دخترم تو خانواده خودم نوه اوله تو خانواده شوهرم نوه چهارم تو هر دوش هیچ ذوقی برای ندارن بهتره بگم اون ذوقی که باید رو ندارن میدونم الان میخواید بگید مهم نیس خودت فلان باش ولی دوست دارم باهاتون درد دل کنم من عروس آخری خانواده شوهرمم کلا سه تا بچه‌ن یه دختر دوتا پسر از همون اول که خبر مرگم اومدم هی بهم گفتن ما سر پسر اولی خیلی ذوق داشتیم الان اون ذوق رو نداریم
مثلا انگار چندتا بچه داشتن نکبتا‌ حتی مادرشوهرم چندبار بهم گفته ما کارایی که برای جاریم کردیم برای تو نکردیم ‌که جاریمم سرتاپاشون رو قهوه‌ای میکنه همیشه
جای اینکه حال خوب تو شب عروسی برام بسازن ری*دن بهش
حالام بچم میخواس به دنیا بیاد هی مادرشوهرم میگف من دیگه بقیه نوه هارو نگهداشتم‌ بچه تورو نگه نمیدارم
اصن ناراحتیمممم خیلییییی زیاده مامانمم یه ذره بچه‌م گریه‌ش زیاد شه مثلا میشم باشه بل کلافگی میگه چقدر گریه میکنه جای اینکه ذوق بچه اول رو داشته باشه
دوست دارم از همه چیز بهش بگم ولی واقعا دیگه حوصله تایپ ندارم
خستم😩😔💔

۱۵ پاسخ

اشکال نداره عزیزم برای من هردو طرف نوه اوله انقد حساسن پدرمو در میارن تا حالا چند بار با مادر شوهرم بحثم شده
برای خودت و بچه ت احترام قائل باش یجوری رفتار کن که نیازی بهشون نداری

دقیقا خانواده شوهر منم دوتا پسر ی دختر من عروس اول بچه هام نوه اول ولی هیچکاری نکردن.. حتی ی کادو ندادن
عزیزم شاید برا جاریتم نکردن حرف اضافه میزنه

من که عروس اولم و دخترم نوه اول پسریشون هست واصلا ذوق ندارن چی بگم
واقعا حالم ازشون بهم میخوره دیگ سر بچم نمیبخشم این بی احترامی هارو
ولی خدارشکر خانواده خودم خیلی ذوق دارن چون ۱۸ ساله بچه کوچیک نداشتیم خونمون

درکل از خانواده شوهر نباید انتظار داشت دورازجون عین گاون بی احساس وبدرد نخورن
من حتی سیسمونی هم آوردم دعوت نکردم برن گمشن

حق داری آدم ناراحت میشه ولی تو نشون بده بچه تو دوست داری تو جمعشون قربون صدقه اش برو اینجوری به خودشون اجازه نمیدن با بچت بد رفتار کنن

عزیز غصه ندار که دختر منم از طرف خانواده خودم نوه اوله که بابامینا خیلی میخواندش پیششون نمیر از طرف خانواده شوهرم نوه دوم وقتی نوه دختریش اینجا باشه زیاد به دختر من محل نمیزارن کلا انگار ذوق زیادی براش ندارن ولی من دیگه عادت کردم کاش شانس پیش خدا داشت باشن

والا منم همینطورن، دلم ادم پره ولی چی بگیم این ور صورتم بزنم سیاه انورم بزنم سیاه

مهم خودتی عزیز دلم
من واقعا مهم خودمم که بچمو دوس داشته باشم ن بقیه

درکت میکنم منم مثل شما عروس آخری هستم پسر اول منم نوه چهارم بود با وجود اینکه من شاغلم حتی تو این پنج سال یک روز بچه من رو نگه نداشته تا من برم سرکار همش مامانم نگه داشته.از خانواده شوهر اصلا توقع نداشته باش. فدای سر بچه ات

منم شرایطم مثل شماست عزیزم مامانم ذوق خودم عروسیم زندگیم نداره چ برسه بچم ...خونواده شوهرم بسیار آدمای بی احساس و بیشعوری هستن بااینکه اولین نوه و تنهانوه شونه انگار نه انگار
بیخیال منم دلم شکست س ولی راهی ندارم چیکارکنم

عزیزم قرار نیست همه بچه ی مارو دوست داشته باشن که این توقع زیادیه که توقع داشته باشیم همه بچه ما دوست داشته باشن بعدم اتفاقا اینجوری بهتره وقتی بچتو دوست داشته باشن توقع دارن همش پیش خودشون باشه واختیار رو از مادر می گیرن من پسر اولمو خیلی دوست داشتن وبگم من فقط براش حکم یه دایه داشتم فقط شیرش میدادم وپوشکشو عوض می کردم دیگه همش دست اونا بود والان می گم اشتباه کردم چون واقعا داشتن روی بچم اثر بد می ذاشتن خیلی بده بچت اونارو بیشتر از مادرش دوست داشته باشه بچتو پیش خودت نگه دار با تربیت خودت

لطفا فقط خودتو پدرش دوسش داشته باشین
بچه فقط محبت پدر مادرشو میخواد
به محبت بقیه نیاز نداره

خودتو ناراحت نکن گلم همجا مشکل هس الان من عروس اولم دخترم نوه دومه یه پسر بزرگم دارم ولی خدایی دخترم داره دوماه میشه نیومدن یه سر بزنن خونشون دوکوچه فرق داره باهام

والا برا منم عروسیمو خراب کردن ولی الان بچمو دوس دارن در صورتی ک تو ۹ ماه ی تبریک خشک و خالیم نگفته بودن بهم. بماند ک شوهرم خرج خونه پدرشوهرمم میده برا همین فک میکنم بچشم خیلی دوس دارن 😐

انشالله همیشه حال خودت خوب باشه خودت برسی به بچت چیکار میشه کرد شوهر منم بچه آخره خانوادش ن برامون عروسی گرفتن ن ب نوه کادو دادن

درکت میکنم من الان بچم نوه اوله دو طرف اوله
همه عاشقشن ذوقشو دارن
خیلی حس خوبیه که میفهمی میمیرن واسش
واقعا سخته شرایطط من دوستم شرابط شمارو داره خیلی گریه میکنه دل شکستس

سوال های مرتبط

مامان امير مهدي مامان امير مهدي ۲ ماهگی
خانوما درد دل كنم براتون

شمام شوهراتون براي شما و خانواده تون احترام قائل نیستن😔😔

پدر من چون عموي شوهرمه خيلي باهاش خوبه هميشه سعي ميكنه بهش كمك كنه چه از نظرمالي چه از نظر هاي ديگه ولي شوهر من هيچ احترامي براش قائل نيس همش فكر ميكنه بابام اگه يه كاري ميكنه بخاطر يه چيز ديگه س يه قصد پنهان داره پشت سرش جلوي من بد ميگه بهم ميگه بابات آدم نجسي هست بهم ميگه تو به بابات كشيدي شبيه اوني
تا يه ذره ميام حرف بزنم باهاش ميگه تو دوباره شبيه سگ اومدي ميخاي چي بگي
همين الان باهاش دعوا كردم سر اين حرفاش ولي اصلا فايده اي نداره
از طرفي اگه به بابام بگم اينارو میدونم رابطه م با خانواده م قطع ميشه براي هميشه منم كه غير از اونا كسي رو ندارم

شوهرمم از طرفي انقدر پسر دوسته كه حتي حاضره دودول پسر مو بوس كنه
از طرفي بچه م انقدر قیافه ش شبيه شوهرمه انگار كپي شدن حتي داره حالم از بچه م بهم ميخوره در حاليكه وقتي به دنيا اومد طاقت يه لحظه گريه شو نداشتم ولي الان حتي به نظرم زشت شده و نفرت انگيز هر روز با هر دعوا مون بيشتر متنفر ميشم از بچه م همش احساس ميكنم وقتي قیافه ش به باباش بره اخلاقاي گندشم به اون ميره پس چرا براش زحمت بكشم آخرش اينم بشه لنگه ي باباش باهام شبيه باباش رفتار كنه
به نظر شمام آخرش بچه م شبيه باباش ميشه يه زن ديگه مثل منو بدبخت ميكنه و من بیچاره توسط پسرم تحقير ميشم اين فكرا منو دیوانه م ميكنه ديگه حتي گريه هاي بچه م برام مهم نيس ولي بعدش وجدانم ميگه خدا قهرش مياد اينجوري نباشم دارم دیوانه ميشم
مامان گل پسرام🤍💛 مامان گل پسرام🤍💛 ۵ ماهگی
یه چی می‌خوام بگم لطفا مامانای دختر دار ناراحت نشن😇من خودمم دختر بودم و عاشق دخترم اما همیشه دلم میخواست مامان پسر باشم چونکه پسرا مامانی هستن و از طرفی دلم میخواست خودم تنها دختر تو قلب شوهرم باشم اینقدر که حسودم☺️
حالا که پسرکم بزرگتر شده کارایی می‌کنه و حرفایی میزنه که ذوق مرگ میشم قلبم اکلیلی میشه چشمام 😍 اینجوری میشه....
امروز رفته بودیم طلا فروشی بعد پسرم بهم انگشترا رو نشون داد گفت مامان غذا بخورم بزرگ شم برات از اینا بخرم🤗
وای که من مردم براش🥺
به شوهرم میگم اگه دختر داشتیم دیگه نمیتونستی اینجوری واسه من طلا بخری همش باید واسه اون می‌خریدی یا وقتی برام گل میخری اگه دختر بود اونم میخواست ولی پسرمون کلی ذوق می‌کنه با باباش به من گل میده‌...
در کل که درسته هنوز یه سریا تو چشمام زل میزنن میگن عیب نداره ایشالله بعدی دختر میشه🤦
اما می‌خوام بگم من میمیرم واسه این دوتا پسر🥲
البته یکی دیگه از دلایلی که دوس نداشتم دختر دار بشم این بود که دلم آتیش میگرفت اگه یه روزی دلش میشکست،اگه اذیتش میکردن،اگه دست روش بلند میشد،اگه از خانواده همسرش حرص میخورد اگه اگه اگه.....
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿 تجربه زایمان سزارین
پارت چهارم
دکتر دوباره اومد گفتم تورو خدا خانم دکتر هرچی بخوای بهت میدم فقط منو ببر سزارین 🥺
دکتر خندید و گفت خانم اینطور که نیست هرچی دلش خواست ببرمش سزارین باید یه دلیل داشته باشه 😶
منم میگفتم خب ضربان قلبش اومده پایین حالا هی میخواست بگه نه اون که نرماله طبیعیه
یه چیزی که یادم رفت این بود من گلاب به روتون هم روز زایمان هم روز قبلش هر چیزی رو که می‌خوردم استفراغ میکردم حالت نمی‌دونم چرا ؟!
ساعت۲دقیق یادم نیست چون درد داشتم که یه ماما اومد تو اتاق و گفت یه خبر خوب بهت بدم قراره بری واسه سزارین 😍
اون لحظه احساس کردم اون ماما یه فرشته بود که این خبر رو بهم گفت اصلا یه جوری خوشحال شدم فک کنم تو زندگیم هیچ وقت اینجوری خوشحال نشدم😅
از خوشحالی همون لحظه به ماما گفت خدارو شکر به خدا سال دیگه هم میام پیشتون ماما با تعجب بهم نگاه کرد و خندید و گفت دختر تو خیلی رو داری نگاه‌ کن الان داری جون میدی منم گفتم بخدا چون قراره از این به بعد سزارین بشم سال دیگه هم میام 😂
از اون روز تا حالا مامانم بهم میگه واسه سال دیگه هم باید واسه‌م نوه بیاری قول دادی 😑😂هی دارم بهش میگم اون موقع شک بهم وارد شد واسه همین گفتم میگه من کاری به اینا ندارم 😂😂
خلاصه رفتم واسه سزارین اورژانسی 💃💃