راجب تاپیکای قبلیم دیروز یه حرفی بابام زد یه طوری شدم گفت زمینی که دارین شاید طول بکشه فروش بره و اگه این خونه فروش بره خیلی ناراحت میشم
خونه ای که الان توشیم دو طبقه س ۵۷ متره با برادرش شریکن
واسه اون خونه یه زمین سیصد متری و این خونمون و یه واحد پنجاه متری و طلا باید بفروشیم
قبلش شوهرم انقدر جدی نبود با پسرم رفتن بیرون پارسا شیرینی خواسته اینم رفته بنگاه بعد این خونه پیدا کردن تو مسیری که دوست دارم کوچه ش هم خیلی خوبه
فقط از خدا میخوام امیدوارم که بشه اصن یه جوری ذوق و استرس دارم که نگو بعد حرف بابامم یه حسی مثل نا امیدی میاد ولی ته دلم میگم من سپردم به خدا دلم روشنه دعا م کنید خواهر گلیا
هشت ساله تو خونه پنجاه متری اینا زندگی کردیم،اینسری که بابام مهمون ما بود تو آشپزخونه می‌خوابید چون خونمون تک خوابه ،اتاقم تا خرخره پره حتی تخت خودمون و پارسا رو وصل نکردیم کمدام عسلیام همه چیو جمع کردیم خدا کنه بشه🙂

۸ پاسخ

حالتو خریدارم

من یکی ارزوهام اینه بشخ اونروزی که برم یه خونه بزرگتر 😍❤️

اخخخ که منم ارزوم اینه خومو بزرگ کنم

انشالله خدا برا همه بسازه به هر کی نداره بده
به ماهم کوچیک داریم بزرگترشو بده

اگه قسمتتون باشه مطمئن باش اگه همه هم مخالف باشن،نصیبتون میشه، ،ان شاالله درست میشه

ان شاالله🙏

انشاالله هر چی خیره😍

انشالله

انشالاکارت جوربشع خواهر
بزارن تودیوارزمینتو
خدادلتوشادکنه
خدایااون خونه مال این ابجی من بشه

انشالا هرچی صلاحته و خواسته دلت یکی باشه و برآورده بشه 🥰🥰

سوال های مرتبط

مامان پارسا مامان پارسا ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر خانوما میشه بپرسم خونتون چند خوابه س و آپارتمانی هست و راضی هستید یا نه
برا ما یک خوابه س من جهازم زیاد بود و سیسمونی هم همینطور ما ترکا لحاف تشک زیاد می‌دیم جهازیه
من نمی‌دونستم پنجاه متر چقده و هر چی لوازم چوبی
بوفه ،مبل،کمد،تخت خواب ،ناهار خوری شش نفری ،جاکفشی ،گاز فر دار خلاصه خریدن پدر مادرم
خونه اول ما پنجاه متر بود شوهرم گفت بجای لوازم چوبی طلا بخر چون خونمون کوچیکه میمونه برا خودت ولی من قبول نکردم تک دخترم بودم حرف من بود
گفتم فردا میگن هیچی نیاوردی و اینا
یه خونه دیگه گرفتیم ۶۸ متر اینا چون غذا خوری و تختمو نیاورده بودیم اون خونه اونا رو آوردیم این خونه بعدش هم بچه دار شدیم مجبور شدیم کمد و تخت و از اتاق جمع کردیم که کمد و تخت بچه رو باز کنیم که انقد وسایل زیاد بود مامانم گفت باز نکنیم تختشو الان چهار ساله همون جوری مونده
اون موقع که می‌خواستیم بیایم این خونه گفتم دو خواب بگیریم طلاهامو بفروشیم شوهرم قبول نکرد البته نذاشتن الان واقعا جامون تنگه میز ناهار خوری و باز کردم فقط صندلاشو دور تا دور چیدم اتاق خوابمون واقعا کوچیکه و جا کم میارم دعا کنید یه خونه بزرگتر بگیریم ببخشید یکم طولانی شد ممنون میشم از تجربه هاتون بگین انشالله همه مستاجر ها خونه دلخواهشون بخرن آمین
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام صبحتون بخیر قشنگا 🥰🥰
چه کارا می کنید؟؟من رفتم بچه هارو گذاشتم مهد و بعدش پیاده روی کردم الانم اومدم خونه یه کم استراحت کنم صبحانه بخورم و برسم به کارام و غذا درست کردن امروز که روز سوم رفتن بچه هاس چقدر همه چی خوب پیش رفت بچه ها میان خونه ناهارشون رو سیر می خورن و بعدش می خوابن یه دوساعتی بعدشم که بیدار میشن میرن دنبال بازی و تمرینات گفتار درمانی شبم دوباره زود شامشون رو میدم می خوابونم دیگه فعلا از اون همه غر غر و جیغ و داد خبری نیست 😍😍اینقدر خوشحالم که ثبت نامشون کردم پیش ۱ به کارهای خودمم راحت می رسم 🥰امروزم به مربیشون گفتم ماهلین دیروز اومد خونه هیجی نخورده بود گفت به خدا خیلی تلاش کردیم ولی یه لقمه هم نخورد😥بعد گفتم این لیستی که دادین نمی خورن زیاد گفت اشکال نداره هرچی می خورن بزارید بهتر از اینه که بچه گرسنه بمونه خداروشکر از این مهدشون راضی ام رسیدگیشون خوبه از لحاظ امنیتی هم که فول فولن درجه ۱ 🤗
از لحاظ دستشویی هم ماهلین با اینکه به من جیش و پی پیشو نمیگه ولی به اونا میگه 😀😂خیلی هم بهشون تاکید می کنم حواستون باشه هررموقع دستشویی داشتید بگید به خاله 😀
من از همین جا از اون مامانایی که خیلی کمک و تشویقم کردن تو این راه خیلی ممنونم 😘😘دوستتون دارم🥰😘
مامان محسن مامان محسن ۴ سالگی
سلام خانما دلم بدجور گرفته خواستم ازتون کمک بگیرم که اگه موردی در اطرافیان یا خودتون بوده به منم بگید من پسرم رو از دوسال و نیمی همه جور دکتری بردم روانشناس ، روان درمانگر ، روانپزشک ، آسیب شناس ، کاردرمان و گفتاردرمان هر دفعه بهم یه چز گفتن یکی گفت این بچه اوتیسم یکی گفت سندروم اسپرگر داره یکی گفت بهم ریختگی حسی داره چمیدونم حسای کف پاش و سرش کامل نیست این آخری یه مشاور بردم گفت سالمه فقط تلویزیون ، آهنگ، گوشی ، مداحی هر چی که صدا داره حذف بشه الان سه ماهه همه چی رو جمع کردم ولی دریغ از یه تغیر کوچولو پسر بزرگم همش نغ میزنه که حوصلم سررفته از خونه فراری شده نمیاد پیشم میره خونه مامانم هر کار میکنم باز این یکی نمیاد بریم اونجا بیرون رفتن رو دوست داره نه این که بریم خونه مثلا مادرم و خواهرم خیلی بدغذا شده سه ماهه خوابش بهم ریخته شبا بیداره خودم خسته شدم در طول روز همش جیغ و گریه یا مدام بغلمه یا میاد رو پشتم هر چی باهاشون بازی می‌کنم دیگه انگار نه انگار کلافه شدم از لحاظ روحی داغونم یه کلمه حرف نمیزنه همه کار کردم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم