۸ پاسخ

هر چند که این روزا فقط وفقطبخاطر تو‌میام گهواره،ولی رفتی مشهد کلا بیخیال گوشی شو ما هم دندون رو جیگر میذاریم تا برگردی😀،ان شاالله حاجت روا بشی،التماس دعا

ادامه. همون ۸۴. من خیلی کم تو اون شرکت درگیر کار کردم چون بعد یه مدت گفتن برین خونه بهتون زنگ میزنیم کار کم بود بیشتر نزدیک عیدها سرشون شلوغ بود. من بیکار نموندم از طریق دوستا اون شرکت باز رفتم یه جا دیگه چند تا خیابان بالاتر. و گفتم نیرو می‌خوایذ گفت آره گفت میتونی از فزدا بیای و مشغول بشی فرم دادن پر کردم و قرار شد از فردا برم سرکار. جدید کار جدید. تولیدی پوشاک بچگانه بود و من اونجا وسط کار شدم و چقدر جا خوبی بود. نسبت به هر جا کار کردم اینجا بهترین بود بهترین دوستا پیدا کردم خلاصه رفتم اینجا ساعت کاریش بیشتر. بود ۷صبح تا شش غروب گاهی هم ۷غروب با اضافه کاری اون زمان بهم ۷۰۰حقوق میدان اینم بگم بیمه نداشت وزارت کاری نمی‌داد کم میداد. خلاصه که مشغول شدم و روزها گذشت من وسط کار یه لاین چرخ کار بودم خانم و آقا بودن بیشتر. خانم تولیدی بزرگی بود. تو اون. لاین با دونفر سه نفر خانم صمیمی شدع بودم گل بودن گل بعدها گذشت و گذشت از مشکلات و همچیم میگفتم فقط میگفتن یکم پول جمع کن بکن از این مرد.

عزیزم اومدی مشهد واسه من و زندگیم خییلی دعا کن🫶😔

انشالله حاجت روا بشی

التماس دعا عزیزم انشاالله حاجت روا بشی برگردی میگن کسایی ک اولین بارشونه میرن مشهد هر دعایی کنن حاجت روا میشن انشاالله به حق امام رضا تمام مشکلاتت حل بشه
قشنگم حتما برای خودتو نیلا کاپشن ببر لباس گرم ببر مشهد خیلی سرده ما مهر ماه رفتیم خیلی خیلی سرد بود دیگ وای ب حال الان

عزیزدلم میفهممت انشاالله که دست پر برگردی میشه منم دعا کنی داداشامو دعا کن خیلی گرفتارن🥹🥹🥹

التماس دعا عزیزجان
انشالا ک خوش بگذره بهتون
انشالا ک دست خالی میری در خونه آقا
دست پر برگردی خونه خودت

خوش اومدیییب

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام ،میدونم گفتن این حرفاچقدر بده، میدونم کفرنعمته ناشکریه ولی من نمیتونم از این افکارخلاص شم، ۲۵ ام همین ماه زایمانه ،خودم خواستم باردارشدم ولی این کارم دیوونگی محض بود بعد اقدام هم پشیمون شدم ولی دیر شده بود،وقتی فهمیدم باردارم چندروزی خوشحال بودم، اما کم کم استرسم شروع شد بعد هم تبدیل به ناراحتی شد بارهامشاوره رفتم تا استرسم کم بشه بعدامعلوم شد بچه پشره ، یعنی شدن دوتا پسر، تصوراینکه من کلا دوتابچه میخواستم ولینکه دیگه دخترنداشته باشم منو خیلی آزار داد، بعدیه مدت دیدم واقعا اگه دخترهم بود من نمیتونستم خوشحال باشم چون واقعا از بچه دارشدن پشیمونم😔اونقدر این چندماه به خاطر مشکلات مالی و رفتاربد همسرم تحت فشار بودم که اصلا نتونستم به بارداربودنم فکر کنم فقط این شکمو باخودم همه جا کشیدم😔حالا دوهفته دیگه بچه م به دنیا میاددرحالی که حتی دنبال اسم براش نگشتم، دیشب دیگه ازترس اینکه زودبه دنیابیادوبی لباس بمونه رفتم خریدلباس ووسایل ولی نتونستم براش ذوق کنم تتونستم خوشحال باشم ادامه از کامتت اول
مامان 🌸زهراخانم+🤰🌸 مامان 🌸زهراخانم+🤰🌸 هفته هجدهم بارداری
سلام خانوما هر ماه چند بار بچتون رو پارک میبرید؟
پارک‌هایی که تاب و سرسره و.. دارن میبرین یا
برقی ها و استخر توپدار و یا خانه بازی؟
ما که خیلی کم میبریم خیلی دلم مونده واسه این قضیه، اکثرا شوهرم میگه وقت ندارم، خیلی دلم میگیره
ولی در کل راضیم ازش
از طرفی هم خودم نمیتونم تنها ببرمش چون پارکی که نزدیک خودمونه بدرد نمیخوره
ماشین هم که دست شوهرمه واقعا سختمه فقط برای یه پارک اسنپ بگیرم برم و بیام اونم دست تنها بدون همسرم بچه رو کنترل کنم..
گاهی میگم دلمو بزنم به دریا چقدر منتظر بمونم تا وقت بشه یبار امتحان کنم خودم تنها برم ببینم چقدر سختی داره.. نمیدونم.. شماها چه میکنید؟
ولی خدا (پدرجون) پدرمو حفظ کنه اون بنده خدا دخترم رو میبره
یعنی تعداد پارکهایی که اون بنده خدا برده نسبت به ما ۹۰ به ۱۰ درصده
ما کلا خیلی کم پیش میاد تنها(با بچه) برم پارک یا تنها برم بازار
معمولا باید همسرم یا مامانم یا دوستی خلاصه یه همراهی با من باشه
شماها چطور هستین؟
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
امروز با شوهرم و بچه هام رفتیم یه دوری بزنیم. بعد شوهرم کنار یه پارک نگه داشت تا دخترم یکم بازی کنه. پارکم امروز تعطیل بود خیلی شلوغ بود. دختر منم عاشق تاب بازی. تاب هام همه پر بود منم گفتم دخترم بریم بازی‌های دیگه رو بکنیم بعد برگردیم تاب بازی اما گریه میکرد میگفت فقط تاب. یکی از بچه ها خیلی رو تاب مونده بود منم رفتم اونجا ایستادم که اومد پایین دخترم رو سوار کنم. اما دخترم همش گریه میکرد که زود. زود میخوام سوار شم. اصلا مفهموم صبر یا نوبت رو نمیفهمه. بعد مامان اون پسر به من گفت دخترت چند سالشه گفتم سه سالشه. گفت پس چرا اینطوری رفتار میکنه. باید تو این سن مفهوم نوبتی رو بدونن. حتما یه دکتر ببر نرمال نیس. راستش فک میکردم شاید حرفای خانوم درست باشه اما از طرفیم خیلی ناراحت شدم. از اون موقه همش تو فکرم و رفتارای دخترم رو زیر نظر دارم. به شوهرم گفتم میگه تو زیادی حساسی تا یکی حرفی میزنه روت تاثیر میزاره. ولی خب واقعا خیلی درگیرم. دخترم خوب حرف نمیزنه فقط کلمه میگه جیغم زیاد میزنه ولی بنظرم بخاطر حرف نزدنشه. بردم دکتر مغز و اعصاب. دکتر پیشنهاد داد که حتما اول ببرم کاردرمانی چون باید درک و توجهش کامل بشه. که بتونه حرف زدنم یاد بگیره.. اما خب هنوز پیشرفت چندانی نکرده. هنوز نتونستم از پوشک بگیرم. هنوزم خوب دستور پذیر نیس. البته چیزایی که به نفعشه و دوس داره رو زود میفهمه و انجام میده اما بقیه موارد نه. و خیلی چیزای دیگه. دلم خیلی گرفته انگار یه غم رو دلم سنگینی میکنه دلم نمیخواد این موضوع رو هم به کسی بگم فقط به شوهرم میگم که یکم دلم آروم بشه اما اون همش میگه زیادی حساسی چیزی نیس😒
مامان 🍂دختر پاییز من🍂 مامان 🍂دختر پاییز من🍂 ۴ سالگی
سلام خانما خوبین!
یه درد دل داشتم خواستم شما جای من باشین غیر این تصمیمی دارید!
دخترم ۳ سالشه من در این ۳ سال حاظرم دست بذارم رو قرآن هنوز ندیدم شوهرم بشینه با بچم بازی کنه از بچگی تا الان یه کلمه بهش یاد نداده پا به پا بچم نمیشنه فقط اسمش تو نشاسنامه ش هست به عنوان پدر وگرنه بچم بهش میگه بیا بازی کنیم میگه خستم خواب دارم و….فقط فقط بچم ازش محبت بوس کردن میبینه
از نوزادی میگفتم سرگرمش کن من کار خونه برسم فرار میکرد میرفت تایمی هم که خونه هست هیچ حرفی بین ما زده نمیشه انقد دلم پره انقد حالم بده که حس افسردگی بهم دست داده از نظر مخارج و خوراک پوشاک مشکل ندارم ولی خب منم در طول روز با خستگی تمام انتظار دارم با دخترم وقت بگذرونه هیچ گونه کاری برا سرگرم کردن دخترم انجام نمیده ازش انتظار داره خودش با خودش بازی کنه فک میکنه ۱۰ سالشه
من هیچ جوره نمیتونم به فکر بچه دوم باشه برا این مرد
واقعا میدونم بچه دوم بیارم بدترین ظلم در حق خودم میکنم
چون کلا الان احساس پیری میکنم در سن۲۶ سالگی چه برسه مادر دوتا بچه بشم
بنظرشما کار من اشتباه هست که دخترم تک فرزند باشه بخدا من توانایی اینو ندارم دوباره همه این دوران از اول بگذرونم اونم با دوتا بچه