۶ پاسخ

و منی که با دوتا سرم فشار باز نشدم رفتم سزارین بدون هیچ دردی

دقیقا برعکس من
جزوه که مینوشتم کلی ترسم میگرفت حتی جلسه آخر که مارو بردن زایشگاه رو نشونمون دادن دیگه واویلا خیلی ترسیدم و دائم ورزش میکردم اما الحمدلله زایمانم خوب بود و با ۵سانت رفتم بیمارستان

با آبادی کلاس داشتی؟؟؟
منم دفتر جزوه زایمانمو دارم.
بعد تبدیل شد به دفتر ممنوعات غذایی کولیک
بعد الان رفلاکس 😑😑

کلاس فاطمه آبادی میرفتی؟😁

منم مث خودت زایمان کردم .‌کیسه اب پاره شد . ۶ ساعت بعدشم هیچ دردی نداشتم . امپول زدن و پدرجد خود را دیدیم

😂😂چقد منی

سوال های مرتبط

مامان آدرین 👩‍👧 مامان آدرین 👩‍👧 ۱۷ ماهگی
دلم خواست خاطره زایمانم تعریف کنم 😁
تصمیم گرفتم برای زایمان طبیعی و بیمارستان میلاد
بارداری خوبی داشتم خداروشکر و بد ویار نبودم
۳۶ هفته و ۵ روز لکه بینی دیدم ساعت ۵ صبح
رفتیم بیمارستان و گفتن دو سانت بازی برو برای زایمان
رفتم زایشگاه بدون درد و تو اتاق سه نفر بودیم
تقریبا از ده صبح تا ۴ بعدازظهر همینجوری بیکار به درد و جیغ بقیه نگاه میکنم بعضیا سر یکساعت بعضیا سه چهار ساعت درد میکشیدن
یه دختر تقریبا ۱۲ ساعتی اونجا بود ۵ سانت باز شده بود و هنوز زایمان نکرده بود
منو دیدن درد ندارم محض احتیاط بردن بخش یه شب بمونم
بعدم ترخیص 😁دیگه اطرافیان گفتن تو رفتی زایشگاه عمرا دیگه طبیعی بیاری از استرس ولی واقعا استرس نداشتم چون دیدم بدنا باهم فرق میکنن
نقریبا تو ۳۷ هفته شروع کردم پیاده روی و پله و رابطه بدون جلوگیری
۳۸ هفته و ۵ روز روز تاسوعا احساس کردم پسرم تکوناش کمه ساعت ۴ بعدازظهر رفتیم بیمارستان میلاد معاینه کرد ۲.۵ ساعت باز بودم بعدم تا بستری بشم شد ساعت ۷ از شانس خوبم یه اتاق یه نفره بهم افتاد من بودم و پرستار چون راجب زایمان تحقیق کرده بودم با پرستار همکاری کردم کارایی ک میگفت انجام میدادم بخوام از دردش بگم جوری ک انگار سنگ بزرگ و سنکین میزارن رو شکمت و نفست بالا نمیاد بعدم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنن ک بنظرم دردش کم کرد ساعت ۰۰:۴۰ دقیقه زایمان کردم 😍🥰 آخی چه زود گذشت
مامان آیهان💙🫀 مامان آیهان💙🫀 ۱۷ ماهگی
یادش بخیر 🥲😍
پارسال از صبح زود تا عصر این دکتر و اون دکتر میکردم و میرفتم بلوک زایمان دقیق ۳۸ هفته بودم 🤭🤰( به خاطر خارش شدیدی که یه هفته بود گرفتارش شده بودم)
نوار قلب اینا گرفتن و گفتن این خارش هیچ درمانی نداره به جز زایمان حتما باید زایمان کنی چون هم برای خودت هم برای جنین خطره...
برگشتم خونه زیاد جدی نگرفتم حرفاشونو از شدت خستگی منو شوهرم خوابمون برد تا ۸ شب😅😂
گوشیمون زنگ خورد بیدار شدیم از خانه بهداشت زنگ زدن گفتن بلوک زایمان گفته بیتا چرا برنگشته برای زایمان ما گفتیم بره وسایل بیاره برگرده...
این دفعه جدی استرس گرفتم و کمی ترس داشتم.
خونمون کامیارانه رفتم بلوک زایمان گفت باید حتما زایمان کنی گفتم خب من میخوام برم کرمانشاه گفت هرجا میری برو فقط زایمان کن...
دیگه برگشتم خونه وسایل هامو جمع کردم و رفتم کرمانشاه رسیدم بیمارستان خصوصی امان حسین
براشون توضیح دادم اونا هم گفتن برو تا معاینه‌ات کنیم معاینه کرد گفت خانوم ۵ سانت رحمت بازه درد اینا نداری🙄😳😳منم گفتم نه والا هیچی (نگو خارش بدن من درد من بوده) بار دوم معاینه کرد کیسه آبم ترکید رفتم اتاق بعدی لباس اینا بهم دادن آمپول فشار بهم زدن ۱۱ دردام شروع شدن یواش یواش🤕🤕
اینم بگم اصلا برام سخت نبود دردش قابل تحمل بود هرچی هم میگفتن گوش میدادم و انجام می‌دادم 😍نزدیک ۱۲ و ۲۰ دیقه شد فول شدم رفتم اتاق زایمان و بخیه ۱۲ و نیم آیهان پسرم نازم به دنیا اومد 😍😍🥺🥺🥺از ذوق داشتم میمردم ولی خدایی خیلی زایمانم راحت بود😍
یادش بخیر خاطره دلنشینی بود الان ساعت ۱۲ و نیم شب آیهان خوشگل من ۱ ساله میشه فداش بشم 😍😍😍🥰🥰🥰🥰
خداروشکر بابت وجودت نفس مامان 😘😘😘