این هشت ماهی که استراحت مطلق بودمو برام بخوبی و خوشی گذشت و ماه 9هم بسلامتی داره میگذره الهی شکر بابت همچی من تو این 9ماه بارداری واقعا اذیت شدم ولی کم نیوردم و بخاطر بچم تحمل کردم این سختیا و استراحت مطلق بودنو واقعا روزای سختی بود واسم همش تو خونه بودم اصلا هیجا نرفتم همش دراز کش بودم یا رو پهلو چپ یا رو پهلو راست دیگه تموم پهلوهام سیاه شدن و واقعا بدنم خشک خشک بود در روز فقط شاید ده دقیقه بلند میشدم اصلا بلند نمیشدم از ترس و تجربه ی اول بارداریمم ک بود واقعا میترسیدم بلند بشم همه ی کارا رو دوش شوهرم بنده خدا بود خدا ازش راضی باشه این 9ماه با من کلی سختی کشید بنده خدا یه هفته سر کار یه هفته خونه پیش من همش غذا ظرف جارو کارا خونه خرید. و مهم تر از همه شنیدن غُرغُرای من تو بارداری واقعا بد اخلاق شدم.یه هفته ی ک شوهرم نبود مادرشوهرم.بنده خدا.و پدر و مادرم و داداشام از شهرستان میومدن پیشم خدا از همشون راضی باشه انشاالله بتونم جبران کنم این همه خوبیشونوخلاصه این هشت ماهی ک گذشت من همش تو خونه فقط دو هفته یا سه هفته یبار برا دکتر میرفتم و بعد دکترم میومدم خونه حتی این هشت ماه رنگ بازارو به چشم ندیدم.خونه بابام نرفتم خونه مادرشوهرم اینا هم ک تو ی خیابون هستیمم نرفتم فقط و فقط بخاطر نینیم همچیو تحمل کردم و همشم با توکل بخدا بوده خدایا صد هزار مرتبه شکر تو تنهاییام همش با خدا دردو دل میکردم و واقعا انرژی خوبی بهم منتقل میشد خدا رو همیشه کنارم حس میکنم تو لحظه لحظه زندگیم بوده هست و خواهد بود.

تصویر
۱۷ پاسخ

از چهارده هفتگی که بهم گفتن 26شده طول سرویکست انقد میترسیدم دو شب کامل گریه میکردم ولی همش گفتم خدایا همچیو سپردم به توخودت حواست به نینیم باشه بعد عملم دیگه برای هشت ماه کامل استراحت مطلق شدم و شیاف استفاده میکردم ولی تازگی شدم 36هفته با لطف خدا.. دکتر گفته که دیگه شیاف استفاده نکن دیگه تموم شد استراحتت میتونی بلند بشی کاراتو انجام بدی روز ده دقیقه پیاده روی رو شروع کن تا نیم ساعت چهل دقیقه کم کم شروع کن هفته دیگه سشنبه هم بیا نخ سرکلاژتو باز کنم و دیگه تموم بعدش ورزش و اینا میخوام بگم رفیق غُصه ی هیچیو نخور تا خدا نخواد هیچ برگی بدون اجازش رو زمین نمیفته.. گر نگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد... من هیچوقت وقت فک نمیکردم یا این وضعم به این هفته ها برسم ولی نا امید نشدممممم هرگز و هیچوقت برای همیننننن خداروشکر میکنمممم که هوای منو پسرمو داشت انشاالله این چند هفته هم خدا کمکمون کنه بسلامتی تموم بشه........ اگه سرکلاژی هستی فقط و فقط رعایت کن استراحت کن به خدا توکل کن مطمئن باش بسلامتی میگذرونییییی 🥹الهییییییی شکر بابت این روزا شکرررخدااااا دیگه اخراشم خدا جونم هوای منو پسرمو داشته باش بسلامتی بغلش بگیرم🥹

انشاءلله ک بسلامتی بغل بگیریش

الهی شکر ک ب خوبی گذشت عزیزم
خیلی سختی کشیدی واقعا، ط ی مادر واقعی هستی🥹🥹💋

ای جانم . الهی شکر واقعا
خدا حواسش به بنده هاش هست فقط باید توکل کرد بهش . خداروشکر که این مراحل سخت و گذروندی و چیزی به اومدن نی نی قشنگت نمونده. ایشالا که صحیح و سلامت بغلش کنی و لذت ببری از حضورش .
واقعا کوچولوها فرشته ان
منم الان یه فرشته ی ناز کنارم خوابیده
خیلی خوشحالم برای حضورش
ایشالا تجربه ش میکنی و روزی هزار بار خدارو شکر میکنی 🌹😘
مواظب خودت باش عزیزم ❤️

انشالله بسلامتی گلم فک کنم منو شما باهم باشیم من ۲۰ بهمن زایمانمه

خداروشکر عزیزم منم ۱۳ هفتگی خونریزیای شدید داشتم یه جوری بودم که فقط التماس خدا رو میکردم از اون موقع هر چند وقت یه داستانی بوده ولی این چند وقته فهمیدم چقدر خدا هوامو داره و چقدر مهربونه انشاالله تا اخرشم به سلامت طی کنیم و خدا نینیامونو سالم بده بغلمون

چند هفته یعنی سرکلاژو باز میکنید؟

بسلامتی بغل بگیری برا من دعا کن

خداروشکر عزیزم

قدر همسرتون رو بدونید
من همسرم اصلا بهم کمک نمیکنه تازه نفرینمم می‌کنه☹️

منم مث تو استراحت مطلق هیجا نرفتم جز دکتر روزی دوتا امپول و شیاف

خداراشکر عزیزم الهی همیشه سلامت باشید🌱💚

ببخشید از هفته ی چندم استراحت مطلق شدین؟
آدم از کجا باید متوجه بشه علائمش چیه
من چون واژن درد دارم نگران شدم نکنه مشکلی باشه🥺

الهی شکر انشاالله بسلامت بغل بگیریش

خداروشکر😍ان شاءالله بسلامتی بغلش بگیری عزیزم

ای جانم خدارو صد هزار بار شکر
الهی یه شادی بغلش کنی جانم

الهی شکر عزیزم خیلی خوشحالم برات. اینهمه سختی رو تحمل کردی امیدوارم بعد از این همش روزای خوب و قشنگ کنار پسرت داشته باشی ❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان هدیه ائمه مامان هدیه ائمه روزهای ابتدایی تولد
ادامه داستان بارداری من پارت ۵
از همون موقع بدبختی های من شروع شد
دعوا و هرج و مرج
داد و بیداد
تو خونه خانوادم
من با همسرم
اصلا معلوم نبود چی ب چیه
همش تنها میرفتم دکتر یا برای دکتر باید ب خواهر شوهرام و پدر شوهرم میگفتم ک منو ببرن
خیلی سختی کشیدم
شوهرمم همش فکرش کارش بود
گلا خیلی آدم بیخیال و سردی هستش
استرس استراحت مطلق و دهانه کم و گم خونی و دارو و درد و ... همش رو خودم تنها کشیدم
بدون اینکه کسی همراهیم کنه
تو کل زندگیم همش خودم تنها بودم چ خرید خونه چ بقیع چیزا
الان سر بچمم تنهام
خدا ب خیر کنه همه چیز رومیخوام برام از ته دلتون دعا کنید ک همه چی خوب بشه برام

تو ۲۴ هفته گفتن طول سرویکس کم مجبور شدم بشینم تو خونه و جایی نرم همش تو خونه بودم شوهرمم هیپی نمی‌گفت همش سرش تو گوشیه
بعدش استرس وزن دهی گرفتم همش خوراکی میخورم ک وزن بچه بره بالا
بعدش بهم گفتن تیرویید کم کار دارید .
دیگ نمیدونستم چیکار کنم .
دیونه شده بودم وقتی می اومدم خونه همسرمم هیچی باهام حرف نمیزد
اصلا نمیدونم چش بود
اعصابم از تموم دنیا خورد بود
دلم میخواست بمیرم و این روزا رو نبینم
الانم ک الانه بازم همونه ......
مامان دیار🧿 مامان دیار🧿 ۳ ماهگی
تجربه برا مامانای استراحت مطلق و فانلینگ
ت و هفته ۲۶ سونو دادم و مشخص شد دهانه رحمم ۲ سانت بازه و سرویکس از ۳۵ یهو شده بود ۲۴ فرستادنم بیمارستان ولی چون دکترم نبود ماما بخش گف هفتت بالاس نمیشه برات پساری یا سرکلاژ انجام داد برو خونه فقط استراحت کن تا فردا برا مطب دکتر اینارو با تکون دادن سر بهم میگف ک یعنی اوضاع خرابه
و گف حیفه تا این هفته اومدی. با این حرفش گفتم پس دیگه همه چی تمومه.
روز بعد شوهرم سونو رو برد مطب و برام امپول هفتگی و شیاف نوشت فقط
اون روزا همش منتظر اتفاق بد بودم وقتی کسی از اسم بچه سوال میپرسبد تو دلم میمردم میگفتم چ خوش خیاله ولی بروی خودم نمی اوردم.شبا کارم گریه ییصدا بود.دعا میکردم حداقل به ۳۲ هفته برسونم هر شبی ک شیاف میذاشتم خداروشکر میکردم ک یروز دیگه ام تو دلم رشد کرد . امروز رسما وارد ماه نهم شدم ماهی ک اصلا فکرشم نمیکردم ببینمش.ولی خدا خواست و شد
خودمو از استراحت مطلق خارج کردم و استراحتم نسبی شده
با اینکه هنوزم زوده ولی این هفته ها برا من طلاس و واقعا اگه الانم ب دنیا بیاد خداروشکر میکنم.بهم ثابت شد ت خدا نخواد برگی نمیفته شماهم استرس نداشته باشید بسپارید به خدا. انشالله که هممون نی نی هامون رو سالم بغل بگیریم