خانما بیاین از تجربه اتون زمانی که به اطرافیان (فامیل ودوستان) گفتید باردارید بگید
واکنششون چی بود؟
ماه چندمتون گفتید؟

از خبر بارداری سوم ،همه شوک شدن
مورد قضاوت قرار گرفتم
که بله پس برای همین که باردار بشه ورزش و رژیم داشت
بعدشم که هر دو خانواده منتظرن
خبر پسر بودن تودلیم رو بهشون بدم
قسمت خدا برام دختر بود
و من ترجیح میدم از جنسیتش به هیچ کس نگم، تا به دنیا بیاد
انگار بنده مسئول جنسیتش هم بودم
موندم تا چه زمان این افکار خواهد بود

من دیشب تولدم بود یه عکس با سونو انداختم استوری کردم ، همه تبریک گفتن

من بعد از ان تی گفتم طبیعی که خوشحال شدند ولی اگچون بچه سومم هست اونهایی که دورتر بودند مثل همسایه ،همکار یا دوست بهم گفتند می خواستی یعنی ناخواسته نبوده و من خیلی ناراحت میشم من این تو دلیم رو بیشتر از اون دوتا براش صبر کردم تا باردار شدم ....بعضی حرفها خیلی ناخوشایند

۱۸ هفته گفتم خانواده خودم تبریک گفتن ازخانواده همسرم یکی گفت یکی نگفت

من تازه ۳/۴روز پیش گفتم استوری کردم

من خواهرم خیلیی خوشحال شد
اولین کسی که بهش گفتم اون بود قبل شوهرم حتی
مامانم شوک شد بیشتر ولی بعد خیلی خوشحال شد
داداشمم کلی خندید
واکنشاشون جالب بود
ولی به شوهرم گفتم دکتر احتمال پسر داده ناراحت شد گفت ینی چی داداشت دختر داشته باشه من نه؟ 😂

من که باردار شدم اوایلش لکه بینی و درد داشتم و وقتیم به خانواده و مادر همسرم گفتن هیچ واکنشی نشون ندادن و از خبر بارداریم خوشحال نشدن حتی بهم تبریکم نگفتن😔💔

اکثرا تبریک گفتن ..بعضیا هم که اصلا فامیل درجه یک هم هستیم

من هنوز تجربه ندارم عزیزم🥺

به خانواده ها بعد از تشکیل قلب گفتم به فامیل و دوست‌هم امروز استوری تبریک روز مرد به بابا نی نی گفتم همه فهمیدن 😅

من چهار ماهم بود رفته بودم سنو بعد اونجا یه خانمی که ماه اول لک بینی داشتم بیمارستان بستری شدم دوست شده بودیم رو دیدم اون ماه های اخرش بود بعدا بچشو اورده بود سنو چون ۸ماهه دنیا اومده بود منم گفتم بده بغلم برو کاراشو کن بیا ببرش بده نگهش دارم خلاصه ازمون عکس گرفتم از خودمو بچم و فرستادم واسه خواهرم گفتم سوپرایز بچمون دنیا اومد خیلی خوشحال شد اما چند ماه قبلش سوخته بودم گفتم دیونه من چند ماه بیمارستان بودم واسه سوختم الان دوماه خوب شدم کی حامله شدم کی بچه دنیا اومد بهم گفت مهناز ای کاش بچه بیاری تنها نمونی چون ازدواج دومم بود بعد کلی گرفتاری سوختن خلاصه دردسر زندگیم اروم شده بود منم گفتم حقیقت ۴ماهه باردارم که. خیلی خوشحال شد گفت زندگی کن خوش باش

منم توی همین هفته های تو که بودم گفتم
ولی تا میتونی صدقه بده و آیت الکرسی بخون

من گفتم مامانم و خانواده خودم کلی تبریک گفتن و نازش کردن مادر شوهرمم گفت اها بسلامتی دنیا بیاد خواهر شوهرم همیشه جویای حالمه راهنماییم میکنه ک بچه بسلامتی دنیا بیاد

به خانواده خودم و همسرم بعد از سونو تشکیل قلب گفتم خیلی خوشحال شدن
بقیه هم از خانواده‌ها شنیدن

من تا انومالی نمیخوام بگم ب کسی