۴ پاسخ

خونه مامانم اینا همه گرفتن
زنگ زدن بهم گفتن خواهشا تا اطلاع ثانوی از در اینجا رد نشی تو یکی با این حاملگیت

ما خونه خونوادگی هستیم،جایی نمی‌ریم بخاطر همین چیزا بچه ها و خودمون تازه خوب شدیم

خدا رحم کنه حالا طرف شما شعور داشته ماسک زده من دیشب مهمونی بودم خواهر شوهرم مریض بود بعد بچه رو بغل کرده نمیگه بابا بچه مریض بشه گناه داره تازه چند نفر دیگه هم تو مهمونی مریض بودن خدا به پسرم رحم کنه آدم جایی نره بهتره

نکته ی امشب ،معتادا نمیگیرن 😅

سوال های مرتبط

مامان 👧🏻🧑🏻❤️ مامان 👧🏻🧑🏻❤️ ۱۳ ماهگی
مامان ریحانه جانم مامان ریحانه جانم ۱۳ ماهگی
364 روز پیش دقیقا همین شب، همین ساعتها بود دلم درد میکرد، گفتم به شماها، بعضیا گفتن بچه سردش شده خودشو جمع میکنه، پهلو هامو گرم نگهداشتم. ترشحات عجیبی ازم میومد که تاحالا ندیده بودم. یکمی ترسیده بودم واقعیتش.. داشتم به این فکر میکردم هنوز ساک بیمارستان نبستم، هنوز لباسای ریحانه رو که شستم از توی پلاستیک بیرون نچیدم که بوی خوب‌ش حفظ بشه... دلو به دریا زدم، رفتم حموم، به دوش سرعتی گرفتم، یکمی پاهامو شیو کردم.. اومدم بیرون.. بازم دردم آروم نشده بود.. مامای بهداشت میگفت برو بیمارستان ان اس تی بده.. رفتم و گفتن ماه درده..
اون شب، من تا خود صبح راه رفتم... به قدرت خدا که فکر میکنم تعجب می‌کنم....99 درصد درد زایمان رو یه زن توی خونه تحمل کرده و اون زن من بودم... فقط با نفس عمیق کشیدن... فقط نفس عمیق
دم دمای صبح بود، پنجمین روز ماه رمضون، سحری برای شوهرم گرم کردم، بیدار شد گفت تو اصلا خوابیدی؟ با نق نق بهش گفتم دریغ از 5 دقیقه... چشمم مدام به ساعت بود که چقد فاصله ی درد ها داشت کمتر میشد و بجاش ترس و استرس من بیشتر..
ادامه در کامنت
مامان دخترم مامان دخترم ۱۲ ماهگی
چند وقتی بود نمیومدم گهواره دیروز نمی دونم چی صد دخترم بیدار بود اومدم سر گوشی ، فقط از خدا ممنونم که اتفاقی برای بچم نیفتاد دیشب دخترم خیلی وحشتناک افتاد زمین اول سرش از پشت خورد توی کوسن مبل و از جلو افتا روی زمین داشتم سکته می کردم دخترم یه دفعه چشماش راست ایستاد یه‌ک فوت کردم صورتش شروع کرد گریه کردن تا چند ساعت گریه کردم خیلی از خودم بدم اومده لعنت به من ، خدایا ممنونم تو شب قدر دخترم چیزیش نشد نذر کردم قرآن رو ختم کنم ، خیلی شب بدی بود به هر جوری بود بیدار نگهش داشتم ولی خب از پشت سر نخورد زمین فکر کنم لحظه ای که از جلو افتاد هم سرش اول نخورد ، خیلی مراقب بچه هاتون باشید من اشتباه کردم بعد اون همه مدت تو بیداریش گوشی دست گرفتم ، واقعا هیچ چیزی از سلامتی بچه واجب تر نیست دیشب هیچی برام مهم نبود حرف ها رفتارها ی دیگران ، حتی به خدا گفتم جون خودمو بگیر ولی بچم چیزیش نشه الانم که دارم می نویسم گریه ام گرفته ، تو رو خدا مراقب بچه هاتون باشین 😭
خدایا ممنونم ازت
مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۵ ماهگی
دانشجو بودن، کار کردن، خانه‌دار بودن یا اینکه تا چه مقطعی درس بخونید، چه مهارت‌هایی داشته باشید یا تصمیم بگیرید برای والدگری‌تون چه راهی رو پیش برید، بیشتر از اینکه به شما، علایقتون، برنامه‌ها و هدفتون ربط داشته باشه، به شرایطتون و عوامل خارجی ربط داره. یعنی شما فقط می‌تونید روی اون قسمت‌هایی که خودتون درموردشون کنترل دارید تمرکز کنید. این حقیقت رو باید بپذیریم و براساس اون زندگی کنیم، وگرنه با کمال‌گرایی، نگاه کردن به نسخه بقیه و درنظر نگرفتن محدودیت‌ها و امکانات خودمون، نه راهی به پیشرفت پیدا می‌کنیم و نه حالمون خوبه، چون هدفی داریم که اصلا از قدم اول نشدنی بوده.
هر کدوم از ما یه سری علایق و استعداد داریم، یه چارچوبی هم برای به فعل درآوردن اونا داریم، چیزی که بقیه به انتخاب خودشون از زندگی‌شون به ما نشون می‌دن، معمولا همیشه تصویری از پیروزی‌ها و دستاوردهاشون بوده، سختی‌ها، شکست‌ها، شب‌هایی که در تنهایی اشک ریختن و فکر کردن دیگه نمی‌تونن ادامه بدن، معمولا پشت پرده و ناگفته می‌مونه.
درسته که دنیا معمولا موانع زیادی جلوی راه آدما می‌ذاره اما چیزی که ممکنه واقعا جلوی ما رو بگیره فقط داشتن یه تصویر غیرواقعی از اوضاعه.