۱۷ پاسخ

عزیزم خیلی مبارکهههه،قدمش خیر باشه برات،من روز زایمانمو خیلی دوست داشتم خیلییییییی،سختیای خودشو داشت ولی اینقدر ذوق داشتم هیچی برام مهم نبود،من از عمل اومدم بهم میگفتن حرف نزن لینا من لحظه هامو از دست ندادم حرف اینا میزدم اصلا دوست نداشتم اون لحظمک از دست بدم😍😍😍😍
خداروشکز برا توام خیلی خوب شده
منم از سوند بیشتر از عمل مبترسیدم که هیچ ترسی نداشت یه سوزش خیلی کوچولو داشت اصلا ادم نیمفهنه

عزیزم درخواتم رو قبول کن

قدم نو رسیده مبارک عزیزم
خداروشکر به سلامتی زایمان کردی

مبارک باشه عزیزم بسلامتی ❤️
نی نی چند کیلو به دنیا اومد؟

خداحفظش کنه
خدا برای هم نگهتون داره عزیزم❤️❤️❤️
ا

خداروشکر خوشگل خانم‌بغلته الان🥰😍😍

سلام عزیزم قدمش مبارک باشه ببخشی اسم کوچیکش چیه دکترت ؟

خداروشکر..عزیزم بچت رفت تو دستگاه؟

قدم نورسیده مبارک باشع انشالله ممنون میشم برا منم دعا کنی به موقع و زایمون خوبی داشته باشم🥰🥰

سر درد اینا نداشتی بعدش؟؟

هزینش چقدر شد عزیزم؟

انشاءالله به سلامتی مبارکت باشه گلم انشاءالله کی بشه قسمت ما

قدم نو رسیده مبارک عزیزم ❤️چند هفته سزارین شدی ؟

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک☺️💚
ممنون که وقت گذاشتی تجربه ات را تعریف کردی💚🌱

قدم نو رسیدت مبارک باشه عزیزم😍 برا منم دعا کن

خداروشکر عزیزم قدم نورسیدت مبارک باشه♥️♥️♥️♥️🌼🌼🌼🌼🌼

سزاریین اختیاری کردی؟

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
داخل اتاق زایمان خبری از گاز نبود ولی هم چنان اثر گازها باهام بود. اون احساس فشاری که روی مقعدم داشتم افتاده بود روی واژنم و رفته رفته بیشتر میشد. داد میزدم و میگفتم زور میاد و ماما میگفت خب زور بزن حالا وقتشهگ ولی انگار راهش بسته بود هر چی زور میزدم بچه نمیومد😂 متوجه شدم که دکتر هنوز نیومده و بخاطر همین معطلم میکنن. داد میزدم بخدا بچه داره میاد،خودت برش بزن. ماما هم میگفت زور بزن. یهو یه موجود گرم کوچولو رو گذاشت رو شکمم،خیلی کوچولوتر از تصورم بود. ساعت ۴و۵۵ دقیقه صبح، یکم باهاش حرف زدم و بعدش ماما برد برای تمیز کردن، روی شکمم هم پی پی کرد پسرم😁 برای خروج جفت و بخیه زدن دکترم رسید و بالاخره همه چی تموم شد. بیمارستان امام حسین بودم و دکترم افتخار زاده بود. راستش زایمان طبیعی خیلی سخت تر و ترسناک تر از آمادگی من بود. خیلی ناراحتم که نتونستم داخل زایشگاه ورزشا رو انجام بدم، البته بخاطر ورزشای لگنی که از هفته های قبل انجام میدادم پیشرفتم سریع بود خداروشکر. الان هنوز مرخص نشدم و درد دارم. میگم کاش میرفتم سزارین، ولی شاید بعدها نظرم عوض شد. گاز بی دردی واقعا بهم کمک کرد، بدون اون نمیتونستم لحظات آخر رو تحمل کنم، ماما همراه هم خیلی عالی نبود ولی حضورش دلگرم کننده بود. امیدوارم همه مامانا زایمان خوبی رو تجربه کنن و نی نی هاشون رو به سلامتی بغل بگیرن. برای من و نی نی هم دعا کنین. من شیرم کمه و نوک سینه ندارم اصلا، نی نی هم خیلی بی قراره و زردی داره، دعا کنین رفع بشه
مامان محمدحیدر👶🏻 مامان محمدحیدر👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
•تجربه زایمان٫پارت چهارم🧸🌱
گفت عزیزم نی نی بریچه🥹❤️
اصلا نمیدونستم دارم چی میشنوم....چند بار پرسیدم مطمئنید؟گفت اره عزیزم مطمئنم😅
اینقدر گریه کردم که وقای بیرون اومدم همسرم بنده خدا ترسیده بود و فکر میکرد چیزی شده اما وقتی فهمید بریچ شده سجده شکر رفت🌱❤️
سریع برگشتم پیش دکتر و گفتم بچه‌ام بریچ شده؛اولش باور نکرد گفت دراز بکش که معاینه کنم...
با دست دور شکمم رو فشار داد گفت بلهههههه مثل اینکه چرخیده🙂
گفت سریع برو پیش یه دکتر دیگه که تایید کنه بریچی بعد بیا که بهت نامه سزارین بدم😁
رفتم سونو دومو دادم وقتی برگشتم منشی گفت خانم دکتر گفته واسه بچه بریچ هم ربع سکه میگیره که سزارین کنه اگه میخوای نامه بده یه ربع سکه بخر😐💔
اینقدر اعصابم خورد شده بود که فقط زدم بیرون از مطبش و رفتم مطب یکی دیگه از دکترایی که این مدت برای سزارین اختیاری پیشش میرفتم؛ اونم وقتی فهمید همکارش ربع سکه میگرفته گفت(عزیزم مگه میشه نرخ من از دکتر فلانی کمتر باشه! منم واسه نامه سزارین ربع سکه میخوام🤧)
بقیه دکترا هم میگفتن فقط بیمارستان دولتی میایم اونم ماما سه روز با ماساژ شکمی تلاش میکنه نی نی رو بچرخونه اگه نچرخه بعدش سزارین میشی🥴
وای دیگه داشتم دیوونه میشدم مخصوصا اینکه توی دوتا سونوگرافیا هم گفتن اب دور نی نی کمه و سریع نامه سزارین بگیر💔
مامان Nila & Nura مامان Nila & Nura ۱ ماهگی
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۱ ماهگی
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۱ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۱)

بعضی وقتا با کلی برنامه ریزی سعی میکنی که ازقبل آمادگی لازم رو داشته بشی اما آخر کار تمام برنامه هات بهم میریزه. من از اول میخواستم که طبیعی زایمان کنم ولی متاسفانه تا لحظه آخر دردی نداشتم و دهانه رحمم باز نشد. چندین بار رفتم تریاژ مامایی و معاینه شدم اما حتی یه فینگر هم نبودم. خلاصه ۳۹ هفته طبق نامه پزشکم رفتم بیمارستان و بستری شدم. تصورم این بود که با آمپول و شیاف و قرص بتونم زایمان طبیعی انجام بدم اما قسمت چیز دیگری بود. دوتا ماما و دکترم منو معاینه کردن و همه گفتن که بچه خیلی بالاست در سطح شکمیه و اصلا تو لگن نیومده ، لگن هم محدوده و با اینکه عضلات کف لگن خوبه اما برای زایمان طبیعی اونم بدون درد و با آمپول فشار خیلی ریسکیه. یعنی ممکنه زایمان خوبی از آب در نیاد و احتمال اینکه ساعتها اذیت بشم و آخر کار فایده ای نداشته باشه و یا بخیه زیاد بخورم ، بیشتره. منم چون نمیخواستم ریسک کنم و درد طبیعی بکشم و آخر کار سزارین بشم، دیگه از همون اول بنا به توصیه پزشکم سزارین رو انتخاب کردم. واقعا خدارو هزارمرتبه شکر میکنم که دکتر خوبی نصیبم شد و بیمارستان خوبی انتخاب کردم. خیلی هوامو داشتن و از همه نظر واقعا راضی بودم. حالا که فکر میکنم من اصلا طاقت زایمان طبیعی رو نداشتم بدنم آماده نبود خداروشکر دکترم منو آگاه کرد ...
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم :
دیگه من بدبخت رو اورژزنسی بدون رضایت بردن اتاق عمل دکترم هم اومده بود و بعد من رو گذاشتن رو تخت جراحی و دکتر بیهوشی اومد گفت بشین شونه هات رو شل کن نفس عمیق بکش ، حس کردم چند با سوزن خورد رو فقرات کمرم درد اش کم بود بعد خوابیدم و بعد چند دقیقه پاهام کامل بی حس شد و بعد دیگه عمل شدم و نی نی اومد و بهم نشون دادن و ساعت ۵.۱۰ دقیقه رفتم اتاق عمل ۵.۲۰ دقیقه بچه به دنیا اومد و نزدیک ۶ اومدم بیرون چون دوختن شکم ام و برداشتن نخ سرکلاژ طول کشید. دیگه بعد اون هم رفتم تو ریکاورب بعدش با نی نی رفتیم بیرون سمت آسانسور که بریم بخش شوهرم اومد و رفتیم بخش . یه خانم تو بخش میومد شکم ام رو فشار میداد که ببینه میزان خونریزیم چقدر هستش . حتما یه همراه خانم داشته باشین . دیگه اومدن و به همراه ام یاد دادن چجوری بچرو بزاره کنارم و شیر بده و بچرو پوشک کنه و آروغ بگیره و کلی میومدن باهام صحبت میکردن هم پزشک اطفال هم روانپزشک و مشاور هم ماما و دکتر بخش و ....تخت کناریم که طبیعی بود راحت به کاراش میرسید و بچه اش رو بغل میکرد و مینشست ولی من کاملا انگار فلج از هر کاری بودم بهم سوند وصل بود و صاف خوابیده بودم تا اینکه یکم بهتر شدم و چالش بعدی مدفوع کردن بود که کلس طول کشید و پدرم درومد چون تا مدفوع نمیکردی نمیزاشتن غذا بخوری منم که کلی گرسنه ام بود . فقط کمپوت انجیر و گلابی میخوردم. یک هم میومد مجور میکرد راه برم واقعا راه رفتن کمک میکرد که زودتر روده ام حرکت کنه . این هم تجربه زایمان ام . الان هم نصفه شبی نی نی تو بغلم داره شیر میخوره شیر دهی هم چالش بعدی 🤣ایشالا همه به سلامتی نی نی شون رو بغل بگیرن