وای خسته شدم از این که شوهرم و خونواده شوهرم بهم به عنوان یه بچه دبیرستانی نگاه میکنن مادرشوهرم فک میکنه من هیچی نمیفهمم مدام میخواد بهم یاد بده خستهههه شدم هروقت اومدم خونشون از یه کار من ایراد گرفته یه بار میگه بچه رو نشسته شیر نده یه بار میگخ دراز کشیده شیر نده یه بار میگه راه نبر بغلی میشه یه بار میگه شیشه رو با آب جوش نشور مداااااام ایراد میگیره اعصاب و روانم رو به هم ریخته شوهرمم که هررررر جور دلش میخاد باهام حرف میزنه تا وقتی باهاش خوب باشم باهام خوبه اگه یه ذرررره باب دلش رفتار نکنم هرچی از دهنش در میاد میگه چیزیم بگم من میشم آدم بده!!!!!!! از بس سکوت کردم از بس کوتاه اومدم اینجوری شده خسته شدمممم دیگه نمیکشم فقط بخاطر دخترم دارم ادامه میدم همه امید و انگیزم دخترمه😔

با شوهرم قاطع رفتار کن کوتاه نیا تا بفهمه دنیا دست کیه .... با به بزرگ تر بگو باهاش صحبت کنه .. داری بچه شیر میدی شیر جوش نخوره

منم‌مادر شوهرم همش گلایه میکرد . همش تیکه و از کارام ایراد می‌گرفت بار آخر منم شدم یکی مثل خودش هرچی گفت جواب دادم هر چی گفت تو اینجوری منم گفتم تو هم اینجوری ... یکبار برای همیشه البته شوهرم نبود ... نه اون به شوهرم گفت زنت اینجوری گفته نه من گفتم ...

یبار تو روش بگی من مادرشم بیشتر از تو هم میفهمم و نگرانشم نیازی نیست بهم یاد بدی چیو خودم میدونم چیکار کنم چجوری نگهش دارم اون موقع میفهمه اینقدر ساده نباش مثل من بدترین ضربه رو ما میخوریم سعی کن حرفتو رک بهشون بزنی فردا پس فردا. پیش دخترت هم اینجوری باهات رفتار کنن اونم یاد میگیره باهات اونجوری رفتار میکنه منم تا یجایی سکوت کردم هیچی نگفتم پدرمم تو روم فحش میدادن چیزی نمیگفتم و میریختم تو خودم ولی از این به بعد قشنگ دهنشون و سرویس میکنم والاه بخدا خواهر جلو اونی ک میگوزه نرینی فکر میکنه کـ. ون نداری

عزیزم ی مدت با ی رفتار دور از جون گستاخانه رفتار کن با مادرشوهرت ی جوری رفتار کن انگار حرفاش برات مهم نیس تا بفهمیه مشکل شوهرتم همون مادر شوهرته

عزیزم مادرشوهرا کلا کارشون همینه خیلی میفهممت
ولی سعی کن خونسردیتو حفظ کنی

عزیزم‌می فهممت باید بی تفاوتی پیشه کنی اگر نمیری پیش مشاور و ….