۹ پاسخ

نه پسر من اگه نیم ساعت کار داشته باشم مشغول باشم نبوسمش خودش میاد میگه مامان دستاتو باز کن بپرم بغلت بعد خودش منو میبوسه ، داداشم هم خیلی خیلی دوست داره ولی اونو میبینه ب من بیمحلی نمیکنه اصلا

اینکه بهت میگه دوست ندارم یا مثلا ای کاش خاله مادرم بود کاملا طبیعی هست و اصلا ناراحت نشو
بچه ها تو این سن دچار دلزدگی از مادر میشن
ازش بپرس چرا دوسم نداری؟
چرا خاله رو دوست داری؟
تا بفهمی چه ویژگی هایی یا کارهایی تو بقیه رو دوست داره و باعث جذبش میشه
در مورد خونه مادرشوهرت هم چون پدر بزرگ و مادربزرگ ها زیاد به بچه ها بها میدن و خونه اونا بچه ها آزاد هستن برای همون دوستدارن اونجارو
مادر قاطع باش براش زمان بزار بگو مثلا عقربه کوجیکه اومد روی ۳ با دست نشون بده بهش میام میبرمت،و برو تو اون زمان دنبالش اگ گریه کرد باهاش همدردی کن اما بگو زمانت تموم شده
خونم اومد باهاش یه کار هیجان انگیز انجام بده تا بهونه نیاره مثل کیک پختن،رقصیدن،اب بازی یا...

پسر منم همینه
من مجبور شدم برخلاف میلم در رو قفل کنم که نره بالا. چون اخلاقش هزار درجه میچرخه باهام

دخترمن اصلاازم جدانمیشه امروزهرچی گفتم بامامانجون بروفردابیاگفت نه توام بایدبیای
من دوست دارم بره

علنا باهاش مخالفت نکن تو این سن لجبازی میکنه بد تر سعی کن دیر به دیر ببری پیش آنها عادت از سرش بیفته

طبیعیه عزیزم ماها دیگه براشون تکراری شدیم

تا حدودی طبیعیه.پسر منم وقتی میریم خونه مادرشوهرم یا مامانم اصلا مارو تحویل نمیگیره.شبم وسط مامانبزرگ و بابابزرگش میخوابه حتی. موقع رفتن میگه نریم ولی وقتی میبینه ما داریم میریم میاد چون بدون من جایی نمیمونه

حالا دختره من میره پایین ب مادرشوهرم میگ دوستت ندارم ولی یکسره اونجاس و اونو هرشب میاره بالا ولی من نمیزارم زیاد بمونه میارمش بالا شبا موقعه خواب هم حتما باید خونه خودمون بخوابه تاحالا پایین نخابیدیم خودش هم دوس نداره بخوابه اونجا ولی مادرشوهر بالا میاره

پسر منم

سوال های مرتبط

مامان Nila joon مامان Nila joon ۳ سالگی
سلام خانوما امروز یه اتفاقی افتاد میخواستم نظر شما رو بدونم ممنون تا آخر بخوونین راهنمایی کنید امروز خواهرم بعد چند روز گفت میخوام بیام خونه اتون گفتم بیا اومد پسرش تقریبا دیگه ۵ سالش میشه خیلی هم فضوله وقتی میاد با دخترم با هم خیلی فضولیو شیطونی میکنن من با مادر شوهر و یکی از خواهر شوهرم تو یه حیاطیم پسرشو داد دستم یک سالشه گفت میریم نماز مغزب میخوونم میام ولی خیلی طول کشید نیومد پسرش دیگه داشت گریه می‌کرد بردمش تحویلش دادم دخترم و پسر خواهرم با من اومدن تو حیاط من که رفتم تحویلش دادم مادر شوهرم گفت بیا گ‌وشیمو نگا کن یه مشکلی داره منم مشغول اون بودم دیدم از تو حیاط صدای پدر شوهرم میاد که داره فوحش میده ببخشید میگه مادر ج. نده و دیوث بچه ها سنگ زده بودن ب ماشینش این داشت فوحش مسداد اومد گفت بچه هاتون خیلی بی ادبن و دستشو دراز کرده بود طرف من و خواهرم فوحش میداد من خیلی شرمنده شدم کار بچه ها خیلی بد بود ولی پدرشوهرمم خیلی کار زشتی کرد بنظرتون چطور رفتار کنم برم خونه اشون یا نرم اگه چیزی گفتن چی بگم خواهرم وشوهرم تو حال نشسته بودن همونموقع شوهرم میگه مقصر تویی همیشه مقصر هم چیز منم
🥲🫠شوهرمم چون خیلی پسر خواهرم جلوش فضولی میکنه ازش بدش میاد بنظرتون چیکار کنم چ جوری با خواهرم رفتار کنم دوس ندار ناراحت بشه شوهرم میگه ن تو برو ن اونا بیان چون دخترمونم فضول میشه بعضی از فضولی و بی ادبی ها رو از اون یاد گرفته