سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱۰ ماهگی
اینو مینویسم واسه هرکی که بارداره و سرویکسش پایینه و روحیه نداره
من از هفته ۱۸ با سرویکس ۲۷ داستانم شروع شد و بعد دو هفته فهمیدم ۱۴ با ۲ سانت فانلینگم و مجبور شدم سرکلاژ فوری شم
سر سرکلاژ دکترم بهم گفت به مو رسیده بودی
همون بیمارستان موقع عمل سرویکسمو ۸ گزارش کردن!
بماند که من و همسرم ناامیدترین ادمهای اون روزا بودیم…با کلی بدبختی بعد سرکلاژ مجبور شدم پساری بذارم
دیگه واسه پساری که رفتم کل بلوک بهم میگفتن اشکالی نداره بچه اولته هنوز وقت داری!!!!!
فقط خدا میدونه چقدر من و همسرم تو اسانسورهای بیمارستان و رو این ویلچرا گریه کردیم
فقط خدا میدونه چی از من گذشت و این چندماهو چجوری سپری کردم
اما اخرش قشنگه
من ۲۸ ام با پای خودم رفتم بیمارستان و زایمان کردم و دخترمو تو آغوشم گرفتم
خدارو هزاران بار شکر
فقط این متنو نوشتم بهتون بگم اگه خودتون بخواین و خدارو باور داشته باشین شایدم به مو برسه ولی هیچوقت پاره نمیشه
هر حرفی که این ماماها و پرستارا میزنن هم بریزین تو سطل زباله
امیدوارم هرکی که درگیر سرویکس و این موضوعاته خدا پشتش باشه و هرکی هم که نمیدونه سرویکس چیه ایشالا تا اخر بارداریش کلا ندونه
مامان نیکان مامان نیکان ۹ ماهگی
تجربه بارداری پرخطر
سلام من ۱۷ روزه که زایمان کردم ولی دوره بارداری بشدت سختی داشتم و پراسترس. از همون هفته ۵ و ۶ که فهمیدم باردارم لکه بینی داشتم که به خونریزی هم رسید که هماتوم بود و تا سونو ان‌تی که رفتم ادامه داشت
بعد سونو متوجه شدم که طول سرویکسم کمه ۲۲ بود و هفته ۱۴ سرکلاژ شدم و چند هفته استراحت مطلق بودم و فقط برای دستشویی پامیشدم تا هفته ۲۵ استراحت نسبی داشتم کار خاصی نمیکردم فقط برای دستشویی غذا و داروخوردن بلند میشدم ولی با این حال فانلینگ شدم با وجود سرکلاژ و مجبور شدم پساری هم بذارم. دیگه کلااا استراحت مطلق شدم و هفته ۳۲ طول سرویکسم بخاطر یبوست کمتر شد آمپول بتا زدم یه هفته بعدش آب دور جنینم کم شد و بستری شدم هرروز دوبار nst و سونو میدادم و تو هفته های آخرم کلستاز بارداری گرفتم و آنزیم های کبدیم بالا رفت🫠
ولی با همه اینا ۳۷ هفته و ۱ روز زایمان کردم و پسرم سالم و سلامته❤️
حین زایمان برای همه باردارا دعا کردم چون خودم سختی و استرسشو کشیدم و میدونم یه باردار به چه چیزای وحشتناکی میتونع فکر کنه من خیلی استرس داشتم و همیشه گریه میکردم و کلی افکار منفی تو ذهنم بود ولی خداروشکر همه چی به خیر گذشت و اگه به گذشته برگردم سعی میکنم از بارداریم لذت ببرم تا اینکه با فکرای بیهوده و وسواس الکی واسه خودم زهرش کنم🤦‍♀️
امیدوارم همه مامانا بسلامتی و با دل خوش زایمان کنن🤲
مامان علیسان و فرحان مامان علیسان و فرحان ۱ سالگی
درد و دل:
امروز ۳۷ هفته شدم .خیلی خوشحالم.
با یه بچه ۱ سالو ۵ ماهه هیچ وقت فکر نمیکردم به اینجا برسم .
فکر میکردم زایمان زودرس میکنم و بچم میره دستگاه ‌. توی این بارداری روزای پر ریسکی رو گذروندم.
۳ ماه اولش فقط با گریه و افسردگی گذشت. تا دوماه به پسرم شیر خودمو میدادم و روزای خیلی بدی میگذروندم. شیر نداشتم ولی پسرم سینمو ول نمی‌کرد. یادمه از ۲۴ ساعت ۲۰ ساعت فقط زار میزدم که چرا الان بابد باردار باشم .بعدشم که طول سرویکسم کوتاه شده بود و مجبور بودم همچنان هر روز پسرم که به شدت بغلی بود رو بغل کنم .
خدایا شکرت که به این هفته رسیدم .ازت ممنونم خدا .
علیسان ۳۷ هفته و ۲ روز به دنیا اومد و طی یه اتفاق نادر ریه هاش کاملا نارس بود و ریه ها نموتراکس خودبه خودی کرد و در نتیجه عفونت و ....... .۱۰ روز ان آی سیو بستری بود و اتفاقی که براش افتاد توی نوزادان نارس هم به ندرت پیش میومد .نمیدونم حکمت خدا چی بود ولی هر چی بود مهم اینکه که بچم با سلامتی کامل مرخص شد .ولی خدا میدونه من توی اون ۱۰ روز ۱۰ سال پیر شدم .
دلم میخاد این سری که زایمان کردم بچمو بزارن تو بغلم و با بچم بدون هیچ دردسری بیام خونه .
مامانا با دلای پاکتون برام دعا کنین این سری همه چی خوب باشه خیلی نگرانم .
احتمالا هفته دیگه سز میشم