انقد عصبانی هستم که حد نداره
از عصر خونه ی مادرشوهرم بودیم
همیشه بچه رو تحریک میکنه که بخواد شب اونجا بمونه
من و پدرش به هیچ عنوان شب هیچ جا تنهاش نمی‌ذاریم
به توصیه ی روانشناس کودک از حدود چهل دقیقه قبل آمادگی بهش میدم
مثلا نیم ساعت دیگه باید بریم
یا وای دلم برای پرنده مون تنگ شده
بریم خونه اون بازی رو بکنیم و ...
تا بدون گریه و ناراحتی بیاد بیرون
اونوقت زنیکه اومده به بچه ای که آماده شده و کاپشن پوشیده جلوی دره میگه وای دلم برات تنگ میشه چقد مامان بابات ظالمن بمون پیش ما من از مادرتم بیشتر دوستت دارم
بچه افتاد به گریه و لجبازی که الا و للا نمیام
منم دستشو گرفتم به زور آوردم( کتک و اینا نه ها ولی به میل خودش نبود )
به قرآن تو شهر غریبم این زن اندازه ی نیم ساعت کمک حالم نبوده و نیست فقط میخواد بجه مو خراب کنه
میخواد بچه های دخترش بالا باشن
بزنه تو سر بچه ی من
به خدا قسم ماهی ۱۰۰ میلیون درامدشه دلش نمیاد یه دست لباس خونگی برای این بچه بخره بعد جلوی بچه جوری رفتار میکنه که من و باباش بده بشیم
یه مدتم کمتر میرفتیم خونه ش زنگ میزد تو گوش شوهرم انقد گریه زاری میکرد که اعصاب و روان شوهرمو داغون کرده بود
فقط از ته دلم از خدا مرگش رو میخوام
بلکه یکم زندگیم از تلاطم دربیاد

۸ پاسخ

چقدر دلت سیاهه که ارزوی مرگ کسیو میکنی
ناراحتت میکنه نرو برای ارامش اعصابت شوهرت تنها بره. ولی این حرفتم درست نیست
اینا زنای قدیمن با یه عالمه تربیت نادرست بزرگ شدن انتظار بیشتریم ازشون نمیره. شما کمتر یا اصلا کلا نرو دیدنشون

حق داری ناراحت بشی.من جای شما بودم اصلأ پاموخونش نمیزاشتم جایی که آرامش از خودت وخانوادت گرفته میشه هیچ وقت نرو حتی خونه ی عزیزترینت

چه بیشعوره، توام بگو هیشکی اندازه ی ما بچمونو دوست نداره این حرفا چیه چه ظلمی کردیم، کمتر برو به شوهرتم بگو خودت دیدی چی کار میکنه من نمیام

بنظرم بچزونش نقطه ضعف هاش تو زندگیش چیه ؟رو همونا دست بزار توم برو مخش اذیتش کن

ذلیل بشه

خوبه ک بچتو میخواد که بمونه پیشش
من مادرشوهرم پسرمو صبح تابعدازظهر گذاشتیم پیشش ک دخترمو ببریم چکاب یه شهردیگع موقعی ک برگشتیم چکارشوهرم کرد دعوا وفحش ک بار اخرته پسرتو میزاری پیشمون دیگه ن پسرتو میخوایم ن دخترتو باشوهرم هم دعوا کرد با منم علکی علکی قهر کرد بااینکه من نبودم پیششون موقع بحث.... بعدش هم پسرمو کتک زده بودن چون شوهرم بهشون گفت چرا کتک میزنین بهش میگه ازسرلجت زدیم تادیگع نزاریش پیشمون مابالاییم خودشون پایینن بااینکه ازپسر فقط این دوتا نوه رو داره
ولی بچه های دخترش ک میان فضولی میکنن هیچ نمیگه دل پسرمم خون میشه موقعی ک میبینه بچه های عمه هاش تو حیاط بازی میکنن ولی اونا نمیخوان یعنی اگه شوهرم پول داشت یک دقیقه هم تو این خونه نمیموندم

چه بی شعوره خاک بر سر خدا صبرت بده

ما ترکا میگیم آدم بد نمیمیره ، یعنی عمر آدم بدا درازه ، واقعا هم همین طور بوده ، من اونقد مادرشوهرم اذیت کرده روز مرگش لباس شادی میپوشم ولی ۶۰ سالشه به قران قسم اونقد سالم و سلامته حداقل ۳۰ ۴۰ سال عمر میکنه ، شک ندارم ، ان شاالله آتیش بباره به قبرش هر موقع که مرد مادرشوهرم

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
مامانا عزیز که بچه هاشون تقریبا همسن دختردمن میخواستم بدونم که بچه های شماهم این اخلاقای بد رو دارن یانه؟ دختر من از صبح که از خواب پا میشه ظهرا نمیخوابه اصلا تا ساعت، ۱۲-۱نصف شب بیدار بعدم یک سره نق میزنه یک سره حرف میزنه یک سره یک موضوع کوچیکی بهانه میکنه سر همون یک سره گریه میکنه از صبح تا شب یک بند تو گوش منو شوهرم نق میزنه بهانه های الکی میگیره از نوزادیش هم همین طور یود دائم درحال گریه بود الانم که سه سالونیمش هست هنوز دذست نشده به خدا کاری باهامون کرده که هم من هم شوهرم باخودمون میگیم کاش اصلا بچه دار نمیشدیم دوتامون دلمون میخواد فقط بگیریم بزنیمش حرصمون خالی بشه به خدا خیلی یک سره نق میزنه بهانه میگیره الکی گریه میکنه نمیدونیم دیگ چیکارش کنیم تو خونه یک جور اذیتمون میکنه بیرون از محیط خونه یک جور دیگ یا مثلا رستورانی جایی میریم انقد جیغ داد الکی بهانه های الکی میگیره جیغ میزنه که میزهای کناری از دستش عصبانی میشن به خدا کم اوردیم از دستش سرمونو به درد اورده دیگ
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
مامانایی که بچه گوش به حرف کن دارن خواهشا خواهشا بیاین رمز رازتون به منم بگید به خدا خسته شدم از این بچه لجباز ک از ده تا حرفم دوتاشم گوش نمیکنه امروز پریناز بردمش پارک یک بچه ای با مامانش با مامان بززگش اومده مامان داشت تعریف میکرد ک اره حالا دقیق نشنیدم تو. شهربازی تو مهد بچش دست به وسیله الوده زده بوده ویروس گرفته بوده حالش بد بوده مامان داشت به مامان بزرگ تعریف میکرد ک اره بیرون روی استفراغ شدید صبح بردمش دکتر انقد م احمق ک بچه مریضشو اورده پارک دست به تاب سرسره میزنه به پریناز گفتم مامان جان از اون سرسره نرو این همه سرسره از یکی دیگ برو این بچه زبون نفهم گوش به حرف نکن منم پیله همون سرسره کرده یود که اون بچه مریض داشت بازی میکرد قشنگ موقع سرسره صورت تو صورت پسره اوردمش از پارک بیرون انقد دعواش کردم میگم اگ پریناز من یک توله سگ میاوردم بزرگ میکردم تو سه سال انقد بهم انس مگرفت که بهش میگفت بشین میشست ولی من موندم تو گرا انقد لجبازی چرا به حرفم گوش نمیکنی تویی که انقد بچه بدمریضی هستی ویروس گرفته باشی من چه غلطی بکنم اخه
البته اینم بگم اینا یک مقداری ژنتیک لجبازی تو خونشون هست شوهرم پدرشوهرم اینا خیلی لجبازن دلم نمیخواست پریناز این طوری بشه که متاسفانه شانس بد من شد
مامان حسین مامان حسین ۳ سالگی
یعنی این بچه قشنگ منو دیوونه کرده یعنی کاری کرده دیگه غلط بکنم به بچه ی دوم فکر کنم، یه بچه میبینی شیطنت داره میدوئه، بپر بپر میکنه از دیوار راست بالا میره میگی شیطونه تو ذات بچه اس شیطنت ولی حسین این کارارو نمیکنه یعنی میکنه ها ولی خیلی کم آزار دهنده نیست عوضش اذیت میکنه میزنه گار میگیره، بعد باباش رو خیلییییی اذیت میکنه نمیزاره اصلا یه لقمه غذا بخوره یه کم استراحت کنه، اصلا باباش رو میبینه یه بچه ی بدی میشه که حد و حساب نداره دیوونه میکنه قشنگ...
الان دیروز از صبح پیش خواهرم بوده من بیمارستان بودم نه صبح از خواب بیدار شده ظهر نخوابیده شب ساعت ده تو ماشین خوابید بعد تا من برم دوش بگیرم بیام بخوابم ساعت یازده بیدار شد یعنی قشنگ جد و آباد منو آورد منو آورد جلوی چشمم دوازده و نیم خوابید، فکر کن من از ۵ صبح بیدار بودم تو بیمارستان از این ور به اون ور دنبال کارای مامانم، خلاصه دوازده و نيم خوابید الانم از ۷ صبح بیدار شده نه گذاشت من بخوابم نه باباش که ۸ میخواست بره سرکار، یعنی دیگه نمیدونم چیکار کنم باهاش😭😭😭
مامان رادین مامان رادین ۳ سالگی
دیگه خستم نمیدونم باید چیکار کنم . واقعا در برابر لجبازیای پسرم خیلی کم میارم .مقاومتش توی لجبازی بسیار زیاده .ساعت ۱ کلاس داشته امروز پدرش مارو رسوند اونجا که بره سرکار ولی گفت باید بابا هم با مابیاد کلاس. دیگه هرراه و روشی رو من و مربی کلاسش انجام دادیم نرفت که نرفت .اسنپ گرفتم بزور و بلا هم که شده سوارش کردم اومدیم خونه.تا نیم ساعت تو پارکینگ فقط گریه کرده که باید بریم بیرون چرا اومدیم خونه .اما گفتم چون کلاس نرفتی بیرون نمیبرمت .بعد از کلی مقاومت هم هرجور شده بعد نیم ساعت اومدیم خونه .که طبقه پایین ما بابامینا میشینن . جلو در خونشون گریه و زاری کرده که باید بریم بیرون .مامان منم که همش منو سرزنش میکنه .حتی جلو روی بچم اینکارو میکنه که اونم فکر کنه واقعا من مقصرم .وبی من اومدم خونه خودمون پسرم رفت اونجا . اینقدر خودمو کنترل کردم که بخاطر این رفتارش دعواش نکنم به قفسه سینم فشار اومده نمیدونم معدمه یا قلبم . آخه پسرم از ساعت ۱ تا ساعت ۲ همه این برنامه هارو داشت با گریه شدید و مداوم