۹ پاسخ

ایلماه خیلی قشنگتره .. یعنی ماهه ایل ..عزیزم لرستانی هستید؟

ایلماه خیلی قشنگه

خیل اسمش قشنگه عزیزم بازم باش بحرفم شاید راضی شد

ایلماه خیلی قشنگ تره ک

ایلماه خیلی نازه که ، جدیدترم هست ، مطمعن باش دخترت بزرگ شد عاشق اسمش میشه

خیلی قشنگه معنیش😍😍😍😍

هاي بسیار زیبا و ستودنی دخترانه به شمار می رود. این نام ناب و جذاب ریشه اصیل و با اصالت ترکی، فارسی دارد و از نظر لغوی به معنای دختر زیباروی قبیله یا طایفه و یا ماه روی ایل و طایفه آورده شده است

ایلماه اسم قشنگیه
و اینکه خیلی تکراری نیس کم تکراره
منم اسم دریا رو دوست داشتم اینقد خونوادم ایراد گذاشتن روش ک یه اسم دیگه انتخاب کردم

قشنگه که 🥰😍

سوال های مرتبط

مامان تیامیس🤍 مامان تیامیس🤍 ۱ ماهگی
رفتم نیمه شعبان پرستاره اومد جلو در گفتش چیه؟؟؟گفتم کیسه ابم پاره شده گفتش دکترت کیه؟؟گفتم مسافرم
گفت پس نمیشه گفتم تو کوچه زایمان کنم؟ بیمارستانتون دکتر نداره؟؟ با یه حالت وحشیانه ای گفتش حالا بیا تو ب شوهرم گفت تو بمون
گفتم شوهرمم بیاد گفت نمیشه..گفت بخواب معاینت کنم گفتم الان کردن گفتن ۱ سانتم
گفت اینجا دیگه قانونای منه وقتی میگم بخواب برو بخواب😑
اقا اومد با یکی معاینه کرد یهو گفت اوه این زایمانش سخته اصلا از چیزش خوشم نیومد
گفتم از چیزم؟؟؟ گفتش از دهانه واژنت اصلا خوشم نیود سفت ضخیم پرینه ت ضخیم استخونیه..هی میگفتن نمیدونم چی چیت رو به بالاست و لگنت تنگه یه همچین حرفایی …منم هول شدم گفتم خب پس سزارینم کنید.زنگ زد یه ماما اومد شروع کرد نصیحت که ساری چیکار میکنی با این شکمت هوووف منم حوصله نداشتم دیگ هی تک تک توضیح بدم اون وسطه
بعد حالا ماماعه معاینه کرد..هر کی رسید دستشو کرد تو ما…بعد معاینه کرد گفتش نه بابا نمیخواد سزارین از اون دختره اون روزی که دیگ بدتر نیستش …من هنگ بودم چقدر اینا بیخیالن گفتم من میرم بیمارستان قبلی😐پا شدم رفتم قبلی من ساده ی اسکل به شوهرم گفتم رفتارا اونا بهتر بود شاید اگر تشخیص دادن مناسب طبیعی نیستم عملم کنن…برگشتم اونا گفت نه دیگ چون رفتی نمیشه برگردی گفتم یعنی چی😐
ادامه..
مامان Matin مامان Matin ۸ ماهگی
مامانا شما جا من بودید چیکار میکردید
من قبل زایمان به مادرم گفتم بیا پیشم ده روز آمد ولی همش قر میزد کمرم و همش خوابش میمد بیشتر کارا بچمو خودم کردم در حد سه ساعت می‌گرفت من بخوابم بعد که رفت
بچه من سینمو نگرفت مدام گریه میکرد شیرم کم بود
دیشب شوهرم ی جارو پیدا کرد رفتیم مشاور شیردهی زنگ زدم گفتم مامان گفتن ی همراه بیار میای باهام گفته دو سه روز طول می‌کشه یکی باید کنارش باشه تو خونه تا راه بیفته بچه
گفت بزار از بابات بپرسم دو سه رووووز؟ گفتم آره جای بدی که نمیخایم بریم برای بچس گفت ماشینم خرابه گفتم من میام دنبالت گفت بزار بپرسم
ناگفته نمونه مادر من همه جا می‌ره اجازه ام نمیگیره از بابام
همراه برای این میخواستم ی سرنگ دستش بگیره که من بچه رو میزارم زیر سینم سریع این چیزه رو بکنه دهن بچه همزمان با من که سینه میکنم دهن بچه تا مک بزنه شیرم بیاد دلم برای بی کسیم سوخت حتی نگفت بیا آب چهلم بچه رو بریزم چه رفتاری داشته باشم باهاشون موندم بخدا
جلو شوهرم خجالت کشیدم
منم همون موقع که گفت بپرسم گفتم ی پرستار میگیرم خداحافظ
مامان آلپای خان مامان آلپای خان ۴ ماهگی
تجربه زایمانم
قسمت هفتم
من از اول بارداریم هیچ دوستی نداشتم خواهر هم ندارم خانواده شوهرم هم اصلا اصلا اهل همدلی نبودن کم هم اذیتم نکردن.
همینکه همسر دوست شوهرم که دکترهستن گفت بیا به شوهرم گفتم ببین اینا کمیسیون منو رد میکنند شنبه منو میبرن طبیعی . اگر نتونستم تازه میبرن سزارین . بریم اونجا کلی هم حرف و فشار عصبی بارم میکنن بیا بریم پیش خانم همکارت
گفت باشه رفتیم زایشگاه شهرمون. همین که رسیدم بهش زنگ زدم کجا بیام گفت بیا تریاژ من میگم تو دختر خاله منی ( خیلی ذوق کردم وقتی اینو گفت چون هیچ حامی عاطفی نداشتم ) رفتم تریاژ گفتم من دختر خاله فلانی ام گفتن خانم دکتر منتظره و فلان فهمیدم. دانشجو تخصص زنان هست . رفتم تا منو دید و سونو رو دید گفت تو نباید طبیعی زایمان کنی چقدر بی انصاف بوده دکتر اولت‌ گفت حال خودت چطوره و فلان یکم حرف زدیم گفت بهت یک ساعت بعد زنک میزنم کارت دارم گفتم باشه. رفتم پیش همسرم گفتم بریم خونه تا یه ساعت زنگ میزنه خانم دکتر ک اسم کوچکش هم فرشته بود. و واقعا فرشته زندگی من و بچم شد ... به یک ساعت نرسید ساعت حدود ۱۲ظهر بود تماس گرفت گفت نهار خوردی؟ گفتم نه. گفت نخور و ناشتا بمون برو ساکت رو جمع کن و بیا همون تریاژ..... من به لحظه حس کردم کل بدنم یخ زد. گفتم منو می‌خواین سزارین کنید ؟ گفت آره اگر بشه... گفتم باشه رفتیم خونه