۷ پاسخ

مگ رمانه کامل بنویس ببینیم چیجوری بوده

بقیش هم بگو

خب ....

بقیش کووووو

ماشالله انرژی 🤣💖🧿

بقیه‌اش روهم بگو

واي بقيشو بگو لطفا

سوال های مرتبط

مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۶ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان نــورا♥️ مامان نــورا♥️ ۵ ماهگی
#پارت ۲
ناامید از بیمارستان اومدم بیرون مامانم گفت زهرا بیا پیاده بریم حرم دوستان قمی میدونن از فرقانی تا حرم خیلی راه هست خلاصه از فرقانی پیاده رفتم تا حرم بعدش پیاده رفتم تا صفائیه کلی گشتیم بعدش دوباره پیاده تا ۱۵ خرداد که خونه مامانمه رفتیم حدودا ۵ ساعتی پیاده رفتم شایدم بیشتر بعدش روضه بود خونه مادرشوهرم با مامانم گفتم من میرم همینکه رفتم خونه مادرشوهرم شکمم سفت بود و اصلا شل نمیشد مثل سنگ سفت سفت بود دیگه روضه تموم شد رفتیم خونه فقط شکمم سفت بود و یکم درد تو لگن و تکون های نورا خیلی کم بود شام خوردیم خوابیدم از ساعت ۱۲ تا ۵ صب هرچی شیرینی و شکلات خوردم کلا ۳،۴ تا تکون کوچیک حس کردم شوهرم خیلی نگران بود واسم شربت درست کرد نورا باز دو تا تکون آروم خورد شوهرم گفت بخواب تا ساعت ۷ اگر اصلا تکون نخورد میریم بیمارستان که من خوابم برد ساعت ۸ بیدار شدم به شوهرم گفتم چرا نرفتی سرکار گفت بلند شو صبحونه بخور بریم بیمارستان گفتم چرا گفت به دلم بد اومده خواب هم دیدم نورا به دنیا اومده خلاصه صبحونه خوردم نورا تکون خورد گفتم علی ولش کن نریم خوابیدیم از ساعت ۹ و نیم خوابیدم تا ۱۰ و نیم ۵ بار انقباض خیلی شدید داشتم که از خواب می‌پریدم ولی منظم نبود دیگه شوهرم گفت من میرم حموم آماده میشم توام آماده شو دیگه من همه ظرفارو شستم خونه رو جارو دستی کشیدم لباس خوشگل پوشیدم آرایش کردم همه طلاهامم در آوردم همچنان دردام فاطله خیلی زیاد داشت ولی وقتی می‌گرفت خیلی شدید بود
مامان دایان💙💙💙 مامان دایان💙💙💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱ زایمان من
از چهارشنبه ظهر حرکت کردیم سمت کرمان واسه رفتن پیش دکترم نامه سزارین بگیریم واسه بیمارستان
تویه سونو گرافی کلی حیرون شدیم خسته بودم همسرم ب منشی گفت باردار ک کسی نیس جز خانوم من از شهرستان میاییم اذیته زودتر بفرستش
ولی انگار ن انگار محلی نداد
خلاصه ک ما تا ساعت۹ حیرون بودیم و بعدش تا ک رفتیم خونه و خوابیدم شد ۱ شب از درد لگن ۵‌صبح بیدار شدم دگ نتونستم بخوابم
ساعت های ۱۱ رفتیم بازار شب عقدکنون دختردایی همسرم بود ی شهر دیگه لباس گرفتیم و برگشتیم خونه نهار خوردیم تا حرکت کردیم و رسیدیم و اماده شدیم و رفتیم مراسم اونجام همش رو مبل نشستم و اذیت و خسته بودم زودتر از بقیه هم رفتیم خونه و خوابیدیم ساعت شد ۱ روز جمعه ساعت ۹ رفتیم اتلیه عکس بارداری گرفتیم تا ۲ برگشتیم نهار خوردیم و حرکت کردیم سمت خونه
دگ شب شده بود پاهامم ورم کرده بود سمت راستی زیااااد
ب دکترم گفتم
گفتش ک امپول جلوگیری از زایمان زودرس بزن قرص و شیافتم بذار
ادامه دارد .....