پارت 3⃣
بچه کامل اومد بیرون و دکترم گفت موقع بیرون اومدنش شونه اش گیر کرده و خودش یکم پاره کرد ناحیه پرینه رو .
مهتا رو گذاشتن روی قفسه سینم .داشت با چشمای مشکیش منو نگاه میکرد و ناب ترین حس دنیا مال من شد🥹❤️
ان شاالله قسمت همه اقدامیا و چشم انتظارا🌱🦋
وقتی دکترم داشت بخیه میزد من هیچ دردی و سوزشی نمیفهمیدم و فقط دخترم رو نوازش میکردم و باهاش حرف میزدم .انگار رفته بودم سینما😂
من تو هفته های پایین تر دنبال سزارین اختیاری بودم که ۳ تا دکتر بهم گفتن برو طبیعی و سزارین نکن .
منم با استرس و ترس قبول کردم ولی الان میگم خیلی خوبه که نرفتم سزارین و طبیعی زایمان کردم..
بنظرم ماماهمراه خوب هم خیلی کمک کننده اس تو زایمان طبیعی و اپیدورال.
حتما اپیدورال کنید ..
و بیمارستان خوب مهمه و رفتار پرسنل من بیمارستان خصوصی پاستور نو بودم و راضی بودم ازشون .

و اینگونه شد که مهتای من با وزن ۳ کیلو و ۱۰۰ گرم
۱۳ دی ماه
ساعت ۴۵و ۲۱ دقیقه
پرید تو بغلم ❤️🥹
و منو مادر کرد👶🏻🫠

۱۶ پاسخ

مبارکت باشه عزیزم ،خدا حفظ کنه دختر زیبات رو❤️🙏

مبارکت باشه عزیزم⚘️ اپیدورال باعث نشد موقع زور زدن حال نداشته باشی و گیج باشی ؟؟؟ منم میخوام اپیدورال بگیرم

عزیزم من کلا دهانه رحمم بستس اصلا باز نشده خوبه باز تو ۲ سانت باز بودی

عزیزمممم 😍😍😍 خداروشکر واقعا چشام پر از اشک شد پیاماتو خوندم😍😍🥺

عزیزم مبارکت باشه این مادر شدن 💖
من فردا میخوام برم بیمارستان، و ۱ سانت هستم
مراحلم، همین مراحل شماست، دعا کن که برام راحت بگذره و خیلی اذیت نشم 🥹

اسم دکتر تون چی بود

به سلامتی عزیزم.خدا ببخشه برات.
بیمارستان دولتیه یا خصوصی؟هزینه اپیدورال و ماما همرا چقد در میاد؟هزینه زایمان جدا چقدره؟؟

مبارکت باشه عزیزم منم زایمانم نزدیکه طبیعی هستم ماما گرفتم اپیدورالم قصد دارم بگیرم دعا کن واسم

خداروشکر که زایمان خوبی داشتین

مبارک باشه ایشالله همه چشم انتظار ها دامنشون سبز بشه انشالله

عکسشو بفرست ببینیم نی نی خوشگل تو

مبارکه عزیزم😍😍
قبلش چه ورزش هایی انجام‌ میدادی؟

خدا حفظش کنه برات عزیزم.

ان شاءالله که عاقبت بخیر بشه عزیزم
براماهم دعا کن ب موقع و سالم بدنیا بیاد نی نی هامون

خدا حفظش کنه وعاقبت بخیر بشه

بسلامتی عزيزم
برا منم دعا کن
فردا زایمانمنه

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۳ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۴)

بابت بیمارستان و دکترم، من خیلی خیلی راضی بودم. دکترم مهدیه خوان پایه و بیمارستان خصوصی مجیبیان یزد زایمان کردم.

اول بارداری پیش یه دکتر دیگه میرفتم که خیلی بهم استرس میداد. مثلا اوایل هماتوم داشتم و انقدر منو ترسوندن که کارم شده بود گریه. یا هفته ۵ که فهمیدم باردارم، رفتم سونو و قلب بچه تشکیل نشده بود هر هفته منو میفرستاد سونوقلب با کلی استرس و نگرانی. دیگه تصمیم گرفتم دکترم رو عوض کنم. دکتر خوان پایه خیلی بهم آرامش و قوت قلب میداد و اصلا استرسی بهم وارد نمیکرد. با صبر و حوصله منو ویزیت میکرد و همه چیز رو کامل برام توضیح میداد تا خوب متوجه بشم. برای زایمان هم گفتم که تصمیمم بر این بود که طبیعی زایمان کنم و خانم دکتر همراهی کردن و گفتن حتما سر زایمان طبیعی میان پیشم مگر اینکه شرایط ویژه ای پیش بیاد. اصلا اصرار به زایمان طبیعی یا سزارین نداشتن و حق انتخاب رو به خودم دادن. من هم دوست داشتم طبیعی زایمان کنم. اما آخر کار با توجه به شرایطی که داشتم، منو آگاه کردن که سزارین برات بهتره. حتی سزارین اورژانسی برام ثبت کردن (چون دوتا ماما منو معاینا کردن و تایید کردن) و هزینه زیادی مثل سزارین اجباری برامون نداشت. واقعا داشتن دکتر خوب نعمته
مامان نورا مامان نورا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت پنجم
دکتر و ماما هنوز بالا سرم بودن از بخیه و برش هیچی نفهمیدم....
بچه رو گذاشتن روی سینم وای هرچی درد بود یادم رفت، انگار بجای دخترم من تازه متولد شده بودم، دکترم درحال بخیه بود، که داشتن با ماما میگفتن چقد لگنش خوب بود، تونست با این شرایط زایمان کنه.
تو همین حالا بودم که ماما اومد بچه رو ازم گرفت، گفت خانوم دکتر خوب نفس نمی‌کشه ببرمش ان ای سی یو، خانوم دکتر گفت خوبه ولی برای محکم کاری ببرش که کاریش نباشه، من فکر میکردم موردی نیست، اوردنم دوباره تو زایشگاه، حالم در عالی ترین حال ممکن ، برام کاچی و خرما اوردن، گلوم بخاطر اون همه جیغ درد میکرد😁،از ماما و دکترم عذر خواهی کردم که امقد حیف زدم، یک ساعت تو زایشگاه بودم و بعد منتقل شدم بخش ...
البته دختر تقریبا دو روز تو nicu بود
بعد زایمان هم درد خیلی کمی داشتم اصلا تو بیمارستان شیاف نزاشتم ، امدم خونه یک شیاف گذاشتم احساس کردم اصلا تا حالا زایمان نداشتم انقدر بی درد، بخیه ها هم جذبی بود و یک هفته ای خوب خوب شد.
تجربه ام خوب بود، ولی الان بازم استرس دارم و از طبیعی میترسم با اینکه همیشه میگفتم بعدی رو هم طبیعی میارم، ایشا... خدا این دفعه هم کمکم کنه.... البته شما هم اگه این تجربه به دردتون خورد برام دعا کنید که زایمانم آسون باشه❤️❤️❤️❤️
مامان دلنیا🐣 مامان دلنیا🐣 ۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم یه کوچولو از تجربه زایمان طبیعی بگم
از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم و امپول و شیاف استفاده میکردم
بعد دکترم رو عوض کردم ۳۴ هفته که گفت همه رو قطع کنم و زایمان رو بیمارستان خصوصی تخت جمشید رفتم ولی سزارین قبول نکردن منم نمیخواستم اختیاری باشه-
دهانه رحمم بخاطر امپول ها و شیاف تا ۴۰ هفته هم که پر کرده بودم بیشتر از ۲ سانت باز نشده بود
ساعت ۱۱ و نیم ظهر بستری شدم با سرم و امپول که بهم زده بودن تا ۱ و نیم ظهر هیچ تغییر نکرد
بعدش کیسه آبم رو پاره کردن تا ساعت ۴ بعد از ظهر ۱۰ سانت باز شدم
۴ و نیم دکتر اومد ساعت۱۰ دقیقه به ۵ دخترم به دنیا اومد
اون لحظه که دنیا اومد همه چی یادم رفت انگار دنیارو بهم دادن،ولی اگه برگردم عقب طبیعی رو انتخاب نمیکنم چون خیلی درد کشیدم مخصوصا با معاینه ها🫠
ولی اگه دهانه رحم ۵ الی ۶ سانت باز باشه زایمان راحتی میتونید داشته باشید
چون تا ۶ سانت شدم بعد بهم اپیدورال زدن اون موقع معاینه ها و کلا پروسه زایمان برام قابل تحمل تر بود

امیدوارم که همه تون بسلامت و راحت زایمان کنید مامانای قوی ❤️❤️
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲