۶ پاسخ

با داری اول بیشتر ذوق دارن چون تجربه ی اوله و حال بد شمام خیلی تاثیر داره. من بارداریم پر خطر بود شوهرم از استرس بهونه گیر شده بود درصورتیکه دو ماه اول خیلی ذوق داشت من شک کرده بودم دوسش نداره ب دنیا اومد از من بیشتر بهش میرسید

کار درستی میکنه برای اینکه دختر حسادت نکنه اونکارهارو نمیکنه ماهم همینیم از ترس دخترم اصلا سمت شکمم نمیاد.فکرهای منفیتو بریز دور.الان اون بیشتر به محبت شما احتیاج داره حتی وقتی دومی بدنیا اومد نباید زیاد برید سمتش

الهی میدونی بازم ذوق دختردارشدنو کرده من شوهرم باز برعکس دومی گفت پسربشه گیسو و گرشا نشد دخترشد جاخورد و تای مدت خوب نبود الان گیسو گندم شدن نفسش اسم بچه هامون مث همه

ولی اطرافیان من میگن بچه دوم طوریه که بدنیا بیاد باباها میفهمنشذو بیشتر میخوانش حتی از اولی هم بیشتر نمیدونم چقدر درست باشه ولی دوستم حتی شرط هم میبنده😅 اونم مثل شما بچه اولشون دختر دومی پسر میگه دومی یچیز دیگس 🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️
ولی خب خودت باهاش ارتباط بگیر و باهاش حرف بزن پسرا بیشتر مامانی هستن و با ماماناشون عشق میکنن😍

پسره عزیزم خودت ارتباطتو نزدیک کن حرف بزن باهاش
بالاخره پدر و دخترش
مادر و پسرش حس ناخودآگاهه
و همسرت به این درک رسیده که اول از همه خودت باید سالم باشی بعد بچه و حقیقت و گفته

شوهر منم عاشق دخترامونه پسرمون هم یه گوشه مظلوم میمونه😂😂🥹🥹

سوال های مرتبط

مامان دخملی😍😍😘 مامان دخملی😍😍😘 هفته سی‌وپنجم بارداری
من امروز ۱۶ بهمن وارد ۳۰ هفته شدم واسه من خیلیییییی زود گذشت یعنی برق و باد گذشت انگار همین دیروز بود که دکتر گفت جواب تست مثبته یادم نمیره که از ذوق گریه ام گرفت انگار شبیه کسی بودم که بااارها جواب تستش منفی میشد و بعداز سالها بهش گفتن مثبته اینجوری بودم خیلی برام خودمم عجیب بود که چرا دارم گریه میکنم و بار ها خدا روشکر کردم

اینو امشب نوشتم که بگم الان اون حس رو ندارم اصلا نمیدونم خوشحال باشم از اومدن نی نیم یا ناراحت نمیدونم واقعیتش یا آشوبی ته دلمه که منو میترسونه ترس از زایمان که خب میدونم طبیعیه چون همه مامانا مخصوصا اونایی که مثل من اولین تجربشونه دارن

ولی ترس من بیشتر بخاطر اینکه نتونم خوب تربیتش کنم یا نمیدونم مادر خوبی باشم براش نمیدونم کلا دلم اشوبه و هر چی که میگذره بدترمیشم درحالیکه من الان باید از این دوران بارداری که هم ویارنداشتم و بی خطر بودم کلا لذت ببرم و همینکه بقیه مخصوصا همسرم هوامو داره خوشحال باشم و این روزا رو خاطره خوب بسازم و همش ذهنم اشوبه گاهی وقتا میشینم الکی گریه میکنم و با خدا حرف میزنم حس میکنم افسرده شدم واقعا نمیدونم چمه

خلاصه که برای من داره خیلی زود میگذره دیگه هفته ۳۰ واسه من انگار سراشیبیه از خدا میخوام هم من و هم شما مامانا بسلامتی و دل خوش زایمان کنید و نی نیتون سالم به دنیا بیاد

راستی من اگه مشکلی پیش نیاد انتخابم طبیعیه با اینکه خیلییییی وحشت دارم ولی خب چون هم بیمارستانم میلاد هس و خب دولتیه هم اینکه کلا میخوام هر طور شده از پسش بربیام اگه اتفاقی نیفته 👩‍🦰