تجربه زایمان
پارت اول
من از۳۷هفته رفتم بیمارستان بادکترم خداحافظی کردم تحت نظر دکترای بیمارستان بودم هفته قبل رفتم سه شنبه گفتن برو هفته دیگه بیایعنی سه روز پیش صبح وقتی میخواستم برم بیمارستان حالم بدبود احساس تهوع داشتم صبحانه روکامل خوردم ساعت هشت ونیم رفتم بیمارستان ساعت نه ونیم دکتر اومد گفتم حالت تهوع دارم خیلی بی حال بودم رنگمم زرد شده بود ۳۸هفته بودم گفت بروبلوک زایمان ان اس تی بده بعدش بگو معاینه کنن خلاصه رفتم ان استی دادم گفتن خوبه معاینه کردن گفتن دوسانتی هفته پیش یک سانت بودم
زنگ زدن دکتر صحبت کردن گفت بستریش کنید راستش خودمم ترسیدم گفتم هفتم کمه تازه شدم ۳۸هفته زوده
یه نامه دادن گفت برید پذیرش کارای بستری روانجام بدید دکتر گفته بود بامسعولیت خودم بستریش کنید
منم ترسیدم گفتم یبار دیگه برم پیشش ببینم چی میگه برگشتم درمانگاه پیشش گفت بازم برگشتی گفتم میترسم برم هفته دیگه بیام گفت چرامیترسی گفتم بچه دستکاه اینا نره گفت بچه کامله بروبخواب خودمم معاینه کنم معاینه کرد گفت دوسانتی سربچه هم خیلی پایینه بری خونه درد هات شروع میشن حالت تهوع هم داری نشانه زایمانه رنگتم پریدس
ادامش پایین مینویسم

۱۱ پاسخ

رفتم‌کارای بستریمو انجام دادم شوهرم دوساعتی طول کشید بیاد رفتم بلوک زایمان امضا اینارو زدم لباس‌تنم کردن همراهم امضا داد تاشوهرم برسه خوابوندنم روتخت شکمم ازاین دستگاه ها وصل کردن همون که واسه ان اس تی هست سرم وصل کردن چندتاسوال پرسیدن فرم روپرکردن بعدش گفتم مامای همراه میخوام گفت هزینش دومیلیونه واقعا حالم بدبود به شوهرم گفتم میخوام مامای همراه بگیرم دوتومن زدکارت دکتره گفتن سه انت بشی مامای همراهت میاد باید یکم پیشرفت داشته باشی خلاصه دیدم تخت بغلیم سه سانت بود اشک میریخت دردهاش شروع شده بود نگاهش میکردم واسش صلوات اینا میفرستادم خودمم ترسیده بودم

پارت چهار
همشون گفتن مبارکت باشه همون لحظه واسه همه مامان های گهواره دعاکردم بعدش خدابه کسایی که ندارن بده شفای مریض ها
لای پام پارچه گذاشتن بردنم روتخت بچه رواوردن شیر دادم مامای همراه تایک ساعت بعد پیشم بود کمک کرد شیردادم ابمیوه وخرما روبازکرد خوردم تادوساعت بودم بعدش بردنم بخش
گفتم بخیه نمیزنید گفت بدون بخیه زایمان کردی
اینم اززایمانم

پارت سه
مامای همراهم اومد شدم سه سانت دردم کم بود دلپیچه های ریز
ساعت بیست دقیقه به یک بستری بودم بادوسانت یک وربع شدم ۳سانت ماما بالاسرم بود یه ابمیوه داد شروع کرد به ورزش دادن روغن ریخت کمرم روچرب کرد ورزش داد دردم یک ونیم شروع شد اولش کم بود هی شدت میگرفت تواوج شدت میگفت ورزش کن میگفتم نمیتونم نفس عمیق بکش فوت کن ساعت دو اینا شدم ۴سانت معاینه میکردن اذیت میشدم
ساعت دوبیست ودقیقه شدم چهارونیم سانت گفت هروقت احساس دسشویی داشتی بگو معاینه کنیم ازدوبیست دقیقه تادو نیم اونقدر دردم زیاد بود جیغ زدم گفتم دسشوییم داره میریزه میترسیدم دسشویی کنم سرپا کنارتختم بودم به ماماگفتم پوشک بده نریزه میگفت نترس بریزه هم جمع میکنیم دیدن جیغ میزنم دستمو گرفتن زیربغل هامو بردنم اتاق زایمان یعنی توفاصله ده دقیقه سریع بازشدم شدم ۱۰سانت جوری که نمیتونستم ازصندلی برم بالا گفتم ریخت ریخت به زور رفتم بالایکی دسش روشکمم بود یکی دوید وسایل جراحی همون تیغ اینارو اورد یکی پامو گرفت بازکرد گفت جمع نکن زور بزن یکیشون هم ازپایین گرفته بودتم باماماهمراه ۷تادکتربالاسرم بودن دوتازورزدم به دنیا اومد

کدوم بیمارستان زایمان کردی عزیزم؟

ب نظرم ماما همراه خیلی کمکت بود..اگه نداشتی هم اینکه حرکاتو انجام نمیدادی بخیه هم میخوردی🌹

میگم بیمارستان دولتی رفتی ک از 37 هفته با دکترت خدافظی کردی؟
چه جوری دقیقا؟ رفتی تحت نظر دکتر بیمارستان

مبارکه عزیزم بنظرت ماما همرا خوبه

آخی عزیزم، مبارک باشه قدم نی نی کوچولو

لطفاً اسم دکتر و بيمارستان رو هم بگید 🙏🙏🙏

خب گلم

خوب بعدش چیشد

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان هاکان خان مامان هاکان خان ۳ ماهگی
مامان فندقک مامان فندقک ۶ ماهگی
21 مرداد رفتم صبحش رفتم بهداشت بعدازظهر ساعت 5 گفتیم پیاده روی کنیم رفتم تا بیمارستان بعد ان اس تی گرفتن گفتم معاینه هم کنن یه سانت باز بودم انقد خوشحال شدم گفتم بدون درد یه سانتم خوبه دیگه بعد نوار قلب گرفتن حرکات بچم بیرون حس میکردما ولی گذاشت روم دستگاه زیاد حس نکردم دکتر تا دید گفت انقباض داری حرکات هم حس نکردی باید بستری شی ختم زایمان منم اصلا امادگیشو نداشتم گفتم نمیخام بستری شم گفت پس رضایت نامه بده یا مسؤلیت خودت برو سونوگرافی بیرون بیا نشون بده مامانم گفت نه حرکت نمیکنه شاید خطرناک باشه خلاصه بستری شدم شب تو زایشگاه خوابیدم هی ان اس تی گرفتن منم مگه خوابم می‌برد
ظهر دکتر گفت انقباض نداره بره بخش دردم نداره
باز اومدم بخش شب ان اس تی گرفت گفت انقباضه معاینه کرد دوسانت باز بودم گفتن پیشرفت کرده ببرین زایشگاه از ساعت 9 شب رفتم تا یکی دو ساعت دکتر اومد باز دید ان اس تی انقباض نشون نداد گفتم بزارین برم بخش دردام شروع که شروع شد بیام حداقل بخش تنها نیستم گوشیم دارم باز فرستادنم بالا فعلا بخشم صبح میخاستن مرخص کنن گفتن یه دونه درد نشون داده تحت نظر باش باز شب هم ان اس تی میزنن اونجا معلوم میشه
دیشب زایشگاه بودم یه عالمه دانشجو اومده بودن ترسیدم 😂برا همین اصرار داشتم برم بخش
ولی فک نکنم مرخصم کنن 39 هفته یه روزم
کمردرد پریودی هم یکم شروع شده انقد پله بالا پایین کردم نیم ساعت فقط پله رفتم الان اومدم یکم نشستم باز برم ورزش کنم
چیکار کنم زودتر دردام شروع شه
خداکنه دیگه سه چهار سانت شده باشم حالا که نگه داشتن
بماند به یادگار 23مرداد 1403
ساعت 17:23
39 هفته و یک روز