امشب بچه های جاریم حالشون خوب نبود سرما خورده بودن تب داشتن
بچه هامو دادم دست مادر شوهرم باهاش رفتم دست تنها نباشه ( شوهرامون نبودن )
جلوی در بیمارستان پیاد شدیم جلو پام یه گوشی افتاد بود فک کردم قاب گوشیه با پا زدم زیرش دیدم سنگینه برش داشتم دیدم گوشیه به جاریم گفتم این گوشیو پیدا کردم ببین
یه اقا اومد سمتم گفت عه گوشی ما دست شماست گفتم از کجا بدونم مال شماست گفت مال خانوممه گفتم پس زنگ بزن روش مطمن بشم گف گوشیم همراهم نیست گفتم مهم نیست شماره رو بده با گوشی خودم زنگ میزنم روش مطمن بشم
هی گیر میداد که حفظ نیستم گوشیو بده گفتم نمیدم چند قدم رفتم جلوتر یه پلیس وایساده بود دادم دستش گفتم اینجا جلو در بیمارستان بود تشکر کرد و رفتم 😒😒😒
جاریم گفت چطور به ذهنت رسید اینجوری بگی بهش 😂😂😂
اخه عجله هم داشتیم 🤣🤣🤣
خودمم نمیدونم ولی میگم موقعی که داشتم گوشیو برمی داشتم نگاه میکردم طرفه دیدمون 😐😐
گوشیو دادم پلیس طرف رو دیگه ندیدم 🤔🤔😐

تصویر
۸ پاسخ

آفرین من بودم می دادم مرده

کار خوبی کردی حواست جمعه آفرین

من بودم فرت گوشی رو میدادم بهش 🤣🤣🤣

باباماتعریفت کردیم دیگه چرانمی فهمی مابی فک می دادیم ولی دمت گرم که اعتمادنکردی

دمت گرم یبار دوستم سوار تا کسی بود گفت ی خانومه پیاده شد زیرش ی گوشی بود اینم صدا زد خانوم خانوم راننده گفت چیه گفت گوشیش جا موند .راننده گفن مال منه بدش😑 چند سال پیشه ها ولی هنوز بهش میگم چرا دادی بهش شاید هیچ وقت نداد ب صاحبش افرین ب شما عزیزم کاش همه اینجور بودن

وای من تجربه دارم گوشیم دوبار گم شده خیلی حس بدیه، ایشالله صاحبش زودتر گوشیشو پیدا کنه .
افرین به شما که حواست جمع بوده.

آفرین بهت بهترین کارو کردی👏👏

چ خوب ب ذهنت اومده اونجور گفتی

سوال های مرتبط

مامان مسافرکچولوبهشت مامان مسافرکچولوبهشت ۲ سالگی
پارسال دقیقا ساعت ۶،۳۵ دقیقه صبح بود که پاشدم داروشو بهت بدم نگاه کردم دیدم مثل فرشته ها خوابه😭😭😭😭😭
گفتم بزار اول بیدارش کنم می‌ترسه بچه ام گناه داره
دستمو آروم کشیدم رو صورتش گفتم محمدم محمد جانم دیدم بیدار نمیشه😭😭😭😭
هول شوم بغلش کردم تکونش دادم محمدطاها محمد مامان 😭😭😭😭😭😭😭
فقط جیغ میکشیدم که به دادم برسین بچمو بغل کردم و پای پیاده میدویدم 😭😭😭😭😭😭😭
تو بیمارستان دختر چشمای محمدم نگاه کردم معاینه بعدم منو بیرون کردن😭😭😭😭😭😭
من صدای سی پی آر رو می‌شنیدم الهی بمیرم مامان مگه قفسه سینه تو تحمل این دستگاه رو داست اخه😭😭😭😭😭
مات و مبهوت دورو برم نگاه میکردم میگفتم چیزی نیست الان میگه بیا تو بهش شیر بده گشنشه بیا تو داروشو بده نهایت خبر مرگت میگه بیا برو بستری کن 😭😭😭😭
در اتاق باز شد خانومه وایساد جلو در یه نگاه به من کرد از نگاهش میشد فهمید چیشده😭😭😭😭😭😭
گفتم خداکنه اون چیزی که تو چشاته رو نخوای بهم بگی سرشو انداخت پایین و دنیا رو سرم خراب شد😭😭😭😭😭😭😭😭
اهل جیغ زدن نیستم کفر گفتن نیستم ناشکری کردن نیستم زنه رو زدم کنار رفتم دیدم وسط اون تخت به اون بزرگی یه فرشته کوچولو عین یه تیکه ماه خوابیده😭😭😭😭😭😭😭😭
لبامو گذاشتم رو صورتش یخ یخ بود مث دیونه ها پتو رو کشیدم رو بچه ام گفتم سرده هوا یخ کرده 😭😭😭😭😭😭😭😭
کفشامو در آوردم پایین تخت رفتم سجده گفتم خدایا نمیدونم تاوان کدوم گناهم بود اما صاحب اصلیش تو بودی من چکارم😭😭😭😭😭
فقط کمکم کن کمکم کن زبونم به ناشکری و کفر باز نشه😭😭😭😭😭
همه فکر میکردن من قراره بیمارستان بزارم رو سرم ولی من فقط میخواستم بغلش کنم همین 😭😭😭😭😭😭😭
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
شبتون بخیر مامانای مهربون
چندروز پیش یه اتفاق بدی برام افتاد که مثل کابوس جلوچشامه
شوهرم رفت بیرون پسرم پشت سرش شروع کرد به گریه منم داشتم دخترمو میخوابوندم دخترم خوابید گذاشتمش گفتم بیا لباستو بپوش بریم تو حیاط لباس پهن کنیم لباسشوپوشوندم بدتر شروع کرد گریه که بره بیرون بردمش تو راهرو گفتم بیا بریم خونه ی بابا بزرگ البته اونم نیستن مسافرتن نیومد یک بند گریه میکرد خوراکی اوردم بازم بی فاید توی خونم که نیومد نزدیک بیست دقیقه طول کشید گفتم پس همین توراهرو باش تا بابات بیاد منم رفتم توحیاط خلوت لباسارو پهن کنم هنوزلباسا تموم نشده بود حس کردم صداش نمیاد بعد یه حسی بهم گفت نکنه در حیاط باز کرده باشه بدو رفتم از تو راهرو دیدم انگاری در بازه قلبم وایستاد خودمو انداختم بیرون دیدم یه اقا اونجا وایستاده میگه بچه شماست یک ساعته گریه میکنه گفتم خاک تو سرم پسرم گریه کنان دویدم اومد سمتمیعنی دوسه متر از در خونه رفته بود البته نه له سمت خیابون توی پیاده رو یعنی خدا بهم رحم کرد همش جلو چشمه حالم بدمیشه😭😭😭😭😭😭