۵ پاسخ

اره خیلی حس بدیه من امروز یه چیز دیگه حس کردم پسر برادر شوهرم پیشم خوابیده بود فکر کردم پسر که که خوابیده یهودیان پسرم از تو حیاط اومد داخل یهو جا خوردم ولی به روی خودم نیوردم🤣🥴😐

این خوبه که من بعضی وقتا بچه تو بغلم دنبال بچه میگردم

منم تجربه اش کردم ی لحظه لم شد بدنم🤣🤣

منم حس تو رو دارم گلم به منم میچسبه سرویس شدم

من برعکسه،فقط به باباشو مامانوبابام میچسبه😑بااینکه من مهربونم ولی اونا لوسش میکنن،خوشبحالت

سوال های مرتبط

مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
شبتون بخیر مامانای مهربون
چندروز پیش یه اتفاق بدی برام افتاد که مثل کابوس جلوچشامه
شوهرم رفت بیرون پسرم پشت سرش شروع کرد به گریه منم داشتم دخترمو میخوابوندم دخترم خوابید گذاشتمش گفتم بیا لباستو بپوش بریم تو حیاط لباس پهن کنیم لباسشوپوشوندم بدتر شروع کرد گریه که بره بیرون بردمش تو راهرو گفتم بیا بریم خونه ی بابا بزرگ البته اونم نیستن مسافرتن نیومد یک بند گریه میکرد خوراکی اوردم بازم بی فاید توی خونم که نیومد نزدیک بیست دقیقه طول کشید گفتم پس همین توراهرو باش تا بابات بیاد منم رفتم توحیاط خلوت لباسارو پهن کنم هنوزلباسا تموم نشده بود حس کردم صداش نمیاد بعد یه حسی بهم گفت نکنه در حیاط باز کرده باشه بدو رفتم از تو راهرو دیدم انگاری در بازه قلبم وایستاد خودمو انداختم بیرون دیدم یه اقا اونجا وایستاده میگه بچه شماست یک ساعته گریه میکنه گفتم خاک تو سرم پسرم گریه کنان دویدم اومد سمتمیعنی دوسه متر از در خونه رفته بود البته نه له سمت خیابون توی پیاده رو یعنی خدا بهم رحم کرد همش جلو چشمه حالم بدمیشه😭😭😭😭😭😭
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
مامان سوفیا و یاسمین مامان سوفیا و یاسمین ۶ ماهگی
انقدر الان گرسه کردم خدا بهم رحم کنه.....داره شوهرم میره سر کار مادرش مریضش کرده....ولی افتاده به جونم انقدر هوار هوار کرد تا رفت از خونه بیرون ...یه قسمت هوراش انقدر دلم شکونده نفسم بالا نمیاد از اون موقع که رفته دارم فقط برای دختر بزرگم ،مخصوصا دختر کوچیکم که تو شکمم دعا میکنم عاقبت به خیر بشن که دختر بودن عیب نباشه
برگشته گفته من پسر میخواستم ،تو دختر زایی(مهندسه و فوق لیسانس داره)
از تابستون مادرش افتاده به جون مااااا ،بچه بیارین بچه بیارین....تا چند ماه مقاومت کردم ،انقدر مخ شوهرمو خورد که شوهرم تحت فشار منو گذاشت بچه بیار،گفتم یک ماه حالا چیزی نمیشه بچه دار نمیشم که سر سوفیا ۵ الی۶ ماه طول کشید....همون ماه باردار شدم از قضا دومی هم دختره،سر بچه اولمم روز انومالی خیلی فریاد کشید بعدا گفت غلط کردم توبه کرد،،،،من الان به لک افتادم یک سره تو خونه در حال دولا شدنم مرتب کردن هیچ وقتم مرتب نمیشه(به چشم همسرمم نمیاد)،فقط ویار دارم یه روزایی خیلی عود میکنه اونم اول بارداریم بود الان مشکلی ندارم میگه تو ۶ ماه رو گُرده منی ازم کار میکشی ،احمق بیشور اگر معنی ازدواج و خانواده رو نمیدونی غلط میکنی ازدواج میکنی ....خونه بابات میموندی که به زحمت نیوفتی.مگه من به زحمت نیوفتادم؟.
بماند که من الان دختر زا شدم!!! نه خودش ،ولی دلمو سوزونده ،حق نداشت به دخترای من این حرفو بزنه ....الهی بچه هام انقدر موفق بشن که کسی به جنسیتشون بی احترامی نکنه....