۱۲ پاسخ

خوب پیش خودتون بخوابون مگه چیه یکم بزرگتر بشه عاقل میشه
ما خودمون از کوچیکی تا بزرگی پیش خانواده خوابیدیم مشکلی پیش نیومد

واقعیت من اعتقادی ندارم بچه از الان جدا بخوابه ...چون واقعا بچه تنها میترسه بخوابه. جس امنیتشو از دست میده بذار آرامش داشته باشه .....

من یه مستند خارجی دیدم بشدت مخالف جدا خابیدن بچه های زیر ۷ سال بود و خیلی علمی و دقیق دلایلشو میگفت

من اگه پسرم تو بغلم نخابه اصلا خوابم نمی بره خدایی

به غریزه مادریت اعتماد کن و بدون بچه ها حتی خواهر برادر هم یکسان نیستن و یه روش تربیتی به هردو جواب نمیده
کاریو که غریزت میگه انجام بده

برق اتاقشو روشن بذار وقتی می‌ترسه باهاش برو اتاقش کنارش دراز بکش بپرس ببین از چی می‌ترسه بچه هارو باهم مقایسه نکن

دوتا رو تو ی اتاق بخوابون فعلا

ببین فایده نداره اینجوری وقتی بترسه هیچ جوره نمیتونی تنها بخوابونیش...بنظرم یه مدت پیش خودت بخوابون درباره نترسیدن و اینا کتاب براش بخون چراغ خواب جدید بخر شاید فرجی شد

عزیزم‌بچس خب میترسه پسر من‌با اینکه شب بین منو باباش میخوابه بازم بیدار میشه میگه میترسم

دختر منم‌از همون اول هی یچیزی رو واسه ترس میوورد
الانم ب شکلی ک روتخش هست .. یا ب عروسکاش ..جدیدا هم همش خواب زنبور میبینخه 😏 من الان بخاطر خواب زنبور بیدار شدم ..کلی باهاش صحبت کردم ک باور کن خونهوی ما زنبور نداره .‌اینا تو فکرشن 🕳😐😐

پسر من دو شب خابید اونم تا صبح ۲۰ بار چک کردم
شب دوم چن بار صدام زد
الان دیگه باز میاد پیش خودم میخابه

شاید ترسیده خب

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙ضحی💗 مامان امیرعلی💙ضحی💗 ۵ سالگی
دلم میخواد گریه کنم دیگه
دردای خودم کمه،اذیتای پسرم بیشتر عصبیم کرده،،پسرم یکی میاد اونو ب شکل گوشی میبینه فقط میگه گوشیتو بده،،حرفمو ک تا پاشم بکنم دنبالش اصلا گوش نمیده،،تو عصبانیت همه چرتو پرتی میگه،،مادرشوهرم ک مث کلیپای اینستا مسخره میکنن میمونه میاد نه کاری نه چیزی بچه های دخترش باخودش میاره و فرق گذاشتن بین پسرمو بچه های اونا رو ملموس حس میکنم،درحد چند ساعت میاد و میره،،مامان خودمم ته کوچه هس خونشون شاید ۴ دقه هم‌ نمیشه،،داشت با خالم حرف می‌زد ک منم امشب هستم از فردا شبا نمیمونم بهش هر روز سرمیزنم تنهاش نمیذاریم ینی شبا دیگه نمیاد ،،از طرفی فک میکردم دیدنی بیشتری داشته باشم دوتا از خاله هام ک اصلا نیمدن یکیش حتی بهم زنگم نزد فقط ب مامانم زنگ زد گفته بود بچه و شوهرش مریضن،،،خیلی دلم گرفت واقعا یه فکرایی دیگه میکردم ....دلم برا حاملگیمم تنگ شده،،شکمم خیلی بزرگه و افتاده شده از قبلم بزرگ بود بیشتر رو مخمه🥴🥲🥲و.....