🌸تجربه زایمان ۲۸ هفته🌸

من از هفته ۲۲ بارداری بخاطر دیدن یه لک و سرویکس ۲۵ استراحت مطلق شدم
تو زمان استراحت مطلقیم پساری هم گذاشتم یعنی وااقعا رعایت میکردم و مطلق مطلق بودم
تا رسید به روز فاجعه، آزمایش قند .
من صبح خیلی شاد و خرم بلند شدم زنگ زدم همسرم گفت ریحانه من بندرعباسم شاید تا عصر هم نیام
منم گفتم میرم خودم آزمایشگاه. کالسکه پسرم چون توی زیر زمین بود و پله زیاد داشت نیاوردم بچمو بغل گرفتم با اسنپ رفتیم آزمایشگاه و خلاصه آزمایشمو دادم اومدم خونه .
شب که شد من رفتم سرویس و یه لخته خون اندازه دوتا انگشت دیدم
سکته رو زدم سریع رفتیم بیمارستان
اکو قلب گرفت خوب بود
گفت باید معاینه ات کنم بری زایشگاه بستری بشی تا سونو بگیریم
منم خودمو زدم به کوچه علی چپ که پساری دارم اصلا نمیذارم معاینه کنید
با هزار تا استرس برگشتیم خونه
صبحش رفتم سونو دادم گفت که سرویکست از ۲۵ شده ۲۴
میری خونه حتی واسه سرویس هم میگی لگن بگیرن برات
رفتم خونه و استراحت
دوباره دو روز بعدش من در عرض ۵ دقیقه دوتا لخته خون بزرگ دیدم

ادامه کامنتا...

۳۳ پاسخ

🌸قسمت چهار🌸

تا ساعت ۱۱ ۱۲ ظهر من همینجوری ان اس تی بهم وصل بود و مدام ضربان قلب اکسیژن بچمو چک میکردن که اگه افت کرد و هشدار داد سریع ببرن عمل

دکتر میگفت این بچه نیم ساعتم بمونه اون تو نیم ساعته امپولا و داروها کمکش میکنه

از این پوشکای بزرگسال بهم بسته بود واسه خونریزیم هر ساعت پر میشد عوضش میکردن
شد ساعت ۱۲ و خوردی
بچم یه تکون محکم خورد
یهو تمااام صداهای دستگاه بلند شد
زیر اندازمم خیس شد
پرستارا اومدن تختمو عوض کردن تا اتاق عمل و حاضر کردن فک کنم شد ۲
منم دیگه تمام بدنم یخ زده بود حس میکردم مردم رو حالت احتضارم صدای دستگاهم ضربان قلب منه که دیگه قطع شده

رفتیم اتاق عمل دوتا بیحسی زدن
پرده کشیدن دیگه گوشام هیچی نشنید
بچمو اورد از پرده بالا دیدمش بردنش دیگه

شوهرم میگه در عرض نیم ساعت شد رفتنت تو اتاق عمل و برگشتنت
پسرم ضربانش رفته بود به شدت پایین
جفتمم کامل جدا شده بود
در این حد که دکتر گفت برا خونریزی رحمتو سوزوندم تا بند اومد

حکایت زایمان خطرناک من تمام شد
بچمم که حالش الحمدالله خوبه پسر قوی من داره تلاش میکنه زودتر بیاد پیش مامانش 🥲❤️

🌸قسمت سه🌸

منم انگار دنیا رو بهم دادن
زایمان نکردم دو روز تو بیمارستان با کل پرستارا رفیق شدم روحیمو حفظ کردم
تا اینجا دو دوزم بهم آمپول ریه زدن راستی

گذشت تا شب زایمانم یهو یه دل درد بدی گرفتم
دلدرد همان و شروع خونریزی شدیددددد همان
سریع سونو گرفتن یدونه از این پرستار قدیمیا پیش دکتر بود گفت دکتر جفتش دکولمان شده
دکترم گفت وای جفتت داره کنده میشه
بند دلم با این حرف دکتر پاره شد
گفتم دیگه بچت رفت امید نداشته باش
در عرض دو سه ساعت جوری خودمو باختم که منی که خیلییی سخت جونم دوبار از حال رفتم
بهم خون وصل کردن

تو همین حین یدونه آمپول ریه خوردم
معلوم شد که آقا یک هفته تمام بچه طفل معصوم من بهش درست خونرسانی نمیشه
و اگه همون روزای اول میفهمیدن با دارو حل میشد

🌸قسمت دو🌸

دوباره سریع جمع کردیم رفتیم بیمارستان پیامبر قشم
سونو گرفت گفت خونریزی از جفتته خودتو برسون بندر عباس
برگشتیم خونه من دم در تو ماشین موندم شوهرم بدو بدو پتوی پسرم و مدارک و کارت و پول برداشت و اومدیم بندر
تو اورژانس سریع سونو گرفتن ازم گفتن بستری
خود بیمارستان یه دکتر بهم معرفی کرد و رفتم زیر نظرش
گفتن هماتوم داری و چون توی هیچکدوم از سونوهات معلوم نشده و دارو برای رفعش نخوردی الان داره ریزش میکنه
یه روز ونصفی با یه عالمه دارو من خونریزیم کم شد ولی بند نیومد
پرستار گفت دکترت زنگ زده بند نیاد از بخش میبریمت زایشگاه بمونی تا تکلیفت مشخص بشه
بیاد معاینه ات کنه بهت بگه چی میشه
دکترم اومد سونو گرفت گفت خونریزی شدید تو رحمت نمیبینم
ضربان قلب اکسیژن خون بچت نرماله نمیخواد زایمان کنی
ولی سرویکست شده ۱۶ باید بمونی بیمارستان

عزیزم داستان زایمان سختتو خوندم برات آرزوی سلامتی میکنم برا خودت و پسر نازت دعا کردم و صلوات فرستادم انشالله همه چی خوب پیش بره و به سلامتی بغلش کنی.

لایک کن بخونم

🥲😭😭وای چی کشیدی خواهر

خدارو هزار مرتبه شکر
ان شاالله هم خودتون هم پسرتون بسلامتی مرخص بشین🩵

من دخترم رو ۲۹ هفته زایمان کردم و ماشالله الان ۱۱ سالشه😍😍😍😍
خدا گل پسرت رو حفظ کنه برات عزیزم

خدا رو شکر برای سلامتی جفتتون

خداروشکر 🥹 هر لحظه شو با استرس خوندم....

خداروشکر ک سالمید
انشالله به سلامت بغلش بگیری

بگردم چقد درد و سختی کشیدی🥹🩵
خداروشکر که بخیر گذشت و حالتون الان خوبه ان‌شالله زودتر مرخص بشید و یکم اروم بشی عزیزم🥲🫶🏻

الهی بگردم من
چقدر سختی کشیدی🥲
ولی شکر خدا بخیر گذشت
پسرت مث خودت حیلی قویه ماشالله
انشالله این چن هفته هم ب خویی و خوشی بگذره و پسر گلتو بغلت بگیری

وااای چقد سختی کشیدی عزیزم🥲🥲 ان شالله با حال خوب خودت ونی نی ات از بیمارستان مرخص بشین 🌹

بگردم چقدر اذیت شدی عزیزم
خداروشکر بچه ات سالمه

چقدر سختی کشیدی
من دلم برای پسر بزرگت سوخت طفلک دوری از مامان برای اونم سخت بوده🥲
انشالله که دست جفتشون رو بگیری سااالم و سلامت و خوشحال برین خونه 🩵

دورت بگردم ک زود اومدی تجربه نوشتی

خداروشکر از اون موقع ک تاپیکتو خوندم دل تو دلم نبود خداروشکر ک حال دوتاتون خوبه عزیزم واقعا از ته دلم خوشحال شدم برات

عزیزم مبارک باشه❤️
خدا لعنت کنه این دکترایی که هیچی حالیشون نمیشه

انشاالله سالم و سرحال بیاد پیشت‌. چند کیلو بود دنیا اومد؟ دلیل دکولمان چی بود؟

ای جان قشنگم قدم نورسیده مبارک و پر روزی باشه انشالله به سلامتی و حال خوب برگردین خونه

آخی عزیزم🥹
ان شاالله زودتر بغلش بگیری و مرخص بشی عزیزم .

عزیزم انشاالله به زودی زود پسرت میاد پیشت

عزیزم الان تاپیک هات رو دیدم، چه شرایط سختی برات پیش اومده، انشاالله پسرت رو زودتر میبینی و بغلش میکنی و صحیح و سالم با هم میرید خونه❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

ای وای چه بارداری سختی داشتی 🥲🥺خداروشکرکه الان حالتون خوبه ایشالا که خیلی زود میبرینش خونه😍
وزنش چقدر بود؟

با تک‌تکش گریه کردم برات
دوست خوبم مراقب خودت باش

۲۸هفته زایمان کردی؟؟

الهی شکر خودت وبچت سالمید ان شاالله زودتر میاد به سلامتی بغل میگیری پسرتو

انشالله که صحیح و سالم،برگردین خونه❤️

انشاءالله ب زودی بیاد بغلت

وزنش چقده الان

عزیزم امید بخدا باشه ایشالله خودتو پسرت صحیح و سالم از بیمارستان مرخص میشین میرین خونه

خب بقیه اش

سوال های مرتبط

مامان مامان پسرم مامان مامان پسرم ۱۱ ماهگی
سلام مامانا خب بالاخره بیایید که از تجربه زایمان بگم براتون که انشاالله بتونم کمکی کرده باشم
من وقتی متوجه شدم باردار هستم سونو دادم تو ۱۵ هفته طول سرویکسم ۲۳ بود که دکتر گفت باید سرکلاژ کنی و منم دو روز بعدش بستری شدم و سرکلاژ کردم برای سرکلاژ بیهوشی کامل شدم و فرداش هم مرخص شدم و اصلا درد نداشت فقط تا یه هفته ممکنه لک بینی و ترشح قهوه ای داشته باشید
وقتی اومدم خونه کاملا استراحت مطلق بودم حتی غذا خوابیده میخورم و نمازمم خوابیده میخوندم و حموم هر دو سه هفته یه بار می‌رفتم
و در کل فقط خوابیده بودم تا وقتی که به ۲۸ هفته رسیدم که دکتر گفت دیگه میتونی فعالیت خیلی کم شروع کنی ولی قبلش برو یه سونو بده شرایطتت رو ببینم وقتی رفتم سونو گفت که خانم فانلینگ داری و دهانه رحمت ۲ سانتی باز شده بعدش که دکترم دید جواب سونو رو گفت سریع برو بیمارستان امام خمینی بستری بشو که آمپول بتا رو بگیری و تحت نظر باشی من ۱۰ روز اونجا بستری شدم و بعدش مرخص شدم و اومدم خونه و مجدد استراحت مطلق بودم تا آخر بارداری و تو ۳۸ هفته و ۴ روز سزارین کردم و پسرم‌ به دنیا اومد
مامان امیرعلی/حسین‌💙 مامان امیرعلی/حسین‌💙 ۳ سالگی
#تجربه دفع هماتوم...
اول از همه بگم چند روز بعد از مثبت شدن آزمایش لکه بینی و خونریزی داشتم که رفتم دکتر گفت هماتومه و باید استراحت کنی 😶شیاف هم بهم داد منم تقریبا دو هفته استراااحت کااااااامل در حد دستشویی بلند میشدم یعنی خیلی رعایت میکردم.... تا سونو قلب که خوشحال و شاد رفتم به امید اینکه الان میگه جذب شده که متاسفانه گفت هنوز هستش🤕 بعد اون بازم استراحت داشتم ولی نه به شدت قبل به هوای اینکه دیگه لک بینی ندارم زدم بیخیالی🤦🏻‍♀️ که دوشنبه شب بود حس کردم یچیزی ازم اومد که دیدم لخته خونه 🤕 گفتم هماتومه شیاف آخر شب گذاشتم بعد نیم ساعت دوباره دو تیکه نسبتا بزرگ اومد 🤦🏻‍♀️ بعد اونم خونریزی ساعت ۲ رفتم بیمارستان گفتن ما الان سونو نداریم باید بری بیمارستان .... اون بیمارستانم که خدا نکنه هر کی میره دیگه بر نمیگرده تا صبح صبر کردم با اون خونریزی که داشتم با خودم گفتم اینم تموم شد... با کمال نا امیدی صبحش رفتم سونو که دکتر گفت هماتومی که داشتی دفع شده شاید یکی دو روز دیگه بازم خونریزی داشته باشی وضعیت جنین نرمال😍 صدای قلبشو گذاشت منم زدم زیر گریه 😥❤🤦🏻‍♀️ دکتر خودمم گفت که دفع شده اون لخته مال اون بوده...
یه نصیحتی بکنم به مامانای که هماتوم دارن اینه که خیلی رعایت کنید استراحت کافی داشته باشین مثل من نکنین تا مرز سکته رفتم بعدش🤕
مامان سلما مامان سلما ۱ ماهگی
#تجربه _زایمان_طبیعی
پارت یک

سلام دوستان
من اومدم تجربه زایمانم و بزارم فقط یکم طولانیه

اول بگم که تو هفته ۲۸ که بودم جنین تو موقعیت زایمان قرار گرفته بود و دکتر گفت اگه تا یک ماه هم تو شکمت بمونه خیلی خوبه کلی شیاف و آمپول پروژسترون مصرف کردم و شکر خدا خیلی بیشتر از یک ماه موند
دوباره تو ۳۲ هفته برای چک طول سرویکس رفتم بهتر شده بود ولی مایع دور جنین یهو کاهش پیدا کرده بود از ۱۱ شده بود ۷ و دوباره دکتر احتمال زایمان زودرس داد گفت هردو روز باید برم نوار قلب
تو ۳۴ هفته رفتم مایعش بهتر شده بود وزنشم ۲۳۰۰ خوب بود خلاصه همه چی اوکی بود ولی دکترم گفت تا اتمام ۳۷ هفته باید به استراحت ادامه بدی و کار سنگین نکنی منم تا ۳۷ تموم شد شروع کردم پیاده روی
تو ۳۷ هفته و ۴ روز رفتم سونو دکتر گفت وزن بچه پایینه و رشد چشمگیری نداشته باید بری سونو داپلر اگه مشکلی داشته بدنیا بیاریش که خداروشکر مشکل خونرسانی نداشت
خلاصه دکتر گفت بیا معاینه ات کنم برای وضعیت لگنت وقتی معاینه کرد با تعجب گفت درد نداری ؟؟ گفتم نه گفت دهانه رحمت دو سانت باز شده دوباره گفت استراحت کن بچه هرچی بیشتر بمونه بهتره
من اومدم خونه و دیدم یهو افتادم سر خونریزی دوباره رفتم مطب اولش دکتر گفت بعد معاینه لکه بینی طبیعیه
من گفتم درحد پریود خونریزی دارم گفت خب بیا دوباره معاینه ات کنم
دوباره معاینه کرد گفت آره خونریزی داری ربطی هم به معاینه نداره صدای قلب نینی هم گوش داد گفت ضربانش خوبه برو خونه فردا بیا بیمارستان من خودم شیفتم تا نوار قلب بگیریم