکی بود ؟
و درد دیگه ای نداشتی؟!

چرا استراحت بودی عزیزم؟ منم تا الان بخاطر استراحت نتونستم ورزش کنم میترسم زایمانم سخت باشه

مباااااااااااااارک

کدوم بیمارستان بودید عزیزم ؟؟

ماشالله چقدر خوب
انشالله ما هم راحت زایمان کنیم
راز موفقیتت چی بوده😂

مبارک باشه عزیزم چه تجربه زایمان خوبی ممنونم ازت عزیزم قدم نو رسیده مبارک

بسلامتی عزیزم قدمش پر از خیر وبرکت باشه براتون 🥹❤

مبارک باشه گلم واسه ماهم دعا کن مثل تو زایمان راحتی داشته باشم آخه خیلی میترسم نمیدونم چیکار کنم استرس دارم

راضیه بیا از عشق خاله عکس بدع😍💗

مبارک باشه عزیزم چشموچراغ دلت بشه ایشالا ذوق گل دخترات بزنی،خداروشکر ک راحت زایمان کردی

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم

نی نیت دستگاه نرفت

وای دختر از دیشبه دارم چک میکنم اومدی یا نه
مبارک باشه دولت خواه بالا سرت بود

سوال های مرتبط

مامان فسقل خان👶🫀 مامان فسقل خان👶🫀 ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ²
رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم تقریبا ساعت ده شده بود بی اختیاری ادراری گرفته بودم نمیرسیدم برم دسشویی
ترشح خونی هم داشتم
ساعت یک ناهار اوردن خیلی کم خورد ی هفته ایی میشد هیچی نخورده بودم اصلا انرژی نداشتم
یذره ابمیوه و کیک خوردم
اومدن سرم وصل کردن دکتر گفت بلند شو راه برو بلند شدم هی از اینور اتاق ب اونور اتاق ...
ساعت شده بود نزدیکای دو شایدم دو و نیم نمیدونم
دکتر اومد گفت اماده ایی؟ منم استرس داشتم راستش
گف اومدم کمکت کنم معاینم کرد گف عالی شدی ولی نگفت چند سانتی منم نپرسیدم دیگه تو اون وضع حواسمم نبود
گف موقعشه کیسه ابتو پاره کنم کیسه ابمو پاره کرد و یهو ی اب ب اندازه ی پارچ شایدم بیشتر با فشار ریخت و گرم بود اولش اروم میکرد ولی بعد انقباضا شروع شدن
گف هر موقعه درد خوب گرفتت زور بزن
منم موقعه دردا ک شکمم سفت میشد زور میزدم
حتی بعضی موقعه ها دست خودم نبود فشار میومد بهم زور میزدم
(مثل ی دسشویی بزرگ بود دقیقا همون حسه 😫😂)
من زور میزدم دکتر هم با دستش هی فشار میداد رو به پایین رحممو باز میکرد یهو گفت دارم موهاشو میبینم زور بزن
پرستارو صدا کرد
اومد بالای شکممو فشار میداد نفسم داشت میگرفت
هی فشار میداد تپ تپ
منم زور میزدم
دکتر بی حسی زد و یذره پاره کرد
هی میگفت زور بزن بچه بد جاییه من دیگه انرژی نداشتم پرستار هی فشار میداد
منم کمی زور میزدم تا اینکه بچه رو کشید بیرون ی لحظه گذاشت رو سینم
مامان آیدا💗 مامان آیدا💗 ۱۲ ماهگی
سلااااام منم اومدم با تجربه زایمانم شنبه صبح بود با دلپیچه اسهال و کمردرد از خواب بیدار شدم دردا منظم نبودن رفتم ی سر بیمارستان نوار قلب اینا گرفتن گفتن نوار قلبت ب دلمون نیست معاینه کردن همون ی سانت بودم بعد ب ماماهمراهم گفتم گفت دیگ نمیخاد ورزش و پیاده روی کنی چون درد داری فردا یعنی یکشنبه بیا بستریت میکنم برگشتم خونه کمردردم بیشتر شده بود بعد اب زرد ازم میریخت من فکر کردم ترشحه خلاصه صبح با درد شدید زیر دلم بیدار شدم رفتم بیمارستان قبل معاینه رفتم سرویس دیدم لکه بینی دارم با اب زرد
ب ماما همراهم گفتم گف عیبی نداره چون درد داری بخاطر همونه معاینه کرد گف هنوز ی روز وقت داری میخوای بری خونه فردا دردت گرفت بیا گفتم باشه گفت ک بیا بازم معاینه کنم تا معاینه کرد کیسه ابم ترکید دردام شروع شد ساعت ۷ونیم صبح🥴تا پرونده درست کنن برام و لباس برام بیاره شد ساعت ۸ رفتم شروع کردم ورزش روی توپ نیم ساعت بعد معاینه کرد گف شدی دوسانت انقباضات هم خوبن خلاصه بعدش هی دردام بیشتر و بیشتر میشد ولی من سر همون دوسانت و نیم موندم پیشرفت نکردم نگو سر بچه کج شده بود و دستش زیر سرش بوده اصلا پوزیشن مناسبی نداشته تا ساعت ۹ شب ک دیدن انقباض و دردام بیشتر شده ی پرستار اومد گف چطور تحمل کردی این انقباضا برای موقعیه ک بچه میخواد بیاد بیرون دیگه ماماهمراهم گفت تا ی ساعت دیگ پیشرفت نداشتی میبریم سزارین
ادامه تو کامنتا میگم
مامان نازنین زهرام مامان نازنین زهرام ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
سلام خانما من ۲۴ /۳ با تپش قلبو سرگیجه رفتم بیمارستان
آونجا نوار قلب از بچه‍ گرفتن و ب خودم اکسیژن وصل کردن
بعد چندتا آزمایش ازم گرفتن و قرار شد ی نمؤنه ادرار بیست و چهار ساعته بدم تا شب بعدش ک دوباره همون حالت بهم دست داد سآت دوشب ک دوباره ازم آزمایش گرفتن گفتن ک یچیزیم بالا عه بعد ساعت ۱۰ صبح اینا بردنم بلوک ک نوار قلب جنین و گوش بدن ك دکترم اومد گف یچیت بالاعه ک من نفهمیدم چی هس و گف خارش داری گفتم اره ک بهم ختم بارداری دادن
تا ساعت یک ک براختیار خودم بودم ساعت یک ی معاینه شدم ک رحمم کامل بسته بود
بهم قرص زیر زبونی دادن منم تو همین هین دستمو ب لوله گرفتم و پاهامو باز میکردم کمر خم میکردم میچرخوندم کمرمو یا از تخت میگرفتم ب حالت دستشویی مینشستم و پامیشدم ک ساعت چهار دوباره معاینه شدم گفتن ی سانت باز شده اولش بهم گفتن تا فردا غروبم زایمان نمیکنم ولی بعد ائنکه دیدن باز شده گفتن تا فردا صبحش زایمان حتمیه دوباره ی قرص زیر زبونی دگ ک کم کم انقباضام شروع شد خودمم ورزش میکردم با توپ میپریدم و همون ورزشارو تکرار میکردم تا رحم ۴ سانت بشه مامای همراهم بیاد من همینجوری ک ورزش میکردم اب میؤمد فک میکردم ادرار در حالی ک کیسه اب بود دگ نذاشتم معاینم کنن تا اینکه مامای همراهم اومد
باهام ورزش کرد دگ کامل کیسه ابمو پاره کرد دوبار سون کوچیک زد بهم همش زیر آب گرم میبردم بعد دگ خاس معاینه کنه نذاشتم تا غینکع زیر دوش بودم دیدم پاهام بسته نمیشه دستمو یردم ی چیز گرد حس کردم ب مامای همراهم گفتم گف تو هنو پنج سانتم باز نشده بودی ک چرا فولی😅
مامان امیرابوالفضل مامان امیرابوالفضل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان ۲😬✌️
خلاصه که نامه سز گرفتم برای نهم مرداد البته من گفتم ۱۱مرداد که بیوفته پنج شنبه ولی دکترم گف نمیکشی چون انقباض داری البته من فقط حس فشار داشتم درد نبود ولی مثل اینکه میگن انقباضه اون خلاصه دکترم زنگ زد که دو روز مونده ب عمل برم معاینه بشم گف دهانه ی رحمت بازه فک کنم بکشی تا نهم حالا کی بود؟ششم مرداد منم ترسیدم نمیدونم چرا اومدم خونه این حس فشار زیاد شد دوباره حس فشار تو مقعدم شروع شد چون قطع شده بود ب خاطر شیاف و امپول خلاصه پیام دادم دکترم گف برو بیمارستان ان اس تی دادم که سه تا انقباض نشون داد زنگ زدن دکترم گفت بهم بگن فردا صب برم راستی اینم بگم دکترم دید که حس فشار دارم تاریخمو کرد هشتم امپول ریه هم گف دوباره بزن نگرانی منم واسه این بود ک سونو ۳۶و پنج روز گفته بود بچه ۲۴۴۵ sgaهس و خلاصه نگران بودم شدید
قرار بود هفتم برم پرونده سازی برای هشتم ولی ان اس تی دوباره گرفتن ازم و گفتن که شام بخورم و قرصامو ولی ناشتا باشم اون شب از استرس شامم نخورده بودم اومدیم خونه چهار صبح بود😂با یه پیتزا به دست خوابیدیم و صب رفتیم برای پرونده سازی رفتم بیمارستان ان اس تی ک دادم دوباره انقباض نشون داد همون لحظه دکترم اومد و گف برو اماده شو برا بستری
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۹ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه