۷ پاسخ

دوتاشون بددددد جور مریضن و سرفه میکنن دو هفته است فقط تو راه دکترم هر کس یه چیزی تجویز میکنه و خوب نشدن هنوز......از همین میترسیدم که سرم اومد....بردم بیمارستان گفتن بستری کن نکردم

خب خدا صدای دلتو شنیده 🤣🤣 ولی کاش این مراسمارو با بچه های کوچیک نمیرفتین الان ویروسا زیاد شدن مخصوصا ویروس جدیده که میریزه توی ریه و دسگاه تنفسی خیلی هم خطر ناکه پرسه و عروسی رو همیشه میشه رفت ولی مریضی بچها و اذیت شدنشون رو نمیشه تحمل کرد مخصوصا اگه این مریضی باعث مرگ بچه هم بشه خواهشا مراعات کنید جون بچهاتون و سلامتیشون خیلی مهم تر از این مراسماته

پسر دومی منم پسفردا میاااد

داغانم داغان 🥴
راستی شما رادمهرو از پوشک و شیشه گرفتی؟

دختر دومی منم چند روز دیگ میاد 🥲
قطعا خیلی سخته و صبوری میخواد

اخ اخ منم پسرم کوچیکه فهمیدم باردارم

صبوری فقط گلم صبوری

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه
مامان حسین جان مامان حسین جان ۲ سالگی
امشب رفتیم سرای ایرانی برای تولد پسرم براش ماشین شارژی بخریم خودشم نشوندم روی ماشین های اجاره ای مجموعه
ولی ب محض اینکه وارد فضای فروشگاهی شدیم شروع کرد ب گربه که میخاد روی یه موتور بشینه که واقعا مناسب سن و قدش نبود ب حدی قشقرق راه انداخت و گریه کرد که مجبور شدیم برگردیم تا خونه نیم ساعت فقط جیغ کشید و در حد لرزش گریه کرد به هیچ راهی هم نتونستم خواسشو پرت کنم. خواستم مثلا با سرماخوردگی که چند روز توی خونه نشسته حالش عوض شه مثل سگ پشیمونم کرد وسط اتوبان زدیم کنار حالت تهوع بهم دست داد انقد گریه کرد

چقدر پسرا پیله ان ب موتور حالم از هرچی موتوره بهم میخوره روانیمون کرده صبح تا شب مجبورمون میکنه بریم پارکینگ روی موتورا بشینه
حس میکنم دارم کنترل اعصابمو از دست میدم دیگه چقد دلم میخاد دنیا تموم شه خیلی خسته ام ۸ سال هرسال یه گرفتاری داشتم الانم بچه داری بهم فشار آورده حالم خوب نیست

(موتور شارژی کنترل والدین نداره و موتور ضعیفی داره برای همین نخریدم براش)