خیلی داغونم. نه ماه حاملگی سخت با دوتا عمل تو بارداری داشتم شکممو باز کردن استرس و درد گفتم زایمان کنم راحت میشم
زایمان کردم شوهرم اصلا عوض شد اصلا کمک دستم نیست ۲۴ ساعت شیفته وقتی هم خونه میاد می‌ره مغازه خیلی خستم کم آوردم دلم برا بچم میسوزه نمیدونم چکار کنم در حد یه بادگلو گرفتن نمیتونم روش حساب کنم

مردا همه گوه میشن از حاملگی تا بعدزایمان چون دگ خیالشون راحت میشه گرفتارشدیم بابچه مجبوریم دگ بسازیم سرمونم برینن

سعی کن باهاش حرف بزنی خیلی بهتره

هممون بعد زایمان این شرایطو داریم هیچ وقت فکر نمیکردیم اینقدر سخت باشه واقعا

درکت میکنم عزیزم🥲🥲🥲منم شوهرم تازه چقدر حرف زد بهم ک تو الویتت شده بچه ب من توجه نمیکنیو اینقد دلم شکست

میدونم دوران خیلییییی سختیه ولی این مورد رو تقریبا هممون بعد زایمان تجربه می‌کنیم فقط میتونم بگم سعی کن آروم باشی و به خودتون فرصت بده زمان که بگذره بهتر میشین

شوهر منم اونجوریه حتی وقت نمیکنم ی حمام برم مادرشوهرمم هی میاد گیر میده چرا خونت نا مرتبه چرا این اینجاست چرا اون اونجاست دیوننه شدم دیگه

چطوری دلش میاد خدای