۴ پاسخ

خونه مامانم اینا همه گرفتن
زنگ زدن بهم گفتن خواهشا تا اطلاع ثانوی از در اینجا رد نشی تو یکی با این حاملگیت

ما خونه خونوادگی هستیم،جایی نمی‌ریم بخاطر همین چیزا بچه ها و خودمون تازه خوب شدیم

خدا رحم کنه حالا طرف شما شعور داشته ماسک زده من دیشب مهمونی بودم خواهر شوهرم مریض بود بعد بچه رو بغل کرده نمیگه بابا بچه مریض بشه گناه داره تازه چند نفر دیگه هم تو مهمونی مریض بودن خدا به پسرم رحم کنه آدم جایی نره بهتره

نکته ی امشب ،معتادا نمیگیرن 😅

سوال های مرتبط

مامان AFRA ♥️🥰 مامان AFRA ♥️🥰 ۱۴ ماهگی
خانما یه چیزی بگم بدترین بیمارستان بیمارستان اطفال بهرامیه که خدا لعنتشون کنه دخترم صحیح و سالم فقط تب داشت که قبلا سابقه عفونت ادراری داشت بهشون گفتم آزمایش گشت ادرار گرفتن که متاسفانه عفونت ادراری داشت اونم ضعیف و دخترم رو بستری کردن وارد یه اتاق شدیم که تخت سه نفره بود همشون عفونت ادراری بودن یکیشون تلخیص شدن و یه بیمار ویروسی با اسهال استفراغ شدید کنار ما بستری کردن که ما اعتراض کردیم گفتیم خطرناکه نباید اینجا بستری کنین به ما سرایت می کنه گوش نکردن روز بعدش دخترم و همچنین منی که سالم بودم بالا آوردیم دخترم سه بار بالا آورد و ویروس به ما سرایت کرد الان منم حالم بد دخترم که شیرش رو و

خانما یه چیزی بگم بیمارستان کودکان بهرامی بدترین بیمارستانی که تو عمرم دیدم دخترم دو سه روزی بود که فقط باعلاعم تب بردیم بیمارستان چون سابقه عفونت ادراری داشت آزمایش گرفتن که متاسفانه مثبت بود دخترم رو تو یه اتاق سه نفره که همشون عفونت ادراری داشتن بستری کردن و یه تخت تلخیص شد یه بیمار ویروسی که به گفته خودشون اسهال استفراغ شدیدن بودن کنار تخت ما بستری کردن که با همسرم رفتیم اعتراض کردیم که این کارتون درست نیست ممکنه به بچمون سرایت کنه خدا لعنتشون کنه گوش ندادن من و دخترم روز بعد بالا آوردیم که ما هم درگیر ویروس شدیم دخترم امروز سه بار بالااورده منم همینطور یه بیماری دیگه هم به دخترم انتقال دادن توروخدا دخترم رو دعا کنید طفلی خیلی ضعیف شده واینم بگم رسیدگی پرستارا صفره
مامان ریحانه مامان ریحانه ۱۳ ماهگی
دخترکِ من هم یکساله شد😘
میگم‌ یه وقت زشت نباشه من خاطره زایمانمو نگم؟
راستش من خیلی غریبانه رفتم برا زایمان🌱

۲۱ آذر ۱۴۰۲ بود ❣
صبح ساعت ۸ رفتم سونو چکاپ؛ ساعت ۱۱ برگشتم سرکار؛ ساعت ۳رفتم تو نوبت دکترم.... ساعت ۵ حدودا نوبتم شد. 🕔
دکتر سونو رو دید گفت خوبه همه چی برو ی هفته دیگه بیا‌‌... 💃
دم در یهو گفت صبر کن برگرد👀
بیا بخواب رو تخت چک کنمت.... ۳۵ هفته و ۶ روزم بود
زمان چک کردن یه خانم باردار نبود 😞
ولی به دل دکتر افتاد و چک کرد ...

هیچ وقت اون لحظه از جلو چشمام رد نمیشه چشماش گرد شد گفت ۲سانت بازی چطور متوجه نشدی 😁
گفتم یه دردایی داشتم این روزا نمیدونستم درد زایمانه.... 🥺
ضربان قلب دخترمو گرفت پایین بود یه ساعتی اونجا بودم و دلم قرص بود میگه مشکلی نیست برو خونه و مراقبت کن😍
اماااااااااااااا
گفت مستقیم برو بیمارستان و nst بگیر و ....
گفتم نرم خونه یه سر؟ گفت نه اصلا😳

و وای از حالِ من❤️
زنِ بارداری که از زایمان طبیعی وحشت داشت😩
ساکِ بیمارستانی دخترشو نبسته بود🥺
صبح همون روز تخت و کمد دخترم رسیده بود و من حتی ندیده بودم🥺
دلش میخواست ورزش های بارداری و این روزا شروع کنه.... 🥴
#ادامه.کپشن
مامان 👧🏻🧑🏻❤️ مامان 👧🏻🧑🏻❤️ ۱۰ ماهگی