۱۰ پاسخ

وای اصلا نمی‌خوام یاد اونروز بیوفتم 😂 ولی بعد زایمان بچمو دیدم انقد خوشگل و نمک بود باورم نمیشد بچه منه . نمیذاشتم کسی دست بزنه بهش . همه چی از یادم می‌رفت هربار نگاش میکردم

امادگی زایمان

کلاس های امادگی بارداری بری کمک ماما بگیری ازهمه مهمترلگن خوبی داشته باشی توکل کنی بخداخرماروزهای آخرباکاچی روغن زرد بخوری خودتو تقویت کنی راحت ترزایمان میکنی

بهترینه بااینکه زایمان سختی داشتم اما ترجیح میدم با سختی زیاد بچه رو در جا ببینم و بغل کنم تا اینکه بیهوش باشم و بچه رو نتونم قشنگ بغل کنم بهترین حسه

ساعتای ۴ و نیم صبح بود بیدار شده بودم از این پهلو به اون پهلو بشم ، یهو احساس کردم یکم آب یهو قلوپ ریخت بیرون، رفتم دستشویی دیدم اندازه دوتا لیوان اب ریخته ازم شلوارم خیس شده، بی رنگ بود یکم لیز بود
دیگه حاضر شدیم رفتیم بیمارستان ، منو معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی، کیسه ابت هم پاره شده ولی هنوز کامل خالی نشده
دیگه از ساعت ۵ و نیم بستری شدم و بهم سرم وصل کردم و آمپول زدن تا ساعت ۸ درد نداشتم، فقط ورزش میکردم و دستشویی میرفتم
از ساعتای ۸ صبح کم کم درد های پریودی شروع شد تا ساعت ۱۰ همینطوری گذشت
از ساعت ۱۰ درد هام شدید شده بود و نزدیک به هم شده بود، تا اون موقع ۲ تا امپول هم زده بود بهم، برای اینکه دهانه رحمم باز بشه
انقباض‌ هام شروع شده بود و هر ۶ دقیقه دوبار درد داشتم
دیگه کم کم رسید به هر دقیقه درد داشتم، اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانتی
خیلی دردش شدید شده بود هرلحظه ک شکمم منقبض میشد و درد میگرفت احساس میکردم الانه ک ی چیزی بیاد بیرون
دیگه ماما اومد دید دارم خیلی درد میکشم ولی الکی جیغ و‌داد نمیکردم، برای همین اومد گفت بیا کمکت کنم زودتر زایمان کنی
گفت هروقت درد اومد دستاتو بزار پشت رونت رو بگیر زور بزن ، خود ماما هم با انگشت هاش واژنم رو باز میکرد ک ب اون قسمت زور وارد کنم...
چون خیلی درد هام شدید شده بود و تند تند حس میکردم، منم محکم زور میزدم تا زودتر تموم بشه...درکل ۱۵ بار زور زدم این اخریا با زور زدن جیغ هم میزدم دیگه سرش اومد بیرون بدنش رو هم کشیدن بیرون و تمام بالاخره ساعت ۱۴ بدنیا اومد...۷،۸ تا بخیه داخل و ۷، ۸ تا هم بیرون

ولی درکل راضی بودم از زایمان طبیعی

من اصلا راضی نبودم از طبیعی اگه برمیگشتم عقب سزارین میشدم

۳۹ هفته و ۶ روز بودم
پنجشنبه ساعت ۱ شب از درد بیدار شدم رفتم دسشویی. همینطور درد داشتم تا ساعت ۲ونیم که دردام بیشتر شد، دیگه ساعت گرفتم هر ۵ دقیقه یبار درد داشتم واسه اینکه شوهرم بیدار نشه رفتم تو یه اتاق دیگه تا صبح .صبح بهش گفتم سرکار نره پیشم بمونه ،تصمیم داشتم تا اذان ظهر صبر کنم بعد برم بیمارستان، آخه انتظارم از درد زایمان خیلی بیشتر ازینا بود😂 از قبل هم دو سانت دهانه رحمم باز بود .دیگه به اصرار همسرم ساعت ۱۰ رفتیم بیمارستان. اونجا معاینه کردن گفتن فولی ،کامل دهانه رحمم باز بود .سریع بردنم اتاق زایمان یه ساعت بعدش نی‌نیم بدنیا اومد

من ماما گرفته بودم ۴۱هفته بودم همه چی هم نرمال بود با آمپول فشار زایمان کردم دوساعت درد کشیدم کم بود دردم بیشتر کمر درد داشتم بعد پسرم دنیا اومد در کل خوب بود ولی بعدش بخیه هام اذیت میکردن

منم سه تا بچمو طبیعی زایمان کردم زایمان سختی هم نداشتم ولی استرس و ترس دارم🥲

اخییی عزیزم 🤭 خدا حفظش کنه

سوال های مرتبط